تبیان، دستیار زندگی

ناصرخسرو؛ تندری در شعر و ادب

ناصر خسرو ؛کلامش اشعارش همگی پند وموعظه و عبرت گرفتن از اوضاع زمانه است؛ که آدمی بایست قدر عمر و فرصت ها را بداند و سرگردان و بی هدف نباشد. به کار و توسعه آن اشتغال ورزد، اهل صداقت درستی وراستی و یکرنگی باشد، سلیم نفس و درویش مسلک باشد، یاوه گو وگزاف گو مباشد زیاده خواه نباشد ،پیرو حق و حقانیت باشد و در دین خود استوار و پر تلاش و اهل علم و تحقیق ،تدبر، تدبیر ،تفکر، تعقل باشد.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : مینا بای
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

ناصرخسرو؛ تندری در شعر و ادب

شاعران و نویسندگان از محیط اطراف خودبسیار تاثیر پذیر هستند و در نوشتار نویسندگان و شیوه شعر گفتن آنان کاملا مشهود است یکی از این مصادیق ناصر خسرو نویسنده ,شاعر, ادیب ,فیلسوف , مسلط به علم کلام وطب  ونیز موسیقی بهره فراوانی یافته اما به جهت اینکه روزگارش در عصر جنگ های غزنویان گذشته و زندگی پرنشیب و فرازی طی کرده  و سرانجام  پس از فرو پاشی  غزنویان به نزد سلجوقیان شتافته همواره  شیوه شعرش با آهنگ صلابت و کوبندگی و قاطعیت و غرندگی همانند تندر وصاعقه  همراه است.

ما بسیار از شاعران را در طول اعصار گذشته علیرغم اینکه خود در زمان حیات آنان نبودیم. اما با خواندن متون نثر و شیوه شعر آنان می توان به خصوصایت اخلاقی  و تفکراتی و نحوه نگرش ان به محیط اطراف واقف شویم اساسا ناصر خسرو نیز شعر را وسیله تبلیغ مذهب و اخلاقیات قرارداده است هنر بزرگ شاعران پارسی در طول اعصار گذشته تا حال بیشتر براین منوال بوده که محوریت شعر براساس عقلایت و اخلاقیات استوار باشد.

ضمنا بسیاری از شاعران در کنار فقیه بودن فیلسوف بودن طیب بودن منجم بودن به سراغ شعر و شاعری نیز می رفتند و از این جهت بزرگان ما همواره انسان های تحصیل کرده و از دانشوران ونخبگان جامعه خود بودند.  ناصر خسرو در کنار این علوم زمانه نویسنده،  واقعه نگار، جهانگرد و سیاح خوبی  نیز بوده. در سفرنامه خود که حاصل سفر هفت ساله از بلاد مختلف از شرق آسیا تا خاورمیانه و افریقا بوده و با افراد سرشناس ملاقات نموده. هنر عمده ناصر خسرو در توصیف سفر بسیار شیوه مطلوبی دارد علیرغم اینکه جملات در حد ایجاز است اما نگاه ونگرش ناصر خسرو بسیار دقیق است  بسیار موشکافانه مطالب را بیان نموده  همانند یک استاد معمار عمارت ها و شهرها را چنان به تصویر کشیده که قابل وصف نیست این شیوه نثر نویسی او آدمی را به یاد ابولفصل بیقهی صاحب کتاب بیهقی می اندازد که او نیز در درباره سلطان محمود و سلطان مسعود غزنویان بوده  و واقعه نگاری بی همتااست.

ناصر خسرو در سفرنامه خود چنین می نویسد :

چنین گوید ابومعین الدین ناصر خسرو القبادینی المروزی تاب الله عنه که من مردی دبیرپیشه بودم و از جمله متصرفان در اموال و اعمال سلطانی، و به کارهای دیوانی مشغول بودم و مدتی در آن شغل مباشرت نموده در میان اقران شهرتی یافته بودم.

یا در جای دیگر از همین سفرنامه خود می نویسد :

اندیشیدم که تا همه افعال و اعمال خود بدل نکنم فرح نیابم. روز پنجشنبه ششم جمادی الاخر سنه سبع و ثلثین و اربعمایه نیمه دی ماه پارسیان سال بر چهارصد و ده یزدجردی. سر و تن بشستم و به مسجد جامع شدم و نماز بکردم و یاری خواستم از باری تعالی به گذاردن آنچه بر من واجب است و دست بازداشتن از منهیات و ناشایست چنان که حق سبحانه و تعالی فرموده است.

پس از آن جا به شبورغان رفتم. شب به دیه باریاب بودم و از آن جا به راه سنکلان و طالقان به مروالرود شدم. پس به مرو رفتم و از آن شغل که به عهده من بود معاف خواستم و گفتم که مرا عزم سفر قبله است.

پس حسابی که بود جواب گفتم و از دنیایی آنچه بود ترک کردم الا اندک ضروری.

بسیاری از شاعران در کنار فقیه بودن فیلسوف بودن طیب بودن منجم بودن به سراغ شعر و شاعری نیز می رفتند و از این جهت بزرگان ما همواره انسان های تحصیل کرده و از دانشوران ونخبگان جامعه خود بودند.

یا در سفرنامه خود با ذکر تاریخ ومکان شرح سفر می دهد :

و بیست و سیوم شعبان به عزم نیشابور بیرون آمدم و از مرو به سرخس شدم که سی فرسنگ باشد و از آن جا به نیشابور چهل فرسنگ است. روز شنبه یازدهم شوال در نیشابور شدم.

چهارشنبه آخر این ماه کسوف بود و حاکم زمان طغرل بیک محمد بود برادر جعفری بیک.

و مدرسه ای فرموده بود به نزدیک بازار سراجان و « را عمارت می‌کردند. و او به ولایت گیری به اصفهان رفته بود بار اول و دوم ذی القعده از نیشابور بیرون رفتم در صحبت خواجه موفق که خواجه سلطان بود.

 در سفرنامه  از شمیران تا تبریز  و زلزله آنجا با ذکر تاریخ می نویسد.

بیست و ششم محرم از شمیران می‌رفتم چهاردهم صفر را به شهر سراب رسیدم و شانزدهم صفر از شهر سراب برفتم و از سعیدآباد گذشتم. بیستم صفر سنه ثمان ثلثین و اربعمائه به شهر تبریز رسیدم و آن پنجم شهریور ماه قدیم بود و آن شهر قصبه آذربایجان است شهری آبادان.

طول و عرضش به گام پیمودم هریک هزار و چهارصد بود و پادشاه ولایت آذربایجان را چنین ذکر می‌کردند در خطبه الامیر الاجل سیف الدوله و شرف المله ابومنصور و هسودان بن محمد مولی امیرالمومنین.

مرا حکایت کردند که بدین شهر زلزله افتاد شب پنجشنبه هفدهم ربیع الاول سنه اربع و ثلثین و اربعمائه و در ایام مسترقه بود پس از نماز خفتن بعضی از شهر خراب شده بود و بعضی دیگر را آسیبی نرسیده بود و گفتند چهل هزار آدمی هلاک شده بودند.

***

ناصر خسرو ؛کلامش اشعارش همگی پند وموعظه و عبرت گرفتن از اوضاع زمانه است؛که ادمی بایست قدر عمر وفرصت ها را بداند و سرگردان وبی هدف نباشد، به کار و توسعه  آن اشتغال ورزد،، اهل صداقت درستی و راستی و یکرنگی باشد، سلیم نفس و درویش مسلک باشد، یاوه گو  وگزاف گو مباشد ،زیاده خواه نباشد پیرو حق وحفانیت باشد و در دین خود استوار و پر تلاش واهل علم و تحقیق تدبر تدبیر تفکر تعقل باشد.

 شعرش دارای پیام برای بشریت است ،همانند ؛پدری پیر خردمند  مهربان همواره  نسلهای بعد خودرا به یادگیری علم ادامه تحصیل وتحصیلات عالیه تشویق وترغیب نموده :

نکوهش مکن چرخ نیلوفری‌را

 
 

برون کن ز سر باد و خیره‌سری را

بری دان از افعال چرخ برین را

 
 

نشاید ز دانا نکوهش بری را

چو تو خودکنی اختر خویش را بد    
 

مدار از فلک چشم نیک‌اختری را

به چهره شدن چون پری کی توانی

 
 

    

به افعال ماننده شو مر پری را

درخت ترنج از بر و برگ رنگین     
 

حکایت کند کله قیصری را

   

سپیدار مانده‌ست بی‌هیچ چیزی

 
 

ازیرا که بگزیده او کم‌بری را

درخت تو گر بار دانش بگیرد

 
 

به‌زیر آوری چرخ نیلوفری را

نگر نشمری ای برادر گزافه

 
 

به دانش دبیری و نه شاعری را

در خصوص اینکه اگر افراد به شعر وشاعری اگر همت گماشتند؛ آنان را سفارش می کند؛ که یاوه گویی ومدح و ثنایی بی ارزش وبی اعتبار نکنید، هدف از سرایش شعرش، مقدس تر از اهداف دنیوی است .

اگر شاعری را تو پیشه گرفتی

 
 

یکی نیز بگزیده خنیاگری را

تو برپایی آنجا که مطرب نشیند

 
 

سزد گر ببری زبان جری را

به علم به گوهر کنی مدحت آن‌را    
 

که مایه‌ست مر جهل و بدگوهری را

پسند است با زهد عمار و بوذر    
 

کند مدح محمود مر عنصری را

     

       

ناصر خسرو  در خصوص علم وخرد وفصل می گوید

سلام کن ز من ای باد مر خراسان را

 
 

مر اهل فضل و خرد را نه عام نادان را

خبر بیاور ازیشان به من چو داده بوی

 
 

حال من به حقیقت خبر مر ایشان را

شهرام ابهری

بخش ادبیات تبیان