تبیان، دستیار زندگی
آیت اللّه مرعشى نجفى یكى از مهمترین عوامل توفیقات خود را از بركت محبت و سپاس از پدر و دعاى والدین مى‏داند .
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

صورت حوری یا کف پای مادر 1

آیت الله مرعشی
آیت اللّه مرعشى نجفى یكى از مهمترین عوامل توفیقات خود را از بركت محبت و سپاس از پدر و دعاى والدین مى‏داند .

(برکات بزرگ نیکی به والدین، با توجه به سیره علما)

بسم الله الرحمن الرحیم

شاید همه دوست داشته باشند که راه های میان بُری پیدا کنند که انسان را به مقصد سعادت دنیا و آخرت برساند؛ کارهایی که زحمت انجامش در مقابل نتیجه حاصله چیزی به حساب نیاید.

بدون شک یکی از این راههای پر خیر و برکت، احسان به والدین و احترام و خدمت به آنهاست. پیش از آن که نعمت وجود نازنین پدر و مادر به حسرت جای خالی آنها مبدّل شود، باید قدر آن را دانست.

ای کاش مادرش زنده بود

در حدیثی می ­خوانیم: روزی مردی نزد پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و عرض کرد:

ای رسول خدا هیچ کار زشتی نیست مگر این که انجام داده ام، آیا توبه من قبول می شود؟

فرمود: «آیا پدر و مادرت زنده اند؟»

گفت: تنها پدرم زنده است.

فرمود: «به پدر خود احترام و نیکی کن؛ تا خداوند تو را ببخشد.» (همین نیکی به پدر موجب پذیرفتن توبه ی تو خواهد شد.)

وقتی که آن مرد رفت، حضرت به اطرافیانش فرمود:«ای کاش مادرش زنده بود و به مادرش نیکی می کرد؛ زیرا با نیکی کردن به مادر، قبولی توبه اش نزدیک تر می بود.» (1)

درب بهشت و صورت حور العین

روایت است كه مردى خدمت حضرت رسول صلى الله علیه و آله آمد و عرض كرد:

من نذر كرده ام كه درب بهشت و صورت حور العین را ببوسم!

حضرت فرمود: «برو پاى مادر [به منزله صورت حور العین] و پیشانى پدرت را [به منزله درب بهشت] ببوس.»

عرض كرد: پدر و مادرم از دنیا رفته اند، حضرت فرمود: قبر آنها را ببوس... (2)

ثواب یک نگاه

از پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله) نقل شده است که فرمود:

«نگاه پر مهر و محبت فرزند نیکوکار به پدر و مادرش ثواب حج دارد.»

از آن حضرت پرسیدند: اگر روزی صد مرتبه به والدین نگاه کند، آیا آن ثواب افزایش می یابد؟

فرمود: بلی، خداوند بزرگتر از آن است که شما فکر می کنید، چون برای آن قدرت مطلق، اعطای چنین ثوابهایی بسیار آسان است». (3)

خوب است انسان در چنین روایاتی تأمل کند که کمتر عملی را می توان یافت که این چنین ساده ما را در جهت کسب خشنودی پروردگار سوق دهد و باید آن را غنیمت شمرد. واضح است که نباید از نقش خدایی بودن عمل و خالصانه انجام دادن آن برای خدا، برای کسب چنین ثواب و سعادتی غافل شد.

تجربیات مکرری که در این باره در زندگی صالحان و افراد موفق دیده و شنیده ایم، گواه روشنی بر این مدعاست که احسان به والدین چه نعمتی بزرگ برای کسب سعادت دنیا و آخرت است:

حکایاتی درس آموز از علما

بوسه ای بر کف پای پدر

آیت اللّه مرعشى نجفى، از مراجع بزرگ تقلید است که توفیقات بزرگی در زندگی نصیب ایشان شد. از جمله تألیفات ارزشمند نزدیك به 150 اثر در موضوعات مختلف، كرامات معنوى، دریافت بیش از 400 اجازه اجتهادى و روایتى از علماى بزرگ اسلامى، تدریس متجاوز از 67 سال در حوزه علمیه قم و نجف، تربیت هزاران طلبه و مشتاق دانش، تأسیس ده‏ها مدرسه علمى، مسجد، حسینیه، مراكز فرهنگى، رفاهى و درمانى، ایجاد بزرگترین و مشهورترین كتابخانه در جهان اسلام و... از جمله توفیقات این فقیه فرزانه مى‏باشد.

آیت اللّه مرعشى نجفى یكى از مهمترین عوامل توفیقات خود را از بركت محبت و سپاس از پدر و دعاى والدین مى‏داند و در خاطرات خود مى‏گوید:

زمانى كه در نجف بودیم، یك روز مادرم فرمودند: پدرت را صدا بزن، تا براى صرف ناهار تشریف بیاورد. حقیر به طبقه بالا رفتم و دیدم پدرم در حال مطالعه خوابش برده است.

مانده بودم چه كنم: از طرفى مى‏خواستم امر مادرم را اطاعت كنم و از سوئى دیگر مى‏ترسیدم با بیدار كردن پدر، باعث رنجش خاطر او گردم، خم شدم و لبهایم را كف پاى پدر گذاشتم و چندین بوسه برداشتم، تا این كه در اثر قلقلك پا، پدرم از خواب بیدار شد و وقتى این علاقه و ادب و كمال احترام را از من دید فرمود: شهاب الدین تو هستى؟ عرض كردم: بله آقا؛ دو دستش را به سوى آسمان بالا برد و فرمود: پسرم خداوند عزتت را بالا ببرد و تو را از خادمین اهل بیت(علیهم السلام) قرار دهد. حضرت آیة اللّه مرعشى نجفى مى‏فرمود: من هرچه دارم از بركت آن دعاى پدرم مى‏باشد. (4)

در راه مسجد سهله

آقا سیّد محمّد موسوى نجفى كه از اتقیاى علما و ائمه جماعت حرم امیر المؤمنین علیه السلام بود،از جناب شیخ باقر كاظمینى مجاور نجف اشرف نقل کرده است:

شخص مورد اعتمادى بود كه به دلاّكى اشتغال داشت، آن شخص پدر پیرى داشت كه سعى فراوان نسبت به خدمتگزارى او مى كرد، حتّى خودش براى او آب در مستراح مى برد و منتظر مى شد تا خارج شود و به مكانش برساند؛ پیوسته ملازم خدمت او بود، مگر در شب چهار شنبه كه به مسجد سهله مى رفت و در آن شب به واسطه شب زنده دارى در آن جا از خدمت معذور بود؛ ولى پس از مدّتى رفتن به مسجد سهله ترك كرد و دیگر آن جا نمى رفت.

از او پرسیدم چرا رفتن به مسجد سهله را ترك كردى؟

گفت: چهل شب چهارشنبه به آن جا رفتم، شب چهارشنبه چهلم به تأخیر افتاد، تا نزدیك غروب، در آن وقت تك و تنها بیرون رفتم، و با همان وضع به سیر خود ادامه دادم تا یك سوّم راه باقى ماند، كم كم مهتاب، مقدارى از تاریكى شب را به روشنایى تبدیل كرد، در این هنگام شخص عربى را دیدم كه بر اسبى سوار است و به طرف من مى آید، در دل خود گفتم الآن این مرد راهزن مرا برهنه مى كند.

همین كه به من رسید با زبان عرب بَدَوى شروع به صحبت كرد، پرسید: كجا مى روى؟ گفتم: مسجد سهله.

گفت: با تو چیز خوردنى هست؟

جواب دادم: نه. فرمود: دست خود را در جیب كن.

گفتم: در آن چیزى نیست. باز آن سخن را تكرار كرد.

من دست در جیب كردم و مقدارى كشمش یافتم، آن گاه به من فرمود: «أوصیك بالعَوْدِ» سه مرتبه و عَوْد به زبان عرب بدوى. پدر پیر را مى گویند، یعنى سفارش مى كنم تو را به پدر پیرت.

بعد از این سخن ناگهان از نظرم ناپدید شد، فهمیدم كه او حضرت مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشریف) بود و دانستم آن جناب راضى نیست ترك خدمت پدرم را، حتّى در شب چهارشنبه، از این رو دیگر به مسجد سهله نرفتم. (5)

خودم جواب حضرت را شنیدم

آیت الله محمدرضا بروجردی از شخص مورد اعتمادی به نام آقای مشکور نقل می کند که پدرش در عالم خواب می بیند به حرم امام حسین علیه السلام مشرف شده است و همه مردمی که آنجا به زیارت مشغول هستند - به جز چند نفر- به صورت حیوانات دیده می شوند.

در همان حال نیز مشاهده می کند که جوانی به حرم وارد شده و گفت: السلام علیک یا ابا عبدالله.

و از آن حضرت جواب شنید: «و علیک السلام أحسنت.»

آقای مشکور می گوید: که از خواب بیدار شده و به حرم مشرف شدم، منظره حرم را همان طور که در خواب دیده بودم، مشاهده کردم، البته همه به صورت انسان بودند، اما افراد همان افرادی بودند که در خواب آنها را مشاهده نموده بودم.

چیزی نگذشت که ناگهان دیدم همان جوان نیز آمده و سلام داد، ولی من جواب سلام حضرت را نشنیدم.

سراغ جوان رفته و جریان خوابم را به او گفتم. جواب داد: برای او مهم نیست.

گفتم: چطور این خواب برای شما مهم نیست؟ گفت: من جواب آن حضرت را شنیدم.

گفتم: شما چه کردی؟ جواب داد:

«من هر شب جمعه به زیارت حضرت می آیم و هر بار پدر یا مادرم را به حرم می آورم. یک بار پدر و مادرم هر دو با هم گفتند ما را ببر. در بین راه پدرم به زمین خورد و از راه رفتن عاجز شد. ولی باز از من خواست که او را به حرم ببرم. من او را روی دوش خودم قرار داده و به حرم بردم؛ لذا حضرت جواب من را دادند و مرا تحسین کردند.» (6)

ادامه دارد...


پی نوشت:

(1)   بحارالانوار، ج74، ص82

(2)   اخلاق در خانواده و تربیت فرزند، سید محمد نجفى یزدى، منقول از کتاب قرة العین ص38

(3)   بشارت، ش62 به نقل از بحاررالانوار، ج71

(4)   شهاب شریعت ص134

(5)   تبیان، اخلاق اسلامی، برگرفته از درس اخلاق حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

(6)   روزنه هایی از عالم غیب

تهیه و فرآوری: رهنما، گروه حوزه علمیه تبیان