سرشكی بر پهنای گونه تاریخ
نود و پنج روز از فراق پدرش میگذرد، زهرا علیهاالسلام احساس كرد كه در گذرگاه عمْر به سرمنزل نهائی رسیده است، فرستاد «اُمّ رافع» آمد، از او خواست در شستشو كمكش كند، سپس جامههایی را كه پس از مرگ پدر كنار افكنده و سیاه پوشیده بود به تن كرده از عزای پدر بیرون آمد، چون میداند خورشید عمرش امروز غروب خواهد كرد و به دیدار پدر خواهد شتافت، بعد از شستشو، بیرمق در بستر خوابیده حالش نگران كننده است، علی علیه السلام جز برای كارهای ضروری از كنار بستر فاطمه جدا نمیشود.
به بستر فاطمه افتاده و مولا پرستارش | |
ببین حال پرستار و مپرس احوال بیمارش | |
علی از چشم زهرا چشم خود را بر نمیدارد | |
مجسم میكند عشق و فداكاری و ایثارش |
فاطمه علیها السلام گاهی از شدت بیماری بیهوش میشود و گاهی چشمهایش را باز میكند، مولا علیه السلام نگاهش را به صورت همسر مظلومهاش دوخته در چشم انداز رنجهای آیندهاش دنیایی سراپا تنهایی را میبیند و اشكهایش آرام آرام بر گونهاش سرازیر است، زهرا علیهاالسلام بار دیگر بههوش آمد.
علی علیه السلام بدن زهرا علیهاالسلامراغسل داد و كفن پوشاند. وقتی خواست بند كفن را ببندد، دید كودكان زهرا چنان با حسرت آخرین نگاهها را بهصورت زهرا دوختهاند كه نزدیك است روح از بدنشان خارج شود. با بیانی كه اندوه عالم را با خود داشت صدا زد: حسن جان، حسین جان، زینبم، كلثومم، بیائید از دیدار مادرتان توشه برگیرید كه وقت فراق است . یتیمان زهرا صورت به صورت مادر گذاشتند، گریه میكردند و میبوئیدند و برای روزگار بیمادری توشه برمیگرفتند. |
چشمان نگرانش را با حسرت بر چهره مظلوم و غمگین علی علیه السلام كه میداند بعد از او تمام چاهها از شنیدن آوای مظلومیتش عاجز خواهند شد دوخته است و بهفكر این فداكارترین مجاهد اسلام است كه بعد از فاطمه سخت تنها خواهد ماند. زهرا علیهاالسلام با علی علیه السلام سخن میگوید:«علی جان وصیتی دارم». با شنیدن این كلمه علی علیه السلام با چشمانی نمناك و قلبی غمناك فرمود:
زهرا جان بگو، كه مطمئن باش به وصیت تو عمل خواهم كرد.
علی جان فرزندانم یتیم میشوند با آنان مدارا كن، برای دلجوئی آنان یك شب نزد آنها و یك شب نزد همسرت باش.
«یا علی غَسِّلْنی فِی اللَیلِ و كِفِْنی فِی اللیلِ و دَفِّنی فِی اللیلِ ولا تَُعْلِن اَحَداً»؛ علی جان مرا شبانه غسل بده، شبانه كفن كن و بهخاك بسپار،و كسی را آگاه مساز.
بعد از این كه وصیتش تمام شد، برای آخرین بار با هزاران حسرت كودكانش را یكایك بوسیده و با آنان وداع كرد. این كه لحظه وداع با علی است كه باید در این دنیا بماند، بدون زهرایی كه معراجهای بزرگ و پروازهای ماورائی را گام به گام و بال در بال هم پیمودهاند. زهرا علیهاالسلام برای این كه سخن تسلی بخش خدا بهكمكش بیاید تا در این دردناكترین لحظه، راحت بتواند علی را برای همیشه وداع كند، از قرآن ناطق خواست تا برایش قرآن بخواند:
چه خوش است صوت قرآن ز تو دلربا شنیدن | |
به رُخت نظاره كردن سخن خدا شنیدن |
صوت قرآن غمین علی علیه السلام همراه با نوای حزین كودكانش كشتی عمر فاطمه را تا ساحل آرامش همراهی كردند،زهرا راحت شد، ولی سهمگینترین ضربهای را كه طبیعت در توان داشت با دردناكترین حالت برعلی فرود آورده است، كودكان یتیم زهرا همان گوهرهایی كه در آغوش پرمهرش پرورش یافته بودند و بعدها زیباترین ارزشهای انسانی را در تاریخ بهنمایش گذاشتند ناله میكردند.
در صحن حیاط در كنار بستر یگانه دختر پیامبر غوغایی برپاست، علی مظهر عدالت مظلوم زانوی غم در بغل گرفته، سر در گریبان فرو برده، آهسته آهسته اشك میریزد.
زهراجان، درست است كه از كنار من و از چشم من دور شدهای اما هرگز از دل من بیرون نخواهی شد، رفتن تو از كنار علی، رفتن از دیده است نه از دل، علی علیه السلام برای عمل نمودن به وصیت زهرا هم كه شده مجبور است برای تسلی كودكان یتیم فاطمه از كنار مزار او بهخانه غمكده خویش بازگردد. |
كودكان مادر از دست داده، خود را روی جسد زهرا انداخته او را صدا میزنند. «اُمّ اَیْمَن» و «اَسما بنت عمیس» با چشمانی اشك آلود وسائل غسل دختر پیامبر را آماده میسازند چند نفر از اصحاب با وفای پیامبر، همانهایی كه در لحظه هولناك و سیاه و دشوار تاریخ علی را انتخاب كردند. در گوشه حیاط كوهی از اندوه را در جان عزادارشان حس كرده بر رنجهای گذشته فاطمه و آینده علی اشك میریزند، فضای لاجوردی با ستارگانش كه میلیاردها حوادث را دیده و خم به ابرو نیاورده بودند نظارهگر اشكهای گرم علی هستند در فراق زهرا.
شب پاس به پاس میخزد و علی علیه السلام با درد و اندوه پیكر مطهر فاطمه علیهاالسلام را غسل میدهد.
من امشب غسل خواهم داد با اشك | |
گلم را غنچهام را لالهام را | |
من امشب تازه خواهم كرد تا صبح | |
غم و داغ هزاران سالهام را |
علی علیه السلام بدن زهرا علیهاالسلام غسل داد و كفن پوشاند. وقتی خواست بند كفن را ببندد، دید كودكان زهرا چنان با حسرت آخرین نگاهها را بهصورت زهرا دوختهاند كه نزدیك است روح از بدنشان خارج شود. با بیانی كه اندوه عالم را با خود داشت صدا زد:
حسن جان، حسین جان، زینبم، كلثومم، بیائید از دیدار مادرتان توشه برگیرید كه وقت فراق است .
یتیمان زهرا صورت به صورت مادر گذاشتند، گریه میكردند و میبوئیدند و برای روزگار بیمادری توشه برمیگرفتند كه علی علیه السلام میفرماید:
«اِنّی اُشهِدُاللهَ اَنَّها قد حَنَتْ و اَنَتْ و مَدَّتْ یَدَیْها و صَمَتْهُما الی صَدْرِها مَلِّیاً»؛من خدا را گواه میگیرم كه فاطمه علیهاالسلام ناله جانكاه كشید و دستهای خود را دراز كرد و فرزندانش را مدتی به سینهاش چسبانید. آنگاه شنیدم هاتفی در آسمان صدا زد:
زهرا راحت شد، آنچه معلوم است رنج علی علیه السلام است در فقدان فاطمه و درد محبانش در طول تاریخ كه رگبار سرشكی بر پهنای گونه تاریخ گریستهاند، ولی هنوز نمیدانند بدن یگانه دختر پیامبرشان را كدام قسمت از خاك یثرب در برگرفته است و در سوگ او بر پای كدام نهال، سرشك غم ببارند. |
«یا اباالحسن اِرْفَعْهُما عَنْها فَلَقَد اَبْكِیَا وَ اللهِ مَلائِكَةُ السَّماءِ»؛ ای علی! حسن و حسین را از سینه مادرشان بلند كن كه سوگند بهخدا حالت آنها فرشتگان آسمان را به گریه انداخت .
علی چون در كفن پیچید زهرای مطهر را | |
پس آنگه خواست پوشد صورت آن حور منظر را | |
حسن را با حسین و زینب و كلثوم گریان دید | |
كه دارند انتظار دیدن خاتون محشر را | |
بگفت ای غم نصیبانم بیائید و بصد حسرت | |
ببینید از تحسُْر بار دیگر روی مادر را | |
فكندند آن زمان خود را بهروی سینه مادر | |
ز آه و ضجّه پر كردند نُه چرخ مدوّر را | |
در آن دم از بدن بند كفن بگشوده شد از هم | |
چو مرغی كاو بهروی جوجههایش می كشد پر را | |
حسن را با حسینش هر یكی یكدست بر گردن | |
در آورد و تسلی داد طفلان مكدر را | |
بناگه هاتفی داد این ندا از عالم بالا | |
كه گویا آن ندا خون كرد قلب زار حیدر را | |
كه یا مولا یتیمان را جدا از نعش مادر كن | |
نیارندی ملائك تاب داغ این دو سرور را | |
ز افغان یتیمانت ملائك در خروش هستند | |
ز جان "غم نصیبان" كن خموش این آه آذر را |
بدن مطهر زهرا علیها السلام كسی كه نسل پاك پیامبر تنها از او در جهان باقی مانده و به منزله روزنهای نور پاك رسالت پیامبر را به بشریت انتقال داده است در بستر تابوت شهادت با تمام مظلومیت آرمیده، روی دوش چند نفر از اصحاب با وفای پیامبر كه از تعداد انگشتان دست تجاوز نمیكنند بهطرف قبر نامعلومش برده میشود.
بر سر دوش جسم بی جانی | |
حمل میشد به نقطهای مرموز |
زینب علیهاالسلام بهدنبال جنازه آن مسافر ملكوتی از چشمانش كه هیچوقت بعد از آن نخشكید آب میپاشد و خطاب به چشمه جوشان چشمش كه راه آخرین دیدار را میبست میگوید:
بگذار ببینمش اكنون كه میرود | |
ای اشك از چه راه تماشا گرفتهای |
جنازه زهرا از جلو هر در و دیواری كه میگذشت سلامهای آخرین وداع بهگوشش میخورد، بر خلاف خانه غمین فاطمه، قسمتی از خاك مدینه با سرور و شادمانی انتظار مقدم گرانبهایی را میكشد كه در دریای نبوت و در صدف عصمت پرورده شده است.
ماه آن شب خموش و سرگردان | |
روی صحرا و دشت میتابید | |
مرغ شب آرمیده بود آرام | |
چشم ایام رفته بود بهخواب | |
میكشید انتظار خاك آن شب | |
مقدم تازه میهمانی را |
علی علیه السلام پیكر پاك تنها یاورش را تا دروازه بهشت بدرقه نموده، روی قبر زهرا نشسته با دل پرسوز و گدازش سخن میگوید، درود بر تو ای رسول خدا، از من و از دخترت كه در جوارت فرود آمد و زود بهتو پیوست. یا رسول الله، شكیبائیم از دوری برگزیدهات كم شد و تاب و توانم از دست برفت، این مصیبت آن چنان برایم سنگین است كه از این پس دیگر هرگز اندوهم را پایانی نبوده و شبهایم همواره به بیداری خواهد گذشت، یا رسول الله، اینك دخت دلبندت را بهتو باز میسپارم، این امانت را بازگیر كه لختی نخواهد گذشت كه دخت والا تبارت از امتت بهتو خواهد گفت.
حضرت فاطمه زهرا علیها السلام در وصیت به حضرت علی (ع ) : مرا شبانه غسل بده، شبانه كفن كن و به خاك بسپار، دلم میخواهد قبرم گمنام باشد و كسی آن را نشناسند. |
مدینه در دل شب فرو رفته است و مسلمانان بیدرد همه خفتهاند و سكوت مرموز شب همچنان گوش به گفتگوی علی علیه السلام دارد كه خطاب به فاطمه علیهاالسلام میفرماید:
نفْسی علَی زَفَراتِها مَحبوسةٌ | |
یا لَیْتَها خَرَجَتْ مع الزَفَراتِ | |
لا خیرَ بَعدَكِ فی الحیاةِ و اِنَّما | |
اَبْكی مَخافَةَ اَنْ تَطولَ حَیاتی |
«جان من در پشت نفَسهایش محبوس میباشد و ای كاش این جان دردمند همراه با نفَسهایش از سینه بیرون میرفت»
زهرا جان، ای نمونه كامل انسانیت، ای یاور علی
زهراجان، درست است كه از كنار من و از چشم من دور شدهای اما هرگز از دل من بیرون نخواهی شد، رفتن تو از كنار علی، رفتن از دیده است نه از دل، علی علیه السلام برای عمل نمودن به وصیت زهرا هم كه شده مجبور است برای تسلی كودكان یتیم فاطمه از كنار مزار او بهخانه غمكده خویش بازگردد، خطاب به زهرا دردمندانه میگوید:
زهرا جان من از كنار مزار تو اگر میروم نه بدین علت است كه از جوار تو سیر شده باشم، اگر هم در كنار مزارت مسكن گزینم نه بدان نظر است كه شكیبائی را از دست دادهام و به وعدهای كه خدا به شكیبایان در برابر مصیبت داده است بیاعتنا باشم، بر تو و پدر بزرگوارت درود باد.
علی كه جان كندن برایشازدل كندن از قبر فاطمه آسانتر است اولین بار بدون بدرقه فاطمه از كنار او جدا شده رو بهسوی خانهای دارد كه اولین بار است زهرا به استقبالش نخواهد آمد، علی علیه السلام با قلبی داغدار به خانه بدون فاطمه كه ماتمكدهای بیش نیست باز میگردد، همان خانهای كه هر موقع با كوهی از غم و اندوه به آنجا باز میگشت غمهایش در مقابل گرمی آفتاب محبتهای زهرا آب میشد، خانه سراپا خاطرات حق طلبی و درد و رنج زهرا است. آه و ناله هر شب فاطمه مظلوم كه بهترین لالائی اطمینان وجود مادر برای كودكانش بود امشب بهگوش نمیرسد،علی یتیمان خسته و عزادار زهرا علیهاالسلام را خوابانید، مولا كه سخت تنها مانده است هم در شهر و هم در خانه بی پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلّم و زهرا، دوباره از سرِ درد برگشتهكنار قبر فاطمه با دریائی از غم نشسته است. شب خاموش و غمگین گوش به زمزمههای دردآلود علی علیه السلام دارد.
سر از خشت لحد بردار و احوال علی را پرس | |
كه بیرویت نمانده بر تنم تاب و توان امشب | |
نه طاقت آورم در خانه جای خالیت بینم | |
نه دل برمیكشم از قبرت ای آرام جان امشب |
رگبار سرشك از چشمان حق بینش بر خاك نهال تازه غرس كردهاش میبارد و میگوید فاطمه جان بر مرگ جانگداز تو نمیگریم، گریه من از بیم آن است كه مبادا پس از تو زندگی طولانی گردد.
دیشب كه خاكْ فاصله در بین ما فكند | |
پنداشت آسمان كه شب آخر من است | |
دیروز بود آرزویم طول عمر تو | |
امروز مرگ آرزوی دیگر من است |
زهرا راحت شد، آنچه معلوم است رنج علی علیه السلام است در فقدان فاطمه و درد محبانش در طول تاریخ كه رگبار سرشكی بر پهنای گونه تاریخ گریستهاند، ولی هنوز نمیدانند بدن یگانه دختر پیامبرشان را كدام قسمت از خاك یثرب در برگرفته است و در سوگ او بر پای كدام نهال، سرشك غم ببارند.
قدر تو مجهول بود و قبر تو مخفی | |
قدر تو نشناختند مردم دنیا |
درود و سلام بر تو و بر روزی كه ولادت یافتی
و سلام و درود بر تو و روزهای حزن افزایت
و درود بر تو و بر روز رحلت مظلومانه و قبر نامعلومت
فاطمه علیهاالسلام در آخرین لحظات حیاتش دیده بر چهره مظلوم و غمگین علی علیه السلام دوخته بود و نگاهش گویای این واقعیت بود كه پس از مرگش تمام چاهها از شنیدن آوای مظلومیت علی علیه السلام عاجز خواهند بود و این مجاهد بزرگ اسلام به شدت تنها خواهد ماند.
حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام در وصیت به حضرت علی (ع ):
مرا شبانه غسل بده، شبانه كفن كن و به خاك بسپار، دلم میخواهد قبرم گمنام باشد و كسی آن را نشناسند.
"
اسفندیار مبتكر سرابی" منبع:روزنامه جمهوری اسلامی- 30/4/83
لینك مقالات مرتبط:
- حضرت زهرا علیهاالسلام از منظر امیرالمومنین- لحظات وداع حضرت فاطمه علیهاالسلام در اوراق تاریخ
- حكایت علی و چاههای صبور مدینه بی حضور تو