تبیان، دستیار زندگی
به دنبال مقاله قبلی در مورد بررسی آماری موفقیت فیلم های اكران شده اخیر در سینماها، همچنان عده ای از دوستان گرامی ابراز عقیده كرده اند كه نمی توان افزایش تولید در سینمای ایران طی سال های اخیر را ناشی از رونق نسبی آن ندانست و ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

چی شد كه این جوری شد (گزارشی از وضعیت عمومی سینمای ایران)

به دنبال مقاله قبلی در مورد بررسی آماری موفقیت فیلم های اكران شده  اخیر در سینماها، همچنان عده ای از دوستان گرامی ابراز عقیده كرده اند كه نمی توان افزایش تولید در سینمای ایران طی سال های اخیر را ناشی از رونق نسبی آن ندانست و اگر هم استقبال از برخی فیلم ها از سوی مخاطبان با مشكل مواجه می شود، علت اصلی اش از مسائل جانبی مثل كمبود سالن سینما و عدم وضعیت مطلوب این سالن ها نشأت می گیرد. مطلبی نسبتاً مفصل و تحقیقی سال گذشته در یكی از مطبوعات سینمایی به چاپ رسیده بود كه در آن كارنامه 9 ساله سینمای ایران (84-1376) مورد ارزیابی آماری و تحلیلی قرار گرفته و نقاط قوت و ضعفش بررسی شده بود. در آن ارزیابی، كلیه شاخص های سینمای ایران اعم از تولید و توزیع و نمایش و حتی سالن سینما (مایه جر و بحث همیشگی گروهی از مدعیان كه آن را عامل اصلی و اساسی گریز مخاطب از سینمای ایران می دانند) روندی صعودی داشت به جز شاخص تماشاگر! داستانی نقل می كنند از فردی كه به اتهام اختلاس در آسفالت خیابانی به دادگاه كشیده شده بود. وی در دفاع از خود، یك سوءتفاهم ساده را موجب اتهام فوق دانست.

وی در آخرین دفاعش گفت: آقا، من فقط یادم رفته بود توی این آسفالت، قیر بریزم! نمی دانم چرا باید اتهام اختلاس را به من بزنند!

اتهام ساده متولیان و دست اندركاران سینمای ایران هم همین است كه فقط نرخ تماشاگرانشان افت كرده است! در گفت وگویی كه حدود 2سال قبل با مهندس حیدریان، معاون وقت امور سینمایی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی داشتیم، در مقابل طرحی كه ایشان برای تولید بیشتر تا مرز 300 فیلم در سال داشتند، سؤال كردیم كه برای جذب تماشاگر بیشتر چه طرح و برنامه ای دارید؟ چرا نمی خواهیم بپذیریم كه معضل یك دهه اخیر سینمای ایران، مشكل تولید فیلم و دریافت جایزه از جشنواره ها و حتی نمایش فیلم خارجی نیست. شاید بشود در سینمای ایران سالانه حتی 1000 فیلم هم تولید كرد و در آن جدول كذایی كشورهای تولید كننده فیلم در دنیا (كه مقام چهاردهمی اش برای ایران مورد افتخار بسیاری از مدیران سینمایی و سینماگران قرار گرفته است) از آمریكا و هند هم جلو بزنیم و به كسب مقام اول نائل شویم، اما چگونه از قعر جدول تماشاگران و مخاطبان فیلم و سینما، بتوانیم خودمان را ولو چند پله ای بالا بكشیم؟

چون بیننده فیلم ها را با هیچ ضرب و زوری از قبیل هزینه و پول بیشتر و اسپانسر گردن كلفت تر نمی توان به سالن های سینما كشاند. اما باور كنید هنوز مخاطب فیلم ایرانی، طالب همین سینماست، اگر حتی پر سر و صداترین فیلم های خارجی ولو همزمان با دنیا در ایران به اكران عمومی درآید، باز هم مخاطب فیلم ایرانی به دنبال سینمای مورد علاقه اش است.

این موضوع حتی در دوران پیش از انقلاب هم بارز بود كه در مقابل اكران حدود 300 فیلم خارجی اعم از آمریكایی و ایتالیایی و تركی و هندی و عربی در طول سال، باز هم فیلم های ایرانی پر مخاطب می شدند. منظور این است كه هنوز ما ایرانی ها فیلم هایی مثل اجاره نشین ها و كاغذ بی خط و بوتیك را دوست داریم، هنوز برای بازی پرستویی و شكیبایی و معتمدآریا اشتیاق نشان می دهیم، هنوز برای دیدن فیلم جدید حاتمی كیا و كیمیایی و عیاری روزشماری می كنیم و هنوز حاضر نیستیم تماشای چندین و چند باره هامون و ناصرالدین شاه آكتور سینما و از كرخه تا راین و دل شدگان را با هیچ چیز دیگری عوض كنیم. اما همیشه این سؤال در ذهنمان هست كه چرا كارگردان فیلم هوشمندانه ای همچون نقطه ضعف در سال 1362، بیست سال بعد به ساخت فیلم غیرقابل تحملی مثل ساقی كشیده شد؟

و چه شرایطی باعث شد تا سینماگر جوان و خوش ذوقی كه در سال 1365 فیلم دزد و نویسنده را ساخت، در سال 1381 آثار اعصاب خردكنی همچون آوازخوان و ازدواج غیابی را جلوی دوربین ببرد؟! و شگفت آورتر اینكه چه نوع سینمایی، سازنده آثار ماندگاری چون مهاجر و آژانس شیشه ای و روبان قرمز را به ساخت فیلم اسپانسری به نام پدر  و تبلیغ موبایل سامسونگ در یك فیلم به اصطلاح اجتماعی می كشاند؟

به راستی چند درصد تماشاگران حتی در بهترین سالن های اروپایی حاضرند فیلم هایی مانند شب به خیر غریبه و همكلاسی و گاومیش ها را تاب بیاورند؟ (هر كس توانسته تماشای این فیلم ها را در سالن سینما تاب بیاورد، حتماً شایسته دریافت جایزه صبورترین تماشاگر تاریخ سینماست). از همین روست كه سرانه سینما رفتن از رقم 18/3 در سال 1365 به رقم 7/0 در سال 1380 می رسد. این در حالی است كه تعداد سالن سینما در سال 65، در كل كشور 246 واحد بوده، ولی در سال 80 به 319 واحد رسیده است؛ نكته ای قابل توجه آن دسته از دوستانی كه همچنان برای رفع مشكل سینمای ایران، فقط به افزایش تعداد سالن ها گیر داده اند!

اجازه بدهید برای روشن تر شدن عرایضم، علاوه بر آنچه در بالا آمد، چند آمار دیگر به نقل از شماره 136 نشریه فرهنگ و پژوهش ارائه دهم: - در سال 1369 كه موفق ترین سال سینمایی پس از انقلاب به لحاظ جذب مخاطب محسوب می شود، از رقم 170287 صندلی ظرفیت ثابت سالن های سینما در كشور، در واقع در هر سانس به طور متوسط 81132 صندلی اشغال می شده، یعنی در واقع حدود نیمی از ظرفیت سالن های سینما در هر سانس پر می شده است. اما این رقم در سال 1381 در 269 واحد سالن سینما در كشور به 12 درصد رسیده چرا كه از 145376 صندلی در هر سانس فقط 17844 نفر تماشاچی استقبال می كردند. این درحالی است كه در همین آمار، جمعیت تهران در سال 1369، حدود 10 میلیون نفر ولی در سال 1383، حدود 13 میلیون نفر ذكر شده است. این نزول ارقام حتی در مورد پرفروش ترین فیلم ها هم صدق می كند. پرفروش ترین فیلم سال 1366، یعنی اجاره نشین ها نزدیك به 2 میلیون نفر را به سالن های سینمای پایتخت (با جمعیت 9 میلیونی تهران) كشاند، اما در سال 1380، فیلم آواز قو به عنوان پرفروش ترین فیلم، فقط 577 هزار نفر (از جمعیت 3 میلیونی) را جذب سالن های سینما كرد.

سال 1382 فاجعه بارترین سال به لحاظ جذب مخاطب برای سینمای ایران بوده است، به طوری كه تلاش های مهندس حیدریان در مقام معاونت سینمایی وقت، برای درمان موقت آن نیز به جایی راه نبرد. البته می توان این سینما را به حال خود رها كرد تا همان طور كه تاكنون در عجیب و غریب ترین مسیر به راه خود ادامه داده، همچنان طی طریق كند.

محمد مهدی عسگرپور (دبیر جشن گذشته خانه سینما) طی گزارش مبسوطی در مراسم اختتامیه جشن به برخی از این عجایب و غرایب اشاره كرد.

مثلاً اینكه تنها در این سینماست كه فیلم ها به لحاظ اقتصادی ورشكسته می شوند، اما همچنان تولیدكنندگانشان فیلم می سازند! در این سینماست كه تولیدكننده قبل از نمایش فیلم به سودش می رسد! در این سینماست كه پایین ترین میزان استقبال مخاطب با بالاترین رقم تولید فیلم پاسخ داده می شود! و بسیاری دیگر از این عجایب را می توان به سینمای امروز ایران الصاق كرد. مثلاً اینكه تولیدكنندگانی دارد كه هنوز برای دریافت دوربین فیلمبرداری و بوم صدا و نگاتیو و دیگر وسایل و امكانات فیلمسازی در صف و نوبت بنیاد فارابی یا دیگر موسسات مشابه، به قول دوستان زنبیل می گذارند! یا اینكه در فیلم های همین تولیدكنندگان به جای قصه و داستان و به قول بعضی ها پیام و ارزش، فقط راه به راه و به طور زننده ای شاهد تبلیغ كالاهای تجارتی می شویم كه گاه فراموش می كنیم به تماشای فیلمی نشسته ایم. اما اگر قرار است، آنچنان كه مسئولان مربوطه می گویند سینمای ایران جایگاه واقعی خودش را بیابد، بایستی آسیب های جدی آن را مورد بررسی قرار داد. به نظر می آید كه امروز دیگر زمان تعارفات و توهمات سپری شده است.

همچنان كه در سایر زمینه ها ادعا می شود مسئله تخصص و استانداردهای علمی از مهم ترین امور به شمار می رود، در سینمای ایران هم باید استانداردهای تخصصی خصوصی در بنیادی ترین پایه های یك سینمای صنعتی، یعنی تهیه و تولیدكننده مدنظر قرار گیرد. پدید آمدن یك سینمای اسپانسری (آنچنان كه اینك در سینمای ایران رایج شده) به عنوان مخرب ترین نوع سینمای تخصصی و البته فرهنگی، نشان از ناكارآمدی و عدم توانایی پایه های فیلمسازی آن یعنی اكثریت تولیدكنندگان و تهیه كنندگانش دارد. امیدوارم به یاری خدا این فرصت به وجود آید كه بتوان ریشه آسیب های سینمای امروز ایران را لااقل در این سلسله مقالات مطرح كرد تا بلكه باب بحث و بررسی پیرامون راهكارهای برون رفت از بحران كنونی بین كارشناسان و متخصصان امر باز شود.

نویسنده : سعید مستغاثی

لینک :

سینما