مرثیه باد
بادها مرثیه میخوانند.
پاییز، پنجرهها را نشانه گرفته است و آسمان، داغ ستاره بیست و پنج سالهاش را ضجه میزند؛ داغ جوانترین بهار شهیدی را که رفتنش، خواب پلکهای زمین را آشفته است، داغ امامی که خورشید هم درسآموز سخاوتش بود.
آری! بغداد، سیاهپوش میشود با زهر «ام الفضل»هایی که در احاطه شیطانند، با جهل و خیانت «معتصم»هایی که حقیقت خورشید را انکار میکنند!نفرین به دستهایی که این داغ بزرگ را بر دل زمین و زمان نشاندند!
نفرین بر چشمهایی که بیوفایی را از جام نادانی و نفاق سرکشیدند تا کوچهها، مویه گر مولایی شوند که فصاحت و بلاغتش، دلهای ملحدان را هم به خداوند نزدیک میکرد!
و حال، باد، تابوت نهمین خورشید امامت را بر دوشش میبرد؛ به سمت کاظمینی که یک بار پیش از این هم سوگوار خورشیدی دیگر شده بود؛ سوگوار باب المرادی دیگر .
کاظمین، هنوز نیز سوگوار داغ اوست...
بخش عترت و سیره تبیان
فاطمه سلیمانپور