تبیان، دستیار زندگی
بعضی وقتا یه احساس هایی پیدا می کنم که زیاد نمی شناسمشون.مثلا وقتی نگرانم،انگار چندتا شاپرک توی دلم وول می خورند. اخم صورتم را می پوشاند و نمی توانم حواسم را خوب جمع کنم.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

زود آروم می شم
زود آروم می شم

بعضی وقتا یه احساس هایی پیدا می کنم که زیاد نمی شناسمشون.مثلا وقتی نگرانم،انگار چندتا شاپرک توی دلم وول می خورند. اخم صورتم را می پوشاند و نمی توانم حواسم را خوب جمع کنم.

وقتی بچه ها مرا بازی نمی دهند و من نمی دانم که چه کار کرده ام نگران می شوم، اما فوری یک دوست دیگر پیدا می کنم تا با هم بازی کنیم.

 وقتی می خواهم جلوی غریبه ها شعر بخونم و همه به من نگاه می کنند نگران می شوم، اما وقتی شروع به خواندن می کنم از این کار خوشم می آید

بعضی وقتا هم کارهای من دیگران را نگران می کند مثل وقتی که روی دیوار راه می دوم یا وقتی دست مامانمو ول می کنم و می دوم وسط خیابان.

هروقت نگران می شوم برای اینکه آرام بشوم به چیزهای خوب فکر می کنم یا یک کتاب قشنگ می خوانم.شاید هم با بابا بازی کنم.

اگه بتوانم درباره ی نگرانی هایم با کسی حرف بزنم، آرام می شوم. اما بیشتر نگرانی ها به همان سرعتی که می آیند، از بین می روند. درست مثل حباب های کف صابون که با نسیم این ور و آن ور می روند.

مهدیه زمردکار

بخش کودک و نوجوان تبیان


مطالب مرتبط:

بازیگوشی سارا

می توانم بهترین باشم

حوصله ندارم

من بچه ی خوبی ام!

نباید از چیزی بترسم

دیگر خجالت نمی کشم

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.