كودك و معجزات!

معجزه، در اصطلاح، این است كه مدعى منصبى از مناصب الهى، براى اثبات صحت ادعایش، كارى را انجام دهد كه خارق قوانین طبیعى است و دیگران از انجام دادن آن عاجزند.[1]
و از آنجا که خداوند، امامان معصوم (علیهم السلام) را مجریان شریعت و جانشینان طریقت محمدی(ص) و حجت خویش در روی زمین قرار داده تا راه هدایت را بر مردم هموار کنند و با مدعیان نبوت و امامت که راه را بر مردم مشتبه می کردند و مردم را به گمراهی می کشاندند مقابله کنند، راه و علامتی که همان معجزه می باشد را در اختیار ائمه (علیهم السلام) قرار داده تا مردم بتوانند توسط آن راه را از بیراهه تشخیص دهند و به ورطه گمراهی کشیده نشوند.
در ذیل برخی از معجزات حضرت در دوران کودکی را از نظر می گذرانیم:
1- كامل مدنى شرفیاب حضور حضرت عسكرى علیه السلام مى شود و در دل مى گوید: بایستى از حضرتش بپرسم : چه معرفتى و چه گفتارى موجب دخول بهشت مى گردد.
در كنار درى مى نشیند كه پرده اى بر آن آویخته بوده. در این هنگام ، بادى وزیدن مى گیرد و پرده را بالا مى زند.
چشم كامل به كودكى چهار ساله مى افتد كه چهره اش مانند ماه مى درخشد.
كودك ، كامل را به نام مى خواند. لرزه سراپایش را فرا مى گیرد و مى گوید: لبیك یا سیدى .
سپس كودك مى فرماید: نزد ولى خدا و حجت حق و باب الله آمدى كه بپرسى:
آیا به جز كسى كه معرفتش مانند معرفت تو و گفتارش مانند گفتار تو باشد، به بهشت مى رود؟
كامل مى گوید: آرى یا سیدى ، بهشتیان كیانند؟
فرمود: ((مردمى كه در اثر دوستى على به حق او سوگند مى خورند؛ هر چند فضیلت و برترى على را نمى دانند)). سپس خاموش شد.
آن گاه فرمود: آمدى بپرسى كسانى كه قائل به تفویض هستند، درست مى گویند؟نه ، دروغ مى گویند، دلهاى ما وعاء خواسته خداست ؛ آنچه او بخواهد، ما مى خواهیم .
خدا خودش مى گوید: و ما تشاؤ ن الا اءن یشاء الله .(1)
سپس پرده مى افتد و كامل نمى تواند پرده را بالا بزند. (2)
2- احمد بن اسحاق به حضور حضرت عسكرى علیه السلام شرفیاب مى شود و خورجین هدایایى را كه حامل آن بوده در برابر حضرتش بر زمین مى گذارد.
حضرت به كودكى كه در آن جا بود مى فرماید:

فرزندم! مُهر این خورجین را بشكن و هدایاى شیعیان و دوستانت را بنگر.
كودك مى گوید:
آیا رواست كه دست پاكى به سوى هدایاى نجسى كه حلال و حرام در آن آمیخته است ، دراز شود؟
حضرت عسكرى علیه السّلام به ابن اسحاق رو كرده فرمود:
آنچه در خورجین است خودت بیرون آور.
ابن اسحاق اطاعت مى كند و نخستین كیسه زر را بیرون مى آورد.
كودك بزرگوار مى گوید: این كیسه از آن فلان، پسر فلان است و در كدام محله قم سكونت دارد و محتواى 62 دینار است و نقش دینارها را نیز مى گوید و حلال آنها و حرامشان را روشن مى سازد و سبب حرمت آنها را نیز مى گوید.
ابن اسحاق، سر كیسه را باز مى كند و آن را مى گشاید و مى بیند كه آنچه كودك عظیم الشاءن فرموده، مطابق واقع و سراسر درست بوده است .
سپس كودك از چیزهاى دگرى كه در خورجین بوده، خبر مى دهد. ابن اسحاق آنها را بیرون مى آورد و مى بیند هر چه درباره آنها گفته یكایك صحیح است و مطابق واقع ، سپس مسائلى را كه یادداشت كرده ، از حضرت عسكرى مى پرسد. كودك پیش از عرض مسائل ، یكایك آنها را جواب مى دهد. (3)
3- والى شرّ، تصمیم به قتل ((ابراهیم نیشابورى )) مى گیرد. والى ((عمر و بن عوف )) نام داشت .
ابراهیم مضطرب و پریشان خاطر مى شود و خائف و ترسان ، تصمیم به فرار مى گیرد.
نخست براى تودیع به خدمت حضرت عسكرى علیه السّلام شرفیاب مى شود، در كنار حضرتش ، پسرى را مى بیند كه چهره نورانى اش مانند ماه شب چهارده مى درخشد.
نورانیت كودك چنان در ابراهیم اثر مى گذارد كه غم خود را فراموش مى كند. لیكن كودك نورانى ، پس از آن كه او را به اسم نام مى برد، به وى چنین خطاب مى كند:
فرار نكن ، خدا شر او را از تو دور خواهد كرد
بر تحیّر ابراهیم افزوده مى گردد؛ آن جمال و جلال ! این كمال و این سخن !
از حضرت عسكرى علیه السلام مى پرسد: یا سیدى یابن رسول الله علیه السّلام! این پسر، كیست كه از ضمیر من آگاه است ؟!
حضرت مى فرماید: این ، پسر من است و خلیفه من پس از من.
ابراهیم كه از خدمت حضرت عسكرى علیه السّلام مرخص مى شود، به عمویش بر مى خورد. عمو بدو مى گوید: خلیفه معتمد عباسى برادرش را فرستاده و به او دستور داده است كه عمروبن عوف را به قتل برساند.(4)

4- حضرت عسكرى علیه السّلام در سن 28 سالگى بدرود حیات فرمود. مردم براى تشییع شركت كردند؛ جنازه حاضر شد و آماده براى نماز گردید.
جعفر، برادر آن حضرت ، جلو آمد تا نماز بخواند و مردم در پشت سرش صف بستند كه ناگاه كودكى از خانه بیرون آمد و بر جعفر خطاب كرده ، فرمود: عمو! من از تو سزاوارترم كه بر پدرم نماز بخوانم . عظمت كودك و سخنش ، طورى بود كه جعفر نتوانست مقاومت كند و كسى كه از او پشتیبانى كرد، بزودى كنار رفت . كودك عظیم الشاءن بر پدر نماز خواند و مردم ، همگان ، این سعادت نصیبشان گردید كه براى نخستین بار و آخرین بار بدو اقتدا كنند و پشت سرش نماز بخوانند.
1- دانستن پیروان حق كه حضرت عسكرى علیه السّلام را فرزندى است و اوست امام ؛ چون نماز بر امام را بایستى امام بخواند؛
2- شجاعت و دلیرى كودك چهار ساله كه ماءموران انتظامى در مقام دستگیرى و كشتن اویند و در میان تشییع كنندگان شركت دارند و خانه و كاشانه حضرت عسكرى علیه السّلام را براى یافتن او بازرسى و جستجو كردند و از باردارى زنان نیز دست بر نداشتند و تفحص كردند؛
3-محفوظ ماندن كودك از خطر ماءموران انتظامى كه براى دستگیرى او آمده بودند.
عظمت حضرتش چنان بود كه احدى از آنان نتوانست دم بزند و حركتى كند؛ با آن كه حضرتش بتنهایى بدون محاف1 در پیش جنازه ایستاد و نماز خواند؛
4-دانستن كودكى چهار ساله كه او براى نماز حضرت عسكرى علیه السّلام بر جعفر برادر آن حضرت اولویت دارد آن هم دو اولویت : 1. نماز امام بر امام . 2. نماز پسر بر پدر؛
5-دانستن احكام نماز بر میت براى كودكى كه نزد كسى تعلیم نیافته و در عمرش در نماز میتى شركت نكرده است ؛ آن هم نمازى كه تشییع كنندگان همگان بپذیرند و عموى رقیب و دشمن نتواند بر آن خرده بگیرد.
6-از نظرها پنهان شدن كودك پس از انتهاى نماز و ناتوانى ماءموران انتظامى از تعقیب و دستگیرى او؛ با آن كه به طور دقیق حضرتش را تحت نظر داشتند.
5- ابوالادیان مى گوید:
حضرت عسكرى كه از دنیا رفت ، كودكى از خانه بیرون شد و بر آن حضرت نماز خواند. سپس به خاك سپردندش .
گرد هم نشسته بودیم و از مصیبت سخن مى گفتیم . چند تن از مردم شهر قم رسیدند و بیت المالى همراه داشتند و از وفات حضرت عسكرى علیه السّلام آگاه شدند؛ پرسیدند: خلیفه و جانشین آن حضرت كیست تا تسلیت گوییم ؟
كسى ، جعفر، برادر آن حضرت را نشان داد.
مسافران قم نزد جعفر شدند و تسلیت گفتند و امامتش را تهنیت دادند.
سپس گفتند: همراه ما نامه هایى است و بیت المالى ؛ بفرمایید نامه ها از كیست و مقدار بیت المال چقدر است ؟ جعفر از جا برخاست و گفت : از ما علم غیب مى خواهند!
مسافران قم متحیر و سرگردان شدند و در اندیشه فرو رفتند. در این هنگام ، خادمى آمد و به آنها چنین خبر داد: نامه ها از فلان و بهمان است و همیانى همراه دارید كه در آن هزار دینار زر هست و ده دینارش به روغن بادام كاج آلوده شده . آنان گفتند: آن كه تو را فرستاده ، امام است و سپس شرفیاب شدند. (5)
پاورقی:
1- الانسان (76) آیه 30؛التكویر (81) آیه 29.
2- اثبات الهداة ، ج 3، ص 683، باب 33،ح 91 به نقل از شیخ طوسى ، كتاب الغیبة .
3- اثبات الهداة ، ج 3، ص 672، باب 33 ح 41 به نقل از الكافى .
4-اثبات الهداة ، ج 3،ص 700، باب 33، ح 136 به نقل از اثبات الرجعة .
5-اثبات الهداة ، ج 3، ص 672، باب 33، ح 42 به نقل از اكمال الدین .
فرآوری: امیر رضا عرب
بخش مهدویت تبیان
منبع: کتاب راه مهدی، آیت الله سید رضا صدر
