وجود ما معمایی است حافظ
یک مدرس دانشگاه: پیام و کلام حافظ نسخه شفابخش بشر امروز است.

سعید خال: یکی از گرفتاریها و دغدغههای مهم انسان امروزی و بویژه مدرن، کاهش چشمگیر نقش معنویت و اخلاق در زندگی اوست و پیامهای معنوی و اخلاقی لسانالغیب ایرانزمین بهترین نوشدارو و نسخه شفابخش انسان مدرن در جهان است.
یکی از دلایلی که مردم غرب این روزها اقبال و شیفتگی زیادی به بزرگان اخلاق، ادب و عرفان ایرانی همچون مولانا و حافظ نشان میدهند، آن است که حلقههای مفقوده زندگی خود را در میان کلام و اندیشههای این بزرگ یافتهاند.
دیوان خواجه شیراز تنها یک دفتر شعر معمولی نیست؛ بلکه کتاب او حاوی اندیشههای والایی است که عمل به این راه و روش، نوید زندگی بهتری را به بشر میدهد و به واقع، دفتر او، دفتر زندگی، دفتر انسانیت و دفتر مهر، مروت و مداراست.
از منظر علوم ارتباطات، حافظ کسی است که رسانه او، رسانهای بینظیر و بیهمتاست که با وجود حجم کم و اختصار توانسته است با حدود 500 غزل، دنیا را به تسخیر خود درآورد. پیام او متنوع و گسترده است و همه اندیشهها و مشربهای فکری بشر را دربر میگیرد و مخاطبان او نیز بیشمار و از همه طیفها و گروههای فکری هست.
تفسیری عارفانه بر غزلی از حافظ
سحرگاهان که مخمور شبانه | |
گرفتم باده با چنگ و چغانه |
سحرگاهان که مخمور و محجوب از مشاهده محبوب بودم، همانند مستان که دفع مستی و علتهای آن با نوشیدن می، میکند، برای رفع خماری و حجاب مشاهده به فتوای پیر و مرشد، باده محبت خالص را گرفتم و پیر را راضی از اطاعت امر کردم، پس:
نگار میفروشم عشوهای داد | |
که ایمن گشتم از مکر زمانه |
خوبروی میفروش (پیر و مرشد که می محبت الهی و باده مودت نامتناهی را در میخانه او میفروشند)، عشوهای (لطف محبوب) به من داد، که به سبب این لطف از تمامی حجابهایی که به سبب مکر زمانه بر من ظاهر شده بود، خلاصی یافتم و ایمن گشتم.
* در بیت اول، باده محبت به او دادند و در بیت دوم عشوه و لطف، که این و کارساز شدند و...
نهاده عقل را ره توشه از می | |
به ملک مستیاش کردم روانه |
عقل( عقل معاش) را که به نیروی مکر زمانه کمر مخالفت با عشق بسته و سالک را از راه محبت باز داشته، با کمک مرشد و سرکشیدن جرعه می و مست شدن، از مقام امارگی به مقام مطمئنگی رسانده به طوری که کمر موافقت با عشق میبندد.
بنابراین عقل سرکش و مخالف را توشه راه مهیا نموده، به ملک مستی و عشق روانه کردم و طی منازل محبت را پیش گرفتم و به مرشد گفتم:
بده کشتی می تا خوش برآیم | |
از این دریا ناپیدا کرانه |
پیاله می محبت را بده تا به نیروی آن خوش و آسان از دریای ناپیدا کرانه منازل محبت برایم و به منزل مقصود برسم.
ز ساقی کمان ابرو شنیدم | |
که ای تیر ملامت را نشانه | |
نبندی زین میان طرفی کمروار | |
اگر خود را ببینی در میانه |
چون طلب باده محبت از ساقی کمان ابرو (مرشد کامل) کردم و در این راه سماجت نمودم، از او شنیدم: ای که تیر ملامت ما را به سبب غلبه صفات نفس و انانیت، نشانه هستی، از طلب این باده نفعی نمیبری اگر خود را و انانیت و هستی خود را در میانه ببینی. زیرا از این باده زمانی به تو خواهم بخشید که هستی و انانیّت تو در میان نباشد.
یعنی کمربند به این جهت توانسته به دور کمر یار بگردد و او را در آغوش بگیرد که میانه آن خالی است و وجودی در میانه خود ندارد. تو هم تا از وجود خود خالی نشوی نمیتوانی یار را در آغوش بگیری.
برو این دام بر مرغ دگر نه | |
که عنقا را بلند است آشیانه |
سپس مرشد ساقی صفت قدم پیشتر گذاشته میفرماید: برو این دام را، که طلب باده محبت با وجود انانیّت و هستی باشد، برای مرغ دیگر بگذار. عنقا (سیمرغ، مرغی مجهول الجسم و معروف الاسم که میتواند ذات واحد مطلق باشد) آشیانهاش بلند است و با این دام به دست نمیآید تا جمال خود را به تو بنماید.
مرا خالی است از بیگانه می نوش | |
که جز تو نیست ای مرد یگانه |
چه کسی از زیبایی آن شاه، که دائماً با خود عشق ورزی میکند نصیبی میبرد. شعر به صورت استفهام انکاری است و اشاره به این معنی دارد که آن شاه، خداوند، عاشق ذات خویش است و از این جهت کسی نمیتواند از عشق او به نصیبی برسد. بنابراین در صورتی که عاشق او نباشی، او با حسن خود، خود عشق میبازد و از عشق ما مستغنی است.
این بیت نمودار عقیده مذهب اصحاب تجلی در عرفان اسلامی است. مذهبی که خلقت جهان را بر اثر عشق خالق به ذات خویش میبیند و معتقد است که خالق جهان جمیل بوده و جهان را خلق کرده تا جلوه جمال خود را در آینه جهان بیند.
ندیم و مطرب و ساقی همه اوست | |
خیال آب و گل در ره بهانه |
خداوند عاشق ذات خویش است و با توجه به مذهب اصحاب تجلی که میگویند خدا آدم را از آب و گل خلق کرده تا انعکاس وجود خود را در چهره او ببیند، میگوید: این سخن بهانهای بیش نیست. اگر درست نظر کنی، ندیم و مطرب و ساقی که در ظاهر مختلف به نظر میرسند، در حقیقت، همه اوست و خیال و وهم عینیاتی مثل آب و گل در راه او بهانه است.
وجود ما معمایی است حافظ | |
که تحقیق اش فسون است و فسانه |
مرشد میگوید: وجود ما و شما امری پوشیده و غامض است، ای حافظ. تحقیق در این امر پوشیده و حل آن معما حاصلی جز فسون و فسانه، فریب کاری و قصه پردازی، ندارد. تحقیق در مورد موجوداتی که از عالم وجود سفر کردهاند و به عالم موجود رسیدهاند، بسیار مشکل و بیان آن فسون و فسانه است.
شاعر هر گونه راهی را برای وصول به مبدأ و وصال معشوق بسته، حتی مذهب اصحاب تجلی را رد میکند و سرانجام در این بیت به این نتیجه میرسد که هرگونه تحقیق در باب معمای وجود جز قصه پردازی برای فریب خلق حاصلی نخواهد داشت.
فرآوری: مهسا رضایی
بخش ادبیات تبیان
منابع: مجله دردکشان (شماره 11)، خبرگزاری دانشجویان ایران