تبیان، دستیار زندگی
در جامعه‌ی ایرانی، فرهیخته کسی نیست که مطالعه می‌کند و تاثیر مطالعه در زندگی‌اش دیده می‌شود؛ بلکه کسی است که می‌نویسد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

مطالعه بهتر است یا نوشتن؟


در جامعه‌ی ایرانی، فرهیخته کسی نیست که مطالعه می‌کند و تاثیر مطالعه در زندگی‌اش دیده می‌شود؛ بلکه کسی است که می‌نویسد.


مطالعه بهتر است یا نوشتن؟

لذت مطالعه یگانه لذتی است که خالص و بی غل و غش است موقعی که سایر لذات از بین می رود این لذت همچنان پا بر جا باقی می ماند. «آنتونی ترولوپ»

کتابخوانی لذتی است که می‌تواند انسان را به کسب پی‌درپی تجربه فرا خواند. سرخوشی ناشی از دانستن، لذت کوچکی نیست؛ چه در غیر این صورت کتابخوانی نمی‌توانست به بخش خوشایند زندگی بسیاری از مردم جهان بدل شود. خواندن علاوه بر سرگرمی، به دانستن منجر می‌شود و فرحناکی حاصل از افزایش دانایی چنان ذوق‌انگیز است که می‌تواند هیجانی ویژه در خواننده ایجاد کند. به راستی چه لذتی بیش از لذت دانستن می‌تواند دلیل کتابخوانی باشد؟ انسان‌ها می‌خوانند تا بیشتر بدانند و بیشتر می‌دانند تا عمیق‌تر ببینند و بهتر زندگی کنند. دانستن به انسان آرامش می‌دهد و طمانینه‌ی ناشی از دانایی عمومی، جهان را برای همگان تحمل‌پذیر‌تر می‌کند.

کتابخوانی و محافل فرهنگی ما

«ده ساله کتاب می‌خونه یه نوشته ازش ندیدیم...»، «حرفای اونو جدی نگیر. تا به حال یه نوشته ازش دیدی؟!»، «فقط بلده الکی کتاب بخونه. نشد یه بار یه سطر بنویسه...» اگر هر از گاه سری به محافل فرهنگی کشورمان زده باشید، لابد جمله‌هایی مشابه سه نمونه‌ی بالا را شنیده‌اید. در فرهنگ ما کتابخوانی لذتی است گنگ و بی‌معنی. در این فرهنگ اگر کسی کتاب می‌خواند لاجرم باید دست به قلم ببرد و چیزی بنویسد. این فرهنگ نمی‌پذیرد که فردی صرفا برای کسب لذت ناشی از دانستن یا صرفا برای آرامش ناشی از مطالعه، کتاب بخواند. در این فرهنگ اگر صدها جلد کتاب را هم با دقت خوانده باشی جدی گرفته نخواهی شد؛ در عوض کافی است به‌رغم مطالعات سرسری، دست به قلم ببری. نشستی فرهنگی را مجسم کنید: داستان یا شعری خوانده می‌شود و دو نفر ابراز نظر می‌کنند، یکی فقط کتابخوان حرفه‌ای، دیگری فردی کم‌مطالعه، اما دست به قلم. کدام‌ حرف جدی گرفته خواهد شد؟ اگر آن کتابخوان حرفه‌ای نقدی بر اثر داشته باشد، نویسنده‌ یا هر کسی که نقد او را نپسندیده، در اولین واکنش خواهد گفت: «طرف اصلا معلوم نیست کیه! همین‌طوری میاد به محافل، اما کسی نوشته‌ای ازش ندیده.» ممکن است این فرد که به دلیل ننوشتن متنی دیدگاهش با بی‌اعتنایی روبه‌رو می‌شود، مطالعاتی جدی‌‌تر و درکی عمیق‌تر از دیگرانی داشته باشد که سری در نوشتن دارند. اینجا هر اندازه هم که مطالعه داشته باشید، تا چیزی ننویسید، حرف‌تان شنیده نمی‌شود.

در فرهنگ ما اگر کسی سال‌ها سرخوشی ناشی از کتابخوانی را تجربه کرده باشد، نویسندگان مغرور به سخره‌اش می‌گیرند؛ چون عمری را صرف خواندن کرده، اما چیزی ننوشته! فرهنگ ما هنوز نتوانسته خوانندگی را به عنوان لذتی محض بپذیرد و همچنان در بند این پندار فراگیر مانده که هر کسی خواند باید بنویسد. نویسنده ناگزیر از خواندن است و اگر نخواند، در نهایت در وادی نوشتن به میان‌مایگی خواهد رسید. نویسنده‌ لذت نوشتن را احساس می‌کند و از دیگرسو می‌تواند لذت خوانندگی را نیز درک کند، اما طبق حکمی فراگیر در جامعه‌ی ما، کسی که عمری را صرف دانستن کند و نیازی به کسب لذت نوشتن احساس نکند، زندگی‌اش را به باد داده است. چنین نگرشی تحقیرِ خواننده را در بطن خود دارد.

فرهنگ ما هنوز نتوانسته هویتی به نام خواننده را به رسمیت بشناسد. نویسنده به راحتی می‌تواند در مواجهه‌ای حضوری خواننده‌ی کتابش را تحقیر کند و در غرور ناشی از این رفتار غرق شود.

در جامعه‌ی ایرانی، فرهیخته کسی نیست که مطالعه می‌کند و تاثیر مطالعه در زندگی‌اش دیده می‌شود؛ بلکه کسی است که می‌نویسد.

فرهنگ ما هنوز نتوانسته هویتی به نام خواننده را به رسمیت بشناسد. نویسنده به راحتی می‌تواند در مواجهه‌ای حضوری خواننده‌ی کتابش را تحقیر کند و در غرور ناشی از این رفتار غرق شود. در این جامعه خواننده‌ی پیگیر صلاحیت اظهار نظر ندارد، اما منتقد کم‌مایه‌ای که می‌نویسد، صاحب صلاحیت است. در این جامعه هنوز تشخیص خواننده‌ی پیگیر در زمره‌ی نقد قرار نمی‌گیرد.

مساله اینجاست در جامعه‌ای که چنین رفتاری با خواننده می‌شود، قشر نویسنده دربه‌در دنبال خواننده می‌گردد و همواره از فقدان خواننده گلایه می‌کند. چرا مخاطبی که به دلیل خواننده‌ی حرفه‌ای بودن تحقیر می‌شود، همچنان باید خود را بازار هدف این نویسندگان تصور کند؟ در نظر غالب نویسندگان ما، مخاطب خریداری است که محکوم به خرید بی‌چون‌ و چراست. نویسنده انتظار دارد خواننده به محض دیدن کتاب او، مبلغ پشت جلد را بپردازد و کتاب را به خانه ببرد. اما اگر کتاب‌ها را سطح‌بندی کنیم، خواهیم دید انتخاب هر فرد در بین کتاب‌های هم‌سطح، نقدی را در خود پنهان دارد. مخاطب یا خواننده یا خریدارِ غیرنویسنده، هدف بازار کتاب است و بازار کتاب ایران با گروه هدف خود چه رفتاری پیش گرفته است؟

لذت خواندن پایان‌پذیر نیست؛ زیرا دانایی انتهایی ندارد. ما می‌خوانیم تا بدانیم، نه اینکه فضل بفروشیم. ما می‌خوانیم تا عمیق‌تر نگاه کنیم، تا ابعاد دیگر موضوع را از نظر نیندازیم. اینکه فقط داستان‌نویسان، شاعران، روزنامه‌نگاران و محققان کتاب‌های موجود در بازار را بخوانند، نه تنها افتخاری برای نویسندگان و پژوهشگران ایرانی نیست، مایه‌ی شرمساری است. در سرزمین ما کتاب از دایره‌ی بسته‌ی فعالان فرهنگی فراتر نمی‌رود. باید ذوق خوانندگی و لذت سرمست‌کننده‌ی آن را به رسمیت شناخت. باید وجود هویتی به نام مخاطب را پذیرفت و به او صرفا به دلیل خواننده بودن احترام گذاشت. تنها در چنین صورتی است که کتاب از زندان کوچک تولیدکنندگان به دنیای وسیع خوانندگان راه می‌یابد.

مطالعه بهتر است یا نوشتن؟
چند روش برای لذت بردن کودکان از کتابخوانی

* محیطی آرام برای کتابخوانی فراهم کنید.

* هر روز و همه جا، پیش از خوابیدن، بعد از ظهر، در مطب پزشک یا اتوبوس کتاب بخوانید.

* از نوشته هایی که کودک تان را در خانه، خیابان و فروشگاه ها محاصره کرده اند، بازی ترتیب دهید. آن ها همگی بهانه هایی برای خواندن هستند.

* درباره ی داستان و تصویرهای کتاب با کودک خود گفت وگو کنید.

* از او بخواهید ماجراهای بعدی داستان را حدس بزند.

* به کودک خود فرصت دهید با تکرار بخش های تکرار شونده ی داستان یا حدس زدن قافیه ی شعرها شما را در خواندن همراهی کند.

* از کتاب هایی که امکان سهیم شدن کودک را در خواندن فراهم می کنند، مانند کتاب هایی که بخش بیشتر داستان به کمک تصویرها بیان می شود، استفاده کنید.

* کتاب های مورد علاقه ی کودک تان را برایش بازخوانی کنید.

* کودکان از به نمایش درآوردن داستان های آشنا لذت می برند. با در اختیار گذاشتن وسایل بی مصرف خانه امکان اجرای داستان را برای آن ها فراهم کنید.

* نوار داستان های مورد علاقه ی آن ها را در اختیارشان قرار دهید. شنیدن چندباره ی داستان، تشخیص و تطبیق واژه های نوشته شده با واژه هایی را که می شنوند، برای شان امکان پذیر می کند.

فرآوری: رویا فهیم

بخش کتاب و کتابخوانی تبیان


منابع: شهر کتاب، کتابک