فاصلهها و تجویزها
روز جهانی کودک و دستهای خالی متولیان فرهنگی ادبیات کودک
شانزدهم مهرماه روزی است که در تقویم مناسبتهای کشور همانند تمامی 195 کشور دیگر جهان، روز جهانی کودک نامیده شده است، روزی برای کودکان و شاید به کام آنها و شاید هم نه.
روز جهانی کودک آنگونه که از نام آن پیداست در تمامی جهان به گونهای برنامهریزی میشود که کودکان در هر جغرافیایی برای یک روز در طول حیاتشان خود را مالک و صاحب حیطه جغرافیایی پیرامون خود ببینند، شهردار شهر خود باشند، مدیر مدرسه شوند یا معلم یک روز از کلاسشان، یک روز را با فراغ بال بازی کنند و یا حتی بدون دغدغه بخورند و بخندند و ...
نهادهای متولی امور فرهنگی در سراسر دنیا در این تجربه کودکانه یک روزه، تمامی تلاش خود را به کار میگیرند تا محوریت این روز از اندیشهها و رفتارها و افکار بزرگسالانه و حتی والدین مآبانه سمت و سویی فانتزی، خیالانگیز و کودکانه به خود بگیرد اما در میان تمامی 196 کشور جهان، ایران در روز جهانی کودک رنگ و بویی دیگر دارد. رنگ و بویی که از سر بیتفاوتی و نادیده گرفتن به خاکستری بیشتر شبیه است تا رنگ سرخ و سفیدی که برای روز جهانی کودکان باید متصور بود.
300 نویسنده و یک بیانیه
نهادهای فرهنگی متولی امر کودک و نوجوان در کشور ما به طورکلی در موارد متعدد و در تناقضی آشکار با هدفی که باید دنبال کند، بزرگترین مانع برای تحقق فعالیتهایی مرتبط با کودکان هستند. این به معنی آن است که سهم کودک و نوجوان و نیازها و خواستههای او در برنامههای اجرایی در روزهای منتسب به او کمتر دیده میشود و آنچه عمدتا رخ میدهد برنامههایی برای مخاطبان بزرگسال است با برنامههایی درباره کودک و نه چندان برای کودک.
این تنها یک ادعای رسانهای نیست. نگاهی اجمالی به برنامههای نهادهای متولی این حوزه که در ادامه با آن همراه خواهیم شد این فقر فرهنگی را به روشنی به تصویر کشیده خواهد شد.
انجمن نویسندگان کودک و نوجوان تشکلی است که ردای عضویت بیش از سیصد نویسنده را بر دوش دارد؛ نویسندگانی که هر یک به تنهایی دنیایی از آرزوهای کودکانه را در انبان ذهنی خود برای مکتوب کردن به همراه دارند و امروز در تنها روزی که به نام صاحبان فکر آنها نامگذاری شده است، تشکل صنفی مطبوعشان تنها بیانیهای میدهد و در آن بازهم از بزرگان دعوت میکند که کودکانشان را با کتاب آشتی دهند و با از بزرگتران دیگری میخواهد که راه را برای انتشار آثار گوناگون کودک هموار کنند. حرفهایی که بد نیست اما هر روز دیگری نیز میتوان آن را زد. تنها نمیتوان فهمید که توجیه بیان آن در روز اختصاصی کودکان چه شعفی را برای صاحبان آن به همراه خواهد داشت.
ادبیات کودک و نوجوان ما به کجا میرود؟ نویسنده امروز ایران، چه دارد تا مقابل این ترجمهها قرار بدهد؟ فاصلهها بین کودک امروز و کودک دیروز، از فاصله گذشته است. این دو دیگر تصویری از هم ندارند. در این میان، چه بر سر هویت مذهبی و بومی ما میآید؟ چه بر سر هویت خانوداگی ما میآید؟ والدین امروز ما، چه درکی از خونآشامها، جادوگرها دارند؟
کدام کودک، کدام اینترنت؟!
کانون پرورش فکری کودک و نوجوان را شاید بتوانیم یکی از نخستین نهادهای تخصصی در حوزه فعالیتهای ادبی برای کودکان و نوجوانان بدانیم.
کانون در روز جهانی کودک امسال در فراخوانی برای کودکان ایرانی مسابقهای اینترنتی تدارک دیده است. مسابقهای با عنوان پسانداز که باید با مراجعه به سایت کانون و با استفاده از لینک جداگانه آن و در نهایت مجددا لینک دیگری، با شرکت در آن به تعدادی سئوال در مدت زمانی معینی پاسخ داد.
نکته قابل اعتنا در این مورد بیتوجهی به ضریب و نفوذ اینترنت در میان جامعه ایرانی غیر پایتختنشین آن هم در میان قشر کودک است. آیا این برنامه راهگشای پرواز ذهن و خیال کودکان سرزمین ما در روز جهانی آنهاست؟
نمایشگاه برای مخاطبان خیالی
قصه انجمن فرهنگی ناشران کتاب کودک نیز این روزها قصه پرآب و چشمی است. نمایشگاهی از آثار و لوازم مورد نیاز برای دانشآموزان تهرانی برگزار میشود. تفاهمنامههایی امضا میشود مبنی بر تبلیغ و معرفی نمایشگاه به کودکان از همه جا بیخبر تهرانی.... نمایشگاه بر پا میشود، ولی از کودکان و نوجوانان مخاطب خبری نیست.
رسانه ملی میگوید: نمایشگاه برای کودکان نیست. تجاری است. تبلیغ نمیکنیم.... و بد هم حکایت دردآور تسویه حساب مکان نمایشگاه با ناشران و ....
دستهای خالی رسانه ملی
از حکایت شورای کتاب کودک و عدم حضورش در برنامههای این روز هم میگذریم که حتی در پایگاه اینترنتی خود نیز خبری و یا حتی بیانیهای نداد. تنها میتوان دل خوش کرد به رسانه ملی که شاید در این روز کمی و تنها کمی بیش از سایر روزها دل مخاطبان کم سن و سال خودش را به قاب جادویی خوش کند.
برنامههای هرچند بارها و بارها دیده شده، باز اما بهانه خوبی است تا کودکان فراموش کنند دستهای نهادهای فرهنگی مدعی نام آنها برای روزجهانی آنها تا چه اندازه خالی است.
ادبیات کودک و نوجوان به کجا میرود؟
امروز وارد هر کدام از كتابفروشیهای مهم پایتخت و شهرهای دیگر کشورمان که بشویم، با انبوهی از کتابهای رنگارنگ روبهرو میشویم که برای مخاطب کودک و مخاطب جوان تهیه و عرضه شدهاند. نشرهای مهم پایتخت، هرکدام شاخهای برای چنین کتابهایی گشودهاند که با نامی جدا از نام اصلی آنان، در قطعهایی جدا از قطعهای مرسوم کتابهایشان و با چینش و انتخابی جدا از انتخابها و چینشهای عادی آنان، کتابهایی متنوع را بهدست خواننده میرسانند. کتابهای موجود در كتابفروشیها، به ما میگویند که بازار کتاب کودک و نوجوان در ایران، بازاری گسترده و جدی است. تیراژ این گونه کتابها، از تیراژ عادی کتابهای ما فراتر میروند. چاپ دهم و بیستم، با تیراژهای دو تا سی هزارتایی برای هر نوبت چاپ، کاملاً عادی است. یک کتاب خوب کودک یا نوجوان در ایران، بین 10تا پانصد هزار نسخه تیراژ پیدا میکند. در این بازار، دست خواننده باز است و میتواند از قفسههای لبریز از کتاب، عنوانهای موردنظر خودش را بیابد اما دست مترجم چقدر باز است؟ دست ناشر چقدر باز است؟ و از همه مهمتر، والدین چگونه برای کودک خود دست به انتخاب کتاب میزنند؟
رمانهای برنده جوایز ادبی – گاردین، نیوبری، کتاب سال آمریکا، لوکاس، نوبِلا و غیره، جوایز مهمی که بهترینهای ادبیات کودک و نوجوان در ادبیات انگلیسیزبان اهدا میشود – در سالهای اخیر، از کتابهای قرن گذشته، فاصله گرفتهاند. شخصیتها جدیتر شدهاند. چهرهها واقعیتر شدهاند. دنیاهای داستانی، روایتها و تکنیکها، پیچیدهتر شدهاند. الان برای یک ناشر، سخت است که بگوید این رمان برای کدام طبقه اجتماعی نوشته شده است؟ ما باید این رمان را برای کودک بازاریابی کنیم یا برای نوجوان، یا بزرگسال؟
فاصله بین کودک امروز و کودک دیروز هر روز گستردهتر میشود. کودک دیروز، دستش حداکثر به مجلههایی چون کیهان بچهها و نشرهایی مانند کانون پرورشی کودکان و نوجوانان و بعدها، دستش به نشر مدرسه و همانند آنان میرسید. کودک امروز اول از همه مهمتر، به فنآوری مجهز است. او از کودکی، با کمک تلویزیون و برنامههای مخصوص کودکان و نوجوانان، به انبوهی از نامهایی میرسید که در انیمیشنها، فیلمها و سریالهای مخصوص کودکان و نوجوانان توسط شرکتهای رسمی، در هر سوپرمارکت و عرضه رسانههای تصویری کشور به فروش میرسند. این کودک، هنوز به مدرسه پا نگذاشته که به بازیهای رایانهای میرسد. او هنوز به مدرسه قدم نگذاشته، با رایانه، اینترنت و فنآوریهای دیگر نفس میکشد. در سالهای مدرسه، به تلفن همراه، دستگاههای پخش موسیقی و غیره میرسد.
ادبیات کودک و نوجوان، باید با تمامی این فنآوریها مقابله کند
. برای همین ادبیات امروز جهان، با سرعتی قارچگونه، رشد میکند و تکثیر میشود. این فاصله، بین مترجم و ناشر این کودکان و بین انواع گوناگون خوانندگان، هر روز گستردهتر میشود. در این میان، تجویز چیست؟ راهحل چیست؟به جرات میگویم که ادبیات بومی ما، در مقابله با ترجمه ادبیات کودک و نوجوان، بدجوری عقب افتاده است. ما هنوز سعی داریم تا کتابهای معمولی به خواننده فارسی بدهیم. به جز استثناهایی انگشتشمار، ما هنوز در ادبیات فارسی، ژانر فانتزی نداریم. ما ژانر علمی-تخیلی نداریم. ما تازه قدمهایی در ژانر وحشت برداشتهایم. ما ژانرهای ترکیبی نداریم. ما نمیدانیم که کودک و نوجوان امروزی، رمانهای چند جلدی، با شخصیتپردازیهای قوی، با دنیاهای خیالی، با ماجراجوییها و کنکاشهای خیرهکننده میخواهد. ما درک نمیکنیم که ذهن و خیالپردازی کودک امروز، فراتر از مرزهای خیالپردازیها و ماجراجوییهای ذهنی ما رفته است. احتمالاً برای همین است که ترجمهها راحتتر جای خود را در بازار ما باز کردهاند. چرا؟ چون نویسنده خارجی، بر پایه سنتهای چند صد ساله ادبیات کودک و نوجوان سرزمین خود مینویسد. او بر شانه بزرگان میایستد و سعی دارد تا مرزهایی که نویسندگان قبلی خلق کردهاند را جابهجا کند.
حال یک دهه است که نویسندهها به تب و تاب افتادهاند تا مرزها را جابهجا کنند. برای همین است که برندگان 10 سال گذشته جایزه «گاردین»، خواننده بزرگسال را شوکه میکنند. رمان اجتماعی مرزها را شکسته و پیش میتازد. رمان فانتزی، دیگر اصلاً مرزی نمیشناسد. حجم کتابها خیره کننده شده است.
ادبیات کودک و نوجوان ما به کجا میرود؟ نویسنده امروز ایران، چه دارد تا مقابل این ترجمهها قرار بدهد؟ فاصلهها بین کودک امروز و کودک دیروز، از فاصله گذشته است. این دو دیگر تصویری از هم ندارند. در این میان، چه بر سر هویت مذهبی و بومی ما میآید؟ چه بر سر هویت خانوداگی ما میآید؟ والدین امروز ما، چه درکی از خونآشامها، جادوگرها دارند؟ چه درکی از دنیاها و جهانهای خیالی دارند؟ چه درکی از موجودات فضایی و زندگیهایشان دارند؟ کودک امروز، داستانها را میخواند، آنها را در فیلم و سریال تماشا میکند، در این دنیاها و شخصیتها، بازی میکند. مرزها گسترش مییابند. والدین مرتب عقب مینشینند و تسلیم خواستههای کودکان خود میشوند. ناشرها تسلیم بازار وسوسهکننده میشوند. نویسندههای ایرانی یا ترجیح میدهند کلاً این بازار را رها کنند یا صرفاً گوشهای کوچک از آن را بهدست میگیرند. ما احتیاج به جهش داریم. ما احتیاج به ایده داریم. ما احتیاج به خلق داریم. ادبیات کودک و نوجوان ما به کجا میرود؟ چه جوابی داریم تا به این سوال بدهیم؟ چه داریم تا به آن افتخار کنیم؟ یا جدیتر بپرسیم، ما برای ادبیات کودک و نوجوان خود، چه کردهایم؟
فرآوری: مهسا رضایی
بخش ادبیات تبیان
منابع: روزنامه تهران امروز، خبرگزاری مهر