
آفات فلسفه خواندن در حوزه (1)

بسم الله الرحمن الرحیم
بسیاری از طلبههای امروزی از جهات مختلفی مهم بودن فلسفه را میدانند و احساس نیاز به آن دارند؛ چرا که پرداختن به مباحث عقلی، تفکر آزاد و فلسفی را درباره اولیای دین مانند امیرالمؤمنین، امام صادق و امام رضا علیهم السلام شنیدهاند، تأکیدات زبانی و عملی بزرگان حوزه مانند امام (ره)، آیت الله خامنهای، علامه طباطبایی (ره) و شاگردانش و... را دیدهاند، عمیق و دقیق اندیشی و جامعیت اساتیدی چون علامه شهید مطهری، استاد جوادی آملی و... را در حوزههای مختلف معارف اسلامی نسبت به سایرین درک کردهاند، با سؤالات متعدد نسل امروز در داخل و خارج از کشور مواجه شدهاند که در زمینه کلام جدید، فلسفه مصطلح و فلسفههای مضاف همچون فلسفه دین، فلسفه احکام، فلسفه اخلاق و... پرسشهای دقیقی دارند و حوزه علمیه متولی پاسخ به سؤالات و شبهات مرتبط با دین و معرفی صحیح فرهنگ اصیل اسلامی و مکتب اهل بیت علیهم السلام است.
نوشتار پیش روی، نگاهی است به برخی از آفاتی که مبتلا به آنها هستیم.
1. تک بعدی شدن
تردیدی نیست كه فقه علاوه بر نقش مهمی كه در تعیین تكالیف فردی انسان در زندگی مادی و معنوی او دارد؛ اساسی ترین دانش برای اداره جامع اسلامی محسوب می شود.
اما باید توجه داشت که اسلام و اولیای الهی تنها به احکام فقهی و بیان تکالیف شرعی اکتفا نکرده و به اخلاقیات و مسائل فکری و اعتقادی و جهانبینی هم بسیار اهتمام داشتهاند، لذا حوزههای دینی به عنوان متولیان معرفی و گسترش اسلام حقیقی نباید تک بُعدی شوند؛ اگر علوم دیگر مورد بی توجهی قرار گیرند، احكام شرعی نیز منزوی میشوند؛ عدم سرمایه گذراری مناسب روی فلسفه و كلام، موجب ناتوانی در پاسخگویی به شبهات اعتقادی و در نتیجه ضعیف شدن عقاید دینی مردم میگردد و عدم سرمایه گذاری روی اخلاق موجب کم اثر شدن تبلیغات دینی میشود.
حوزه ما باید مطابق نیازهای زمان، دانشمند بپروراند و باور کند پرداختن به مباحث فلسفى به معناى فاصلهگرفتن از فقه و منزوی کردن آن نیست. چنان که در سخنرانی رهبر انقلاب در جمع طلاب و فضلا آمده است: «اهمیت فقه و عظمت فقه نباید ما را غافل کند از اهمیت درس فلسفه و رشته فلسفه و علم فلسفه؛ هر کدام از اینها مسئولیتى دارند. رشته فقه مسئولیاتى دارد، فلسفه هم مسئولیتهاى بزرگى بر دوش دارد.» (1)
نداشتن جامعیت
این توقع اشتباهی است که بخواهیم همه حوزویان جامع معقول و منقول شوند، اما همانطور که مجموع حوزه هم نیازمند فقیه و اصولی است و هم نیازمند مفسر قرآن، پژوهشگر حدیثی، عالِم اخلاق، فیلسوف، متکلم و...؛ یک طلبه هم در زندگی فردی نباید آنچنان به یک بُعد بپردازد که از سایر نیازهایش غافل شود، مثلا فقط به فقه یا فلسفه بپردازد و قرآن را به فراموشی بسپارد و یا نهج البلاغه و کتب حدیث در گوشه کتابخانهاش خاک بخورد.
پیشوایان دینی ما بهترین الگو برای ما هستند؛ مثلا حوزه علمیه بزرگ امام جعفر صادق علیه السلام تنها به فقه و حدیث نمیپرداخت.
برخی محققان بر این باورند که «امام جعفر صادق علیه السلام نخستین کسی است که مدارس فلسفی اصلی را در اسلام تاسیس کرد.
در مجالس درس او، تنها، کسانی که بعدها مذاهب فقهی را تاسیس کردند، شرکت نمیکردند، بلکه فلاسفه و طلاب فلسفه از مناطق دور دست در آن حاضر میشدند.
«حسن بصری»، موسس مکتب فلسفی بصره و «واصل بن عط موسس مذهب معتزله، از شاگردان او بودند که از زلال چشمه دانش او سیراب میشدند.» (2)
استاد مطهری میفرماید:
«از قرن هفتم به بعد فلسفه تقریبا انحصارا در حوزه شیعه قرار گرفت و قبل از این تاریخ هم اصلا شیعه بیشتر از اهل سنت در این موضوع سهم داشته است... حقیقت این است كه مسأله مهمتر، مسأله ائمه شیعه و مسأله احادیث شیعه است.
شما احادیث اهل تسنن را ببینید، احادیث شیعه را هم ببینید، همان احادیثى كه از هزار و دویست سال پیش تدوین شده است، آن وقت مىبینید كه این گونه مباحث [مباحث عقلی و فلسفی] در احادیث اهل تسنن خیلى به ندرت پیدا مىشود.
تازه آنچه هم كه به ندرت در احادیث آنها پیدا مىشود (كه همان احادیثى است كه از پیغمبر روایت كردهاند) آنها اصلا دنبالش را نگرفتهاند. ولى در احادیث شیعه و در دعاهاى شیعه مایههاى فوق العاده زیادى هست و بدون شك اصلا محرك اصلى خود حضرت امیر (علیه السلام) بوده است. این حركت از آنجا شروع شده است، كه الآن در شیعه یك حیات دیگرى به نام حیات عقلانى وجود دارد؛ و ما در مقدمه جلد پنجم اصول فلسفه این مطلب را مقدارى تشریح كردهایم.» (3)
افراط و تفریط
در حوزههاى علیمه دو گرایش متضاد نسبت به علوم معقول وجود داشته است. عدهاى که معمولا در اقلیت بودهاند و به شدت از آن حمایت مىکردهاند و گروهى که به سختى با آن مخالفت مىکردهاند و حتى گاهی طرفداران فلسفه را کافر مىدانستهاند که با موضعگیریهاى سرسختانه، باعث رکود این علم شدند.
از سوی دیگر میبینیم برخی گمان میکنند هرگونه تفکر عقلانی فلسفه است و مخالفان فلسفه مخالف تفکر عقلانی هستند و همه آنها را به چوب «ظاهر گرایی» میرانند. در حالی که بزرگانی چون علامه مجلسی، شیخ حر عاملی، فیض کاشانی، شیخ انصاری، آیت الله بهاءالدینی، برخی از مراجع تقلید معاصر و... که از نظر ما اهل فلسفه نبودهاند، عالمانی بسیار متعقل و ژرفاندیش میباشند؛ هرچند ممکن است علاقه و استعداد و یا تکلیف خود را در پرداختن فلسفه نمیدانستهاند.
از این رو باید عادت کنیم تحمل شنیدن حرف دیگران را داشته باشیم و نخواهیم با زدن برچسبِ کافر و نویسنده کتب ضاله و یا ظاهرگرا، متحجّر، مخالف عقل و... طرف مقابل را از میدان خارج کنیم.
ادامه دارد...
پی نوشت ها:
(1) سخنرانی رهبر انقلاب در سفر سال 89 به قم در جمع طلاب و فضلا
(2) وفیات الاعیان، تحقیق: دکتر احسان عباس، ط 2، قم، منشورات الشریف الرضی، 1364 ه.ش، ج1، ص327
(3) مجموعهآثاراستادشهیدمطهرى، ج9، ص222، تاریخچه بحث «وجود ذهنى»
تهیه و تنظیم : رهنما، گروه حوزه علمیه تبیان