تبیان، دستیار زندگی
نگاه محفلی به ادبیات رضا امیرخانی در حال حاضر درباره‌ی وضعیت ادبیات به این معتقد است كه مساله‌ای كه بیش‌ از همه به ادبیات كشور لطمه می‌زند، نگاه محفلی است. این داستان‌نویس با حضور در خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، در گفت...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

حرفهای رضا امیرخانی درباره وضعیت کتاب و ادبیات


نگاه محفلی به ادبیات

رضا امیرخانی در حال حاضر درباره‌ی وضعیت ادبیات به این معتقد است كه مساله‌ای كه بیش‌ از همه به ادبیات كشور لطمه می‌زند، نگاه محفلی است.

این داستان‌نویس با حضور در خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، در گفت‌وگویی، به پرسش‌هایی درباره ادبیات داستانی امروز،‌ صنعت نشر كتاب و مشكلات آن، ادبیات جنگ، افراط و تفریط‌ ها در سیاست‌گذاری فرهنگی و... پاسخ داد.

او درباره‌ی این عقیده موجود بین برخی از داستان‌نویسان كه معتقدند نویسنده برای خود می‌نویسد، نه برای مردم و تاثیر این موضوع بر كتاب نخواندن مردم، توضیح داد: در حال حاضر دو نوع نگاه در جریان نویسندگی كشورمان وجود دارد؛ نگاه به دولت و نگاه به محفل‌های روشنفكری ادبی و غیرادبی و غیرروشنفكری و حزب‌اللهی كه آن‌ها هم برای خود محفلی دارند. این خیلی هم به جریان سیاسی خاصی معطوف نیست. نگاه دولتی البته در برخی مواقع می‌تواند نتیجه خوبی بدهد، مثل خریدن تعدادی از كتاب‌های یك نویسنده برای اهالی غیور یك روستا. اما نگاه محفلی بیش‌تر از همه به ادبیات دارد لطمه می‌زند؛ نگاهی كه اصلا نمی‌دانم از كجا سر درآورده، یك نگاه حتما غیرحرفه‌یی، و آن این است كه شما بخواهید هر هفته با دوستانتان دور هم جمع شوید و در همان جمعیت خود را محصور كنید؛ پس تیراژ اثرتان هم به تعداد همان 50 نفر می‌شود كه هر هفته می‌بینید.

او در ادامه یادآور شد: درسایت لوح چنین تجربه‌ای داشتیم. دوستانی بودند كه فكر می‌كردند باید خیلی آ‌هسته برویم و جوری بنویسیم كه مخاطب را از دست ندهیم، اما اتفاقا این‌طور بیش‌تر مخاطب را از دست می‌دادیم. از سویی هم تیراژ پایین است.

امیرخانی خاطرنشان كرد:‌ طبیعتا وقتی گرفتار قید و بند محفل باشید، باید چیزی بگویید كه به كسی برنخورد. حتا در مطبوعات هم می‌بینید كه بر كتابی نقدهایی نوشته می‌شود و اثر را خیلی درخشان معرفی می‌كنند، اما كتاب را كه می‌خوانید، می‌بینید خیلی هم درخشان نیست و آن كسی هم كه نقد نوشته، مقصر نیست، بلكه تحت تاثیر همین نگاه محفلی بوده است.

کتاب باید حداقل پنجاه هزار مخاطب بالقوه داشته باشد

وی سپس درباره‌ی این‌كه آیا در سال‌های اخیر كتابی نوشته شده یا نویسندگانی بوده‌اند كه تحت تاثیر این نگاه محفلی قرار نگرفته‌اند و مستقل نوشته‌اند، اظهار داشت: حتما هستند؛ شكی نیست. من برای خودم یك اصل دارم و می‌گویم هر كتاب - حالا هر جور می‌خواهد باشد -، برای این‌كه بگوید من كتابم و از صنعت نشر بیرون بیاید، باید 50 هزار مخاطب بالقوه داشته باشد و به‌نظرم كوچك‌ترین پیمانه جمعیتی در كشور ما بالای این 50 هزارتاست. وقتی كتابی زیر این تعداد چاپ می‌شود، یعنی یك جای كار می‌لنگد. ناشر، موزع، ویترین فروش و... مقصراند. اما مشكل عمده، من نویسنده‌ام كه این 50 هزارتایم را پیدا نكرده‌ام و هر كسی باید مال خودش را پیدا كند. به این معنا هنوز هیچ‌كدام از ما كار درست و حسابی انجام نداده‌ایم و تیراژ بالای 50 هزارتا كم‌تر در كتاب‌های جدی پیش آمده، البته نه در آثار عامه‌پسند. در حالی كه در دهه‌های درخشانی مثل اوایل 50 كتاب‌هایی داشتیم كه تیراژ بالای این تعداد را داشتند، مثل كتاب‌های مرحوم شریعتی و مرحوم جلال آل‌احمد. این یك گرفتاری است و خود ما را هم تنبل كرده است و فكر می‌كنیم كتابی كه دوهزار نسخه‌اش فروش رفت، یعنی این‌كه كتاب خوبی است.

تعدد عنوان اصلا نشان‌دهنده دموكراتیك بودن فرهنگ ما نیست

نویسنده رمان «من او» سپس درباره این‌كه طی سال‌های اخیر، كتاب‌های داستان بسیاری منتشر شده‌اند، اما علاقه مردم به خواندن این آثار بیش‌تر نشده و به فروش نرفته‌اند و نویسندگان هم به عواملی همچون ممیزی و كتاب نخواندن مردم اشاره دارند، گفت: سال‌ها پیش مقایسه تطبیقی درباره تعدد عنوان‌ها در كشور خودمان با چند كشور دیگر ازجمله ایالات متحده آمریكا انجام دادم؛ در برخی نشریه‌ها هم چاپش كردم، اما بازخوردی نداشت، چون متاسفانه بر روی مسائل فرهنگی كشور نظارت كلانی نیست. بنا بر این مقایسه، در سال 80 در كشور ما 40 هزار عنوان كتاب چاپ شده است، در حالی كه در همان سال در ایالات متحده و البته حوزه آمریكای شمالی(کانادا) فقط 13 هزار عنوان منتشر شده است؛ با این‌كه آن‌ها انگلیسی‌زبان‌اند و دامنه مخاطبشان خیلی بیش‌تر است. نتیجه این‌كه صنعت نشر ما یك صنعت غیرحرفه‌یی است و به گمان من تا زمانی كه دولت به این مساله توجه جدی نكند، وضعیت خیلی تغییری نمی‌كند. بحرانی كه صنعت نشر كشور را مورد خطر قرار داده، تعدد عنوان‌هاست كه نسبت به همه كشورهای دنیا كه نظم دارند، خیلی زیاد است. در حال حاضر در ایران حدود بیش از هفت هزار ناشر داریم؛ این رقم حرفه‌یی نیست. در آمریكا فقط 12 گروه انتشاراتی داریم و اگر كسی بخواهد اثری چاپ كند، با همین تعداد سر و كار دارد كه گروه‌های بزرگی هم هستند و مثل ناشران ما كوچك نیستند. اما این‌جا حداقل می‌تواند كتابش را برای چاپ به یك‌هزار و500 ناشر و این كتاب حتما بالاخره چاپ می‌شود. لذا شما در ایران به دلیل تعدد ناشر، هر كتابی را - حتا اگر سبك‌ترین كتاب را بنویسید - حتما می‌توانید چاپ كنید، چون آخر سال همه ناشران زنگ می‌زنند به شمای نویسنده و می‌خواهند چندروزه كتاب بنویسید تا بتوانند مجوز نشرشان را تمدید كنند. این‌ها یعنی نگاه غیرحرفه‌یی به صنعت نشر - چه از طرف دولت و چه از سوی نهادهای خصوصی. تعدد عنوان اصلا نشان‌دهنده دموكراتیك بودن فرهنگ ما نیست.

اعتقاد به تبلیغ رسانه ای ندارم

امیرخانی همچنین تصریح كرد: من امروز به هیچ‌گونه تبلیغ مطبوعاتی و صدا و سیمایی اعتقاد ندارم؛ تنها تبلیغ، دهان و گوش است، چون مردم اعتمادشان را نسبت به رسانه از دست داده‌اند. به‌تدریج، باید تعداد ناشرانمان كم شود یا همه یك تعاونی شوند. دیگر این‌كه رقابت سالم شود؛ اصلا چه كسی گفته ما باید به این‌ها كاغذ بدهیم؟ وقتی ما 40 هزار عنوان داریم، كه با یك غربال كردن ساده شاید هزار عنوان‌شان خوب باشد و مطمئنم زیر دو و نیم درصد كتاب خوب داریم، به‌خاطر این دو و نیم درصد به صددرصد كاغذ می‌دهیم، با قیمت دولتی! چرا پول بیت‌المال مردم كه باید صرف نیازهای دیگرشان شود، كاغذ بشود و برود به طالع‌بینی هندی و چینی و شعر حافظ به رنگ صورتی و... تبدیل شود؟! اصلا چرا باید چنین چیزهایی در این مملكت چاپ شود یا بیانات این آقای سیاسی یا آن آقای سیاسی؟ باید جلو این كتاب‌ها را گرفت. وقتی نگاه كلان داشته باشیم، باید به خواننده خط بدهیم، مثل همه جای دنیا. آن‌چه در توزیع وارد می‌شود، باید حرفه‌یی باشد؛ بخش غیرحرفه‌یی تاثیر نمی‌گذارد.

ممیزی مثل ترمز ماشین

وی در پاسخ به این‌كه آیا ممیزی می‌تواند چاره این كار باشد، گفت: ما چاره‌ای نداریم. ممیزی یكی از راه‌های كوچكش است؛ راهش نیست. صنعت را هیچ وقت نمی‌شود با ممیزی نگاه كرد. ممیزی مثل ترمز ماشین است؛ فقط همین ترمز را داشته‌ایم؛ در دوره‌هایی گرفته‌ایم و در دوره‌هایی نگرفته‌ایم. ما باید بتوانیم از كتابی كه می‌خواهیم، حمایت كنیم و از كتابی كه نمی‌خواهیم، حمایت نكنیم. در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی - نه در دوره راستی‌ها و نه در دوره چپی‌ها - چنین اتفاقی نیفتاده است و مجبور بوده‌اند كاغذ را بین همه تقسیم كنند و این حتما مساله اشتباهی است. وقتی كاغذ تقسیم می‌كنیم، عملا رقابت را از بین برده‌ایم و وارد یك بازی دولتی شده‌ایم؛ رانت و بازار سیاه و هزار مشكل دیگر.

نویسنده «ارمیا» در ادامه همین موضوع متذكر شد: در این چرخه همه مقصرند، چون كتاب چاپ كردن آسان است و نباید از غافله عقب بیفتیم. بیش از همه دولت مقصر است كه این بازی را با دادن مجوز به ناشران آغاز كرد، كه به جای آن می‌توانیم از كتاب‌های خوبی كه هست، حمایت كنیم. مثلا از سازمان فرهنگی، هنری شهرداری می‌گویند تا دو هفته دیگر كتابی درباره حضرت علی (ع) بنویسید؛ مگر چنین چیزی ممكن است؟! در حالی كه كتاب‌های خوبی نوشته شده و باید بروند پیدایشان كنند. چه كسی گفته ما باید این‌قدر تولید كتاب را بالا ببریم؟ این موضوع فقط به عنوان یك كارنامه پیش یك مسؤول بالاتر است. وقتی تعداد عنوان‌ها افتخار باشد، مثل این است كه یك كلمه خارجی است مثل ایدز و ما بگوییم چقدر ایدزمان پیشرفت كرده است. وقتی جای بیماری و درمان را اشتباه بگیریم، این‌طور می‌شود.

مشکل این است: پرورش نویسنده های فسقلی به جای پرورش کتابخوان

امیرخانی تصریح كرد: تعدد عنوان‌ها بزرگ‌ترین مشكل صنعت نشر كشور است. تعداد عنوان‌هایمان باید كم شود. وقتی چاپ كتاب آسان باشد، چه دلیلی دارد از اثر نوقلم حمایت كنیم؟ نوقلم می‌رود مثل همه جای دنیا كتابش را چاپ می‌كند؛ اگر كتاب خوبی باشد، به‌راحتی چاپ می‌كند و اگر هم نباشد، می‌رود سراغ شغل دیگری. آن‌قدر نویسنده‌های فسقلی درست كرده‌ایم كه به هیچ دردمان هم نمی‌خورند. الان یكی از مشكلات ما در سیاستگذاری كلان كشور این است كه همه می‌خواهند نویسنده تربیت كنند؛ هیچ‌كس نمی‌خواهد كتابخوان تربیت كند. وقتی كتابخوان تربیت شود، از دل این‌ها حتما نویسندگان خوبی هم بیرون می‌آیند. مگر ما را دولت كشف كرد؛ ما هم روزی نوشتیم و كتابمان فروش رفت و بعد فهمیدیم كه باید بنویسیم و كار دیگری نمی‌توانیم بكنیم. وقتی شما به یك نوقلم انگ نویسندگی زدی و گفتی پول می‌دهیم كه كتاب بنویسی، معلوم است چنین وضعی خواهیم داشت.

به‌اعتقاد وی، تعداد نویسنده‌هایمان از تعداد كتاب‌خوان‌هایمان بیش‌تر است و نویسندگان كتاب‌نخوان‌ تربیت كرده‌ایم كه فكر می‌كنیم هنر است، مثل كتابفروشی‌هایمان. درگیر بازی‌های كوچكی مثل ممیزی هستیم؛ این‌ها فرع است، اصل را باید درست كرد، یعنی نگاه حرفه‌یی داشت.

ادبیات جنگ یا دفاع مقدس یا پایداری؟

رضا امیرخانی در بخش دیگری از گفت‌وگویش با ایسنا، درباره وضعیت ادبیات جنگ و ظهور اتفاق جدیدی در ادبیات داستانی، گفت: اگر بخواهیم با نگاه كلان به ادبیات جنگ بنگریم، احساسم این است كه خود همین كلمه جنگ بحث دارد؛ ما اول انقلابمان به جنگ می‌گفتیم جنگ و به ادبیاتش هم می‌گفتیم ادبیات جنگ. گذشت و گفتیم ادبیات دفاع مقدس و امروز در برخی از نهادها می‌گویند ادبیات پایداری. این تغییر اسم یعنی چه، چرا ما داریم مرتب تغییر اسم می‌دهیم؟! یك دلیلش این است كه خودمان این‌قدر به این مساله نگاه كلیشه‌یی داریم و به سوژه‌ای دستمالی‌شده تبدیلش می‌كنیم كه مجبور می‌شویم اسم‌ها را عوض كنیم، اما متاسفانه در آن اصل نگاه، تغییری ایجاد نشده است. نگاه اصیلی در میان بچه‌هایی كه جنگ را تجربه كرده‌اند، وجود دارد كه باید به دست مسوولان فرهنگی برسد و با این تغییر اسم‌ها هیچ اتفاقی در عرصه كلی ادبیات دفاع مقدس نمی‌افتد. منظورم از تجربه كردن، حتما حضور داشتن نیست، بلكه تجربه باید به این آدم منتقل شده باشد.

تولید فرهنگی نباید به دولت وابسته باشد

او در ادامه تاكید كرد: اما اصل قضیه این است كه امروز همه اهل فرهنگ دیگر متوجه شده‌اند كه امیدشان را باید از دولت قطع كنند. این ربطی به دولت چپ یا راست ندارد. فكر می‌كنم همه ما باید بدانیم كه كار در قسمت تولید فرهنگی نباید به دولت وابسته باشد. هرچند در كشور ما در شاخه توزیع و فروش هم همه چیز به دولت‌ گیر می‌كند. فرهنگ هم چیزی نیست كه بگوییم می‌تواند در برخی شاخه‌ها غیردولتی باشد؛ حتما در بخش‌هایی به دولت برخورد می‌كند، اما معتقدم در مرحله خلق اثر، ما مشغول یك كار غیردولتی هستیم. سفارشی‌نویسی به این معنا كه پول كار را قبل از نوشتنش بگیریم، كاری بود كه به ادبیات جنگ ما لطمه زد، برای این‌كه شما ناچارید به دهنده‌ی پول گردن كج كنید و متاسفانه دهندگان این پول هم خیلی آدم‌های قدری نبودند. در این چند سال نتیجه این شد كه ادبیات جنگ ما از خط اعتدال خارج شد. در بسیاری از موارد، ما صحنه‌های انتخابی از جنگ را داشتیم كه بازنمایی از همه واقعیت‌های جنگ نبود. وقتی از خط اعتدال خارج می‌شویم، حتما گروه دیگری هم به سراغ تفریط می‌روند و این همان خطری است كه امروز ادبیات جنگ ما را به شدت تهدید می‌كند.

وی همچنین درباره مدیران فرهنگی منصوب در وزارت ارشاد، اظهارنظر كرد: آدم‌ها باید در یك ساختار اجرایی درست بالا بروند، نمی‌شود آدمی را كه اصلا تجربه اجرایی ندارد، بگذاریم در جایی كه تجربه اجرایی می‌خواهد، بعد هم انتظار داشته باشیم كار درستی انجام شود.

هویت فردی مهمتر از هویت جمعی

امیرخانی درباره طیف جدید از نسل جوان معتقد به ارزش‌های فردی كه می‌خواهند برخلاف سال‌های گذشه، خودشان خود را معرفی كنند، نیز گفت: در حیطه فرهنگ به چیزی به عنوان هویت فردی معتقدم و هویت جمعی را قبول ندارم؛ هر چه هست، هویت فردی است و برای هنرمند، چیزی جز این وجود ندارد. در انجمن قلم هم سعی ما این بود كه روی هویت فردی افراد تكیه كنیم. مثلا دوست دارم همه نویسندگان عضو انجمن، رمان انقلاب بنویسند، اما هیچ‌وقت بیانیه نمی‌دهیم كه مثلا بروید در راه‌پیمایی 22 بهمن شركت كنید. در نفس آرمان‌خواهی انقلابی ما هیچ تفاوتی وجود ندارد، ولی هویت جمعی را قبول ندارم. روی همین حساب، سعی می‌كنیم هویت صنفی بسازیم كه از هویت جمعی متفاوت است؛ هویت جمعی‌ به انبوهه‌های سیاسی مربوط است؛ نه انبوهه‌های فرهنگی.

او همچنین تاكید كرد: در جهان امروز فقط با چیزهایی مثل مكانیسم می‌شود درباره عدالت فكر كرد؛ عدالت در مفهوم خرد، در مدیریت اجتماعی معنا نمی‌دهد. بزرگ‌ترین مشكل این دولت هم همین است و عدالت در مفهوم خرد اصلا به درد مدیریت اجرایی نمی‌خورد. امروز بدون اتوماسیون هیچ كار عادلانه‌ای در مدیریت كلان نمی‌شود انجام داد.

امیرخانی در پایان صحبت‌هایش تاكید كرد: اصول‌گرایی در مسائل مالی جدی‌تر از حتا اصول‌گرایی در مسائل اندیشه‌یی است. اگر می‌خواهیم كار غیردولتی بكنیم، به هیچ وجه نباید حقوق دولتی بگیریم؛ وقتی گرفتی، دیگر نمی‌توانی حرف بزنی. مساله مالی در برخی جاها حتا از اندیشه مهم‌تر است.

معرفی

رضا امیرخانی متولد سال 1352 است كه كار نوشتن را با نشریه‌ها و نیز عضویت در هیأت تحریریه نشریه «روایت» آغاز كرد. اولین كتابش با نام «ارمیا» در سال 1374 منتشر شد و «من او»، «از به»، «ناصر ارمنی»، «داستان سیستان» و «نشت نشاء» نیز از دیگر آثار او هستند.