تبیان، دستیار زندگی
ایستاده‌ام در بلندای خواستن‌ها و رسیدن‌ها، آنگاه كه چشم‌هایت، چتر مهربانی هر آهوی رمیده است. از زلال جاری شمس، كاسه كاسه نور می‌نوشم و فاصله‌های نرسیدن را به پای دل، در طرفه العینی زیر پا می‌گذارم.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

بهشت خاك

ضامن آهو

... و من آن نیشابور خشكم كه برای زندگی به دست‌های سبز دعا دل بسته‌ام. شاید كه دست‌هایش، پیچك عاشقی شود و از پنجره‌های دعا بالا رود و دست در دست آسمان، باران احساس را به دامن این برهوت تكیده بپاشد.

فرشته‌های سلام، از دهانم جان می‌گیرند و به سمت دست‌هایت جاری می‌شوند. شكوفه‌های تهیت، به ذكر نام بلندت، گل می‌كنند در دهانم.

... و من ایستاده‌ام.

ایستاده‌ام در بلندای خواستن‌ها و رسیدن‌ها، آنگاه كه چشم‌هایت، چتر مهربانی هر آهوی رمیده است. از زلال جاری شمس، كاسه كاسه نور می‌نوشم و فاصله‌های نرسیدن را به پای دل، در طرفه العینی زیر پا می‌گذارم.

در دهانم یاخته‌های بهشتی، به او می‌خوانندم. باید كه پنجره‌ای به حضور بگشایم!

... و «یثرب» تو را خندید تا آمدنت را مناره‌ها به مناجات بنشینند و كوه‌ها و كرانه‌ها، قامت كشند.

میادین و مضامین، در خودشان نگنجند و سكوتی دل‌انگیز، آمدنت را فریاد زند. با شب بگویید كه بام سرزمین ما را دامن بتكاند كه شمس دل‌ها طلوع كرده است.

هلا سیل خروشان ملائكه! نازل شوید بر بهشت خاك و بال‌هایتان را به نسیم گلدسته‌ها متبرك سازید كه بر رواق مناره‌ها طواف‌تان اجابت شود و هبوط‌تان به زمین، عروجی به عرش مقربین باشد.

مدینه در گرماگرم خویش قدم می‌زند و از عطر گام‌هایش، بغل بغل گل مینا و سبد سبد  گل مریم می‌روید. مدینه در خودش قدم می‌زند و این پروانه‌ها عاشق هستند كه از جای پاهایش برمی‌خیزند.

مدینه می‌خندد و توس غرق در نور است.

مدینه می‌رقصد و شانه‌های خاك گرفته توس، عطر ترنم باران می‌گیرد.

... و همچنان، من آن نیشابور خشكم كه برای زندگی به دست‌های سبز رضا دل بسته‌ام، شاید كه دست هایش...

بخش عترت و سیره تبیان


اعظم سلیمانی تبار

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.