کودتایی در سقیفه (1)
در این مقاله بر آن شدیم که پاسخی به شبهات مطرح شده با عنوان اینکه ؛ " چرا حضرت علی علیهالسلام در سقیفه برای احقاق حق خود شرکت نکردند ؟" پاسخ دهیم .
فبشر عبادی الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه
هر تفکری که حرف برای گفتن داشته باشد خواه نا خواه مورد هجوم کسانی که منافع خود را از بودن آن تفکر در خطر میبینند قرار میگیرد و به انواع مختلف و با حربههای گوناگونی با ان به مبارزه بر میخیزند، که مذهب شیعه امامیه نیز از این هجوم در امان نمانده است، گاه با حربه تکفیر و انگ شرک، گاه خرافه پرستی و قبر پرستی، مورد تهاجم نا جوان مردانه قرار میگیرد.
اما درد آن است که بعضی، از درون مذهب تحت تأثیر شبهات قرار میگیرند و به جای اینکه در صدد تحقیق و مطالعه برایند بیشتر در پی انتشار آن، هستند.
در این مقاله بر آن شدیم که پاسخی به شبهات مطرح شده با عنوان اینکه ؛ " چرا حضرت علی علیهالسلام در سقیفه برای احقاق حق خود شرکت نکردند ؟" پاسخ دهد .چرا حضرت علی (علیه السلام) برای احقاق حق خود در سقیفقه شرکت نکرد؟
مسأله خلافت و حکومت بعد از پیامبر اسلام حضرت محمد(صلی الله علیه وآله) دارای اهمیت ویژه ایست که اگر در همان عصر اول، مشخص میشد، جهان اسلام دچار این همه آشفتگی و سرگردانی و خونهای به نا حق ریخته، در طول تاریخ، نمیشد، و اگر علی علیهالسلام در قضیه انتخاب خلیفه در سقیفه شرکت مینمود و آنجا با استدلال و محاجه، حقانیت خود را اثبات میکردند، شاید کمتر کسی پیدا میشد که در باره آن حضرت مخالفت کند. چنانچه بشیر بن سعد انصاری پس از سخنان علی (علیه السلام) دفاع از حق خود ، شنید، گفت:
”¹ لو کان هذا الکلام سمعته الأنصار منک یا علی قبل بیعتها لأبی بکر، ما اختلف علیک اثنان”؛[1] یا علی اگر این گفته تو را انصار قبل از بیعت با ابی بکر میشنیدند در باره-حقانیت- تو هرگز اختلاف نمیکردند.
حالا سوال این جاست که چرا حضرت علی علیهالسلام برای محاجه و حق خواهی در سقیفه شرکت نکردند؟
پاسخ این سوال نیازمند به ذکر سه مقدمه است:
مقدمه اول: عیار ایمان به رسول خدا(صلی الله علیه وآله)
مسلمانان در عصر رسول مکرم به چهار دسته تقسیم میشوند:
1. مؤمنین و کسانی که تسلیم محض دستورات رسول خدا (صلی الله علیه وآله) بوده و هیچ گاه ذرهای شک در دلشان راه نیافت.
این گونه افراد امثال سلمان، ابوذر، مقداد، عمار و .... که به نسبت کل صحابه انگشت شمار، بودند.
2. عدهای که منافق بوده و در عیان و خفاء به کار شکنی مشغول بوده و از هر فرصتی برای ضربه زدن به اسلام و پیامبر دریغ نمیکردند که سوره منافقین به معرفی این گونه افراد میپردازد. امیر المومنین در معرفی این گونه افراد میفرمایند:
فوالذی فلق الحبة وبرأ النسمة ما أسلموا ولکن استسلموا وأسروا الکفر ، فلما وجدوا أعوانا علیه أظهروه[2]
3. عدهای هم مسلمان شده بودند، تا در پناه اسلام جان و مالشان، حفظ شود، چنانچه قران کریم در این باره میفرماید:
قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ وَإِنْ تُطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَا یَلِتْکُمْ مِنْ أَعْمَالِکُمْ شَیْئًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (حجرات 14)
4. عدهای هم نه برای حفظ جان و نه از روی تحقیق به اسلام روی آورده بودند بلکه بر اساس نظام قبیلهای حاکم، با مسلمان شدن رئیس قبیله تمام قبیله کلمه بر زبان جاری کرده و مسلمان میشدند.
گروه اول حالشان مشخص است و راه در پیش گرفته آنان همان ایمان حقیقی است که آیات مدح فراوانی در وصف آنان از سوی خدا نازل شده است.
مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُکَّعًا سُجَّدًا یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذَلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَمَثَلُهُمْ فِی الْإِنْجِیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَی عَلَی سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِیمًا (الفتح 29)
گروه دوم: این گروه در میان مسلمانان به صورت پنهانی و ناشناس فعالیت میکردند و به نافرمانیهای مدنی، مردم را تشویق مینمودند.
وَمِمَّنْ حَوْلَکُمْ مِنَ الْأَعْرَابِ مُنَافِقُونَ وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ مَرَدُوا عَلَی النِّفَاقِ لَا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَیْنِ ثُمَّ یُرَدُّونَ إِلَی عَذَابٍ عَظِیمٍ (توبه 101)
گروه سوم: برای این گروه حفظ جان و منافع شخصی و قبیلهای مهمتر از حفظ اسلام است .
امیر المومنین این گروه را به حشراتی تشبیه میکند که با اندک نسیمی جهت خود را تغییر داده و سرنوشت خود را به باد سپردهاند و به عبارتی اینان حزب باداند.
الناس ثلاثة : فعالم ربانی ومتعلم علی سبیل نجاة ، وهمج رعاع أتباع کل ناعق یمیلون مع کل ریح ، لم یستضیئوا بنور العلم ، ولم یلجأوا إلی رکن وثیق[3]
گروه چهارم: این گروه نیز دست کمی از گروه سوم نداشته بلکه خطر اینها به مراتب، بیشتر از گروه سوم است به دلیل پیروی از سنت غلط و تبعیت کورکورانه از بزرگ قبیله که با انحراف رئیس قبیله باقی اعضای قبیله بدون هیچ تحقیقی به گمراهی و ضلالت کشانده میشوند.
ادامه دارد ....
پی نوشت ها : [1] الدینوری- ابن قتیبة - الامامة والسیاسة - ج 1 - ص 18 -19 [2] نهج البلاغه ج3 ص 16 [3] همان ج 4 ص 35 کلام 147 گروه دین تبیان