مضمون بـــکر
مضمون بـــکر غیـــر تو پیــدا نمی کنم تا مدح توست،لب به سخن وا نمیکنم
معنای پاک اسم تو در هیچ واژه نیست مــن با پیاله دست به دریــا نمـی کنم
در وصفت آستین سخن را به هیچ روی صد سینه حـــرف دارم و بـالا نمی کنم
آنـقدر سـر بلنــد بر ایـــوان نشستـه ای کز خانـه هم بجــز تو تمـاشـا نمی کنم
من ذره ام که خانه خورشید خویـش را از هیچـکس بجــز تو تقاضــا نمـی کنم
ای گنبد همیشه مطهر به عطــر اشک جــز در حــریم کوی تو مــاوا نمـی کنم در آستان بخشش تو چون حضور شمع جز با سرشک و شعله مدارا نمی کنم
نامم اگر "غلام رضا" هست خویش را
بــا نـــردبان اسم تــو بـــالا نمـی کنم
بخش عترت و سیره تبیان
غلام رضا شکوهی