تبیان، دستیار زندگی
حكومت رضاشاه به عنوان نتیجه مبارزات قدرت در دوران پس از انقلاب مشروطه فصل تازه‌ای در تاریخ سیاسی ایران در زمینه ایجاد تمركز در منابع قدرت باز كرد و در زمینه افزایش كمیت قدرت سیاسی و ایجاد ابزارهای جدید برای متمركز ساختن و اعمال قدرت توفیق یافت
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

ساخت قدرت در حکومت رضاشاه

قدرت در 16 سال حاکمیت رضا خان


حكومت رضاشاه به عنوان نتیجه مبارزات قدرت در دوران پس از انقلاب مشروطه فصل تازه‌ای در تاریخ سیاسی ایران در زمینه ایجاد تمركز در منابع قدرت باز كرد و در زمینه افزایش كمیت قدرت سیاسی و ایجاد ابزارهای جدید برای متمركز ساختن و اعمال قدرت توفیق یافت.

رضا شاه

با كودتای سوم اسفند 1299 جریان امور در جهت تمركز قدرت قرار گرفت و با آغاز سلطنت رضاشاه در آبان 1304 و تحكیم و تثبیت قدرت فردی وی، تمركز دوباره قدرت سیاسی در جهات و جنبه‌های گوناگون آغاز شد كه به مدد ابزارها و ساز و كارهای نوین ابعاد و گستره‌ای بی‌سابقه در تاریخ ایران این دوره تا خروج رضاشاه از صحنه سیاسی كشور در شهریور 1320 به طول انجامید.

روند تحكیم و تثبیت قدرت رضاشاه از كودتا تا سلطنت را می‌توان در یك كلام درتجمع قدرت و تصرف همه ابزارهای اعمال آن خلاصه كرد. گاوین همبلی این روند را چنین تصویر می‌كند:

«رضاخان به خاطر نقشی كه در كنار گذاشتن سید ضیاء‌الدین ایفا كرد،‌ مقام وزارت جنگ را پاداش گرفت كه بعداً با مقام فرماندهی كل قوا جمع شد و او را چنان جایگاه بلامعارضی قرار داد كه توانست نوعی دیكتاتوری را مستقر سازد... رضاخان طی پنج سال فاصله میان انتصاب خود به وزارت جنگ در ماه مه 1921(1300) و تاجگذاری به عنوان رضاشاه در آوریل سال 1926 (1305)، اقدام به تشكیل و تجدید سازمان نیروهای امنیتی كرد كه بدون آن استبداد پهلوی و طرح شبه مدرنیسم ملازم با آن به سختی امكان‌پذیر می‌نمود.» 1

به این ترتیب، نخستین گام در تمركز قدرت با تمركز ابزارهای اقتدار نظامی آغاز شد و به سایر كانون‌های قدرت تسری یافت و این امر با استفاده از امكانات و تمهیدات متنوعی عملی شد. از این به بعد (1304):

«فرماندهان ارشد نظامی نیز از سوی رضاشاه انتخاب می‌شدند، به وی گزارش می‌دادند و صرفاً از وی دستور دریافت می‌داشتند. وزراء نه به هیات دولت و نخست وزیر كه در حقیقت به رضاشاه پاسخگو بودند. استانداران،‌ روسای سازمان‌های دولتی، مدیران كل، روسای بانك‌ها،‌ سفرا و در یك كلام همه  «آدم» و «مامور» رضاشاه بودند. هیچ كس به جز رضاشاه نه در مقام تصمیم‌گیری بودند و نه اجرا. رضاشاه تصمیم می‌گرفت،‌ دستور می‌داد‌، عزل و نصب می‌كرد،‌ تعیین تكلیف می‌نمود و در یك كلام به معنای واقعی، "حكم" می‌كرد. و دیگران از صدر تا ذیل از نظامی تا انتظامی، لشكری تا كشوری، مجریه تا مقننه و قضائیه همگی فرمانبردار و تحت امر اوامر ملوكانه و ذات اقدس شهریاری بودند.» 2

در پایان می‌توان گفت كه در دوره 16 ساله حاكمیت رضاشاه تمركز قدرت به حدی شدید بود كه از ابتدایی‌ترین تا پیچیده‌ترین تصمیمات تنها توسط شاه اتخاذ می‌شد

به موازات تصرف رسمی و قانونی همه مناصب قدرت،‌گسترش نیروهای نظامی و امنیتی كه خود به مثابه مهمترین و نخستین ابزار اعمال قدرت فراگیر عمل كرد، انجام می‌گرفت. «رضاخان به سرعت نیروهای امنیتی را تجدید سازمان كرد، 12 هزار نفر پرسنل ژاندارمری با هفت هزار نفر قزاق ادغام شدند و جای افسران خارجی ژاندارمری را افسران ایرانی بریگاد قزاق گرفتند كه در بسیاری از موارد دوستان صمیمی و قدیمی رضاخان بودند. ارتش جدیدی به استعداد 40 هزار نفر تحت سرپرستی شخص او تشكیل شد؛ تعلیم دید و نظام گرفت.» 3

ارتش و نیروهای نظامی و امنیتی نخستین ابزار حكومت اقتدارگرای عصر رضاشاهی بود لكن تنها پایه این حكومت محسوب نمی‌شد. به گفته آبراهامیان، "ارتش"، "بوروكراسی" و "دربار" سه پایه حاكمیت رضاشاه را تشكیل می‌داد. این سه ركن از یك سو به ایجاد قدرت متمركز یاری می‌رساند و از سوی دیگر خود حول محور شخص رضاشاه به ادغام و هماهنگی می‌رسید. نقش عمده وزارت جنگ در این میان،‌هماهنگ ساختن فعالیت‌های دولت با خواسته‌های مجتمع دربار ـ ‌ارتش بود. بدیهی است كه وزارت جنگ هم به دلیل كاركرد نظامی و در عین حال جایگاه خود در ساختار قدرت و هم به علت موقعیت خاص رضاشاه در آن ـ حتی پیش از سلطنت ـ می‌توانست چنین نقش و وظیفه‌ای را به عهده گیرد.

به دستور رضاخان تاسیس «مؤسسه وعظ و خطابه»

قوه مجریه یا همان دولت نیز همچون مجلس "مطیع اوامر ملوكانه" بود. وزرا در حقیقت "وزیر رضاشاه" یا درست‌تر گفته باشیم "خدمتگزار اعلیحضرت" بودند. رضاشاه می‌گفت، دستور می‌داد،‌ امریه صادر می‌كرد وزراء صرفاً دستورات معظم‌له را اجرا می‌كردند. اگر هم هیات دولت یا یكی از وزراء طرحی،‌ نظری، ابتكاری و پیشنهادی داشت قبل از هرگونه بحث و بررسی و اقدامی، آن را به اظهار نظر و كسب دستور "شخص اول مملكت" توسط وزیر دربار به اطلاع، "قبله عالم" می‌رساند مادام كه دستور اعلیحضرت "شرف صدور" نمی‌یافت، آب هم از آب تكان نمی‌خورد.

رضاشاه دولت را ملك مطلق خویش قلمداد می‌كرد؛ تمام امور مملكت مستقیما به او ختم می‌شد. وی از واگذاری قدرت و اختیارات به دیگران حتی به دوستان خود بیمناك بود. روش حكومتی او مبتنی بر آمیزه‌ای از خودبینی و سوء‌ظن بود. وی« یك مستبد مبتلا به بیماری خودآزاری و جنون سوء ظن بود كه پیوسته خود را در معرض تهدید بدخواهان و خائنان و جاسوسان دوجانبه، سه جانبه یا چهارجانبه می‌دید كه فقط برای خیانت به وی به دنیا آمده‌اند.» 4 وی جز به عنصر قدرت به عناصر و عوامل دیگر در حكومت اعتقاد نداشت، قدرت نمایی او موجب شد كه مخالفان مهر سكوت بر لب بگذارند و عده‌ای هم به تملق و دعاگویی ذات اقدس ملوكانه مشغول شوند.

رضاشاه با ایجاد حكومت وحشت هیچ كس جز چاكران، مخلصان و چاپلوسان را تحمل نمی‌كرد. او «همزمان با مطلق و خودكامه‌تر شدن قدرتش، روز به روز بیشتر اسیر دست معدودی نوكران اطرافی و نیز قربانی تبلیغات خودش می‌شد. تبلیغات وسیع ... به او قبولاند كه مظهر كمال و خدای متجسد است ... مجلس و وزیران به نوكران خانگی شاه و وزارتخانه‌هایشان پیش از هرچیز به ابزاری بدل شدند برای تحقق آرزوهای شاه و افزایش ثروت شخصی او.» 5

رضاشاه به گواهی تاریخ به دوست و دشمن رحم نمی‌كرد. از یك سو، مخالفان سیاسی خود را از میان برداشت و یا به خانه‌نشینی و جلای وطن ناچار ساخت و از طرفی دیگر، به روی دوستان خویش تیغ می‌كشید. به قول هدایت «سینه زنهای پای علم جمهوری و تغییر سلطنت،‌ یكی یكی پاداش خدمت می‌یابند ... از برای هیچ كس امنیت نیست.» 6 حتی به خادمین خود نیز پاداش حبس یا بعید یا مرگ عطا می‌كرد. زیرا او تنها به یك چیز باور داشت و آن قدرت بود. بر سر یاران نیز همان آمد كه بر سر مخالفان آمد.

ارتش و نیروهای نظامی و امنیتی نخستین ابزار حكومت اقتدارگرای عصر رضاشاهی بود لكن تنها پایه این حكومت محسوب نمی‌شد

نتیجه : در پایان می‌توان گفت كه در دوره 16 ساله حاكمیت رضاشاه تمركز قدرت به حدی شدید بود كه از ابتدایی‌ترین تا پیچیده‌ترین تصمیمات تنها توسط شاه اتخاذ می‌شد. بدین لحاظ با سقوط ناگهانی و غیرمنتظره رضاشاه نهاد بدیل و «قدرت سایه»  و یا تشكل‌ها و نهادهای سازمان یافته‌ای كه بتواند خلاء قدرت بعد از رضاشاه را پر نماید وجود نداشت. نتیجتاً میراث سیاسی رضاشاه درمیان چندین جریان تقسیم و هر كدام وارث بخشی از قدرت سیاسی در مرحله گذار شدند. متفقین، بقایای ارتش، دربار و شاه، مجلس، قوه مجریه، احزاب، مطبوعات، جریانات سیاسی و شخصیت‌های مستقل در این زمره قابل ارزیابی اند.

فهرست منابع :

1-  گاوین همبلی، خودكامگی پهلوی، در سلسله پهلوی و نیروهای مذهبی به روایت تاریخ كمبریج،‌ ترجمه عباس مخبر، چاپ دوم، تهران: طرح نو، 1372، صص16 و 17.

2-  صادق زیباكلام، ساختار قدرت بعد از رضاشاه با تاكید بر مجلس چهاردهم و امتیاز نفت شمال، در تحولات سیاسی ـ اجتماعی ایران 1357-1320، به اهتمام مجتبی مقصودی، تهران: روزنه، 1380، ص 42.

3-    گاوین همبلی، پیشین، ص 18.

4-    ثریا اسفندیاری، كاخ تنهایی، ترجمه نادعلی همدانی،‌ تهران: ناشر مترجم، 1371، ص149.

5-  محمدعلی همایون كاتوزیان، اقتصاد سیاسی ایران از مشروطیت تا پایان سلسله پهلوی، مترجمین محمدرضا نفیسی و كامبیز عزیزی، چاپ دوازدهم، تهران: نشر مركز، 1385، ص169.

6-    مهدیقلی هدایت (حاج مخبرالدوله)، خاطرات و خطرات، چاپ چهارم، تهران: زوار، 1363، ص403.

علی جان مرادی جو

بخش تاریخ ایران و جهان تبیان