می پرسد از من کیستی ؟
همراه با محمدعلی بهمنی درباره ی شعر و شاعری اش:
الفبای شعر بهمنی با مشیری
الفبای شعر را از فریدون مشیری آموختم. ارتباط نزدیک من با این شاعر و مهربانیهای او سبب شد تا حس شعر و شاعری را از او به یادگار داشته باشم.
اما بهطور طبیعی پس از برانگیخته شدن چنین حسی در انسان او به سوی دیگر شاعران کشیده میشود. البته در این حوزه نیز مشیری، شاعری که از دیدگاه من همیشه زنده است، نقش موثری را برای من داشت و منرا با هوشنگ ابتهاج، فروغ فرخزاد، مهدی اخوانثالث و دیگر شاعران آن روزگار آشنا ساخت.
نخستین شعرم را که قطعه شعری بنام «مادر» بود در سال 1230 یعنی در سن 9 سالگی سرودم که در نشریات همان سال همه به چاپ رسید.
زبان شعر و آموزههای نیما
بهطور کلی آشنایی با بزرگان شعر آن روزگار که همگی خود از آموزههای شعری نیما بهره گرفته بودند، منرا به سوی شناخت بیشتر شعر نیما کشاند. همانگونه که نیما خود میگوید «من رودخانهای هستم و هر شاعری میتواند با ظرف خود از هرجای این رودخانه بنوشد». من هم با ظرف کوچک خود با شعر نیما رفع تشنگی کردهام.
چشمانداز شعر
در هنر و به ویژه حوزه زبان همواره نایافتههایی وجود دارد. هرگز نمیتوانیم مدعی باشیم به جایگاه حقیقی خود دست یافتهایم. این گفته تنها نوعی خودستایی میتواند باشد. هر اندازه بتوانیم چشمانداز خود را در شاخههای مختلف هنری و از جمله شعر عمیقتر کنیم به جایگاه شایستهتری دست مییابیم.
باران شعر و چتری شاعرانه
شعر تعریفناپذیر است و در هیچ ساختاری نمیگنجد. اهل هنر از دیدگاه خود هریک نوعی نگاه هنری به آن دارند. از دیدگاه من نیز شعر باران ناگهانی است که فرصت گشودن چتر را به شاعر نمیدهد و حتی اگر این فرصت داده شود شاعر باز هم آن چتر را نمیپذیرد.
دلنگران شعر نباشید
افرادی که دلنگران شعر هستند سخت در اشتباهند. فرد هنرمند هرگاه دلنگرانیهای خودش را دارد احساس میکند باید دلنگران هنر نیز باشد. این در حالی است که نباید چنین دلنگرانی داشته باشیم.
هنر و از جمله شعر، موجود جاندار و هوشمندی است که قرنهاست به حیات خود ادامه داده و تلاطمهای بسیاری را در این راه دیده است. اما همواره سربلند ایستاده و راهش را ادامه داده است.
چنین دلنگرانیهایی نابجاست و تنها باید دلنگران نرسیدن خود به حرکت پرشتاب هنر باشیم.
***
محمدعلی بهمنی در 27 فروردین 1321 در دزفول متولد شد. «ام ان م ب ده«، «ای ن خ ان ه واژهه ای ن س وزی دارد»، «ب اغ لال»، «تنفس آزاد با محمدعلی بهمنی»، «جسمم غزل است اما: روحم همه نیماییست»(گزیده اشعار)، «ش اع ر ش ن ی دن یس ت«(گ زی ن ه ش ع ر)، «ع ش ق اس ت»، «غ زل»، «گ اه ی دل م ب رای خ ودم ت ن گ م یش ود»، «من زندهام هنوز و غزل فکر میکنم» و «چتر برای چه، خیال که خیس نمیشود» عنوانهای دفترهای شعر منتشر شده این شاعر هستند.
این شاعر در سال 1378 موفق به دریافت تندیس خورشید مهر به عنوان برترین غزلسرای ایران شد. در سال 1383 با همت اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان هرمزگان، همزمان با برگزاری ششمین کنگره سراسری شعر و داستان جوان در بندرعباس نکوداشت محمدعلی بهمنی برگزار شد. در کنگره سراسری شعر دفاع مقدس نیز از او تقدیر شده است.
***
غزلی زیبا از این شاعر زیباسخن:
گفتگو
می پرسد از من کسیتی ؟ می گویمش اما نمی داند | |
این چهره ی گم گشته در آیینه خود را نمی داند | |
می خواهد از من فاش سازم خویش را باور نمی دارد | |
آیینه در تکرار پاسخ های خود حاشا نمی داند | |
می گویمش گم گشته ای هستم که در این دور بی مقصد | |
کاری بجز شب کردن امروز یا فردا نمی داند | |
می گویمش آنقدر تنهایم که بی تردید میدانم | |
حال مرا جز شاعری مانندمن تنها نمی داند | |
می گویمش ! می گویمش ! چیزی از این ویران نخواهی یافت | |
کاین در غبار خویشتن چیزی از این دنیا نمی داند | |
می گویمش ! آنقدر تنهایم که بی تردید می دانم | |
حال مرا جز شاعری مانند من تنها نمی داند | |
می گویم و می بینمش او نیز با آن ظاهر غمگین | |
آن گونه می خندد که گویی هیچ از این غمها نمی داند |
فرآوری :مهسا رضایی
بخش ادبیات تبیان