تبیان، دستیار زندگی
سازمان های آموزشی با سازمان های دیگر دارای شباهت ها و تفاوت هایی است. شباهت های موجود امکان استفاده از نظریه های معمول سازمانی را تا حدودی فراهم و به شناخت پدیده ها در سازمان های آموزشی کمک نموده است....
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

ضرورت بازنگری در تحلیل تئوریک مدارس

ضرورت بازنگری در تحلیل تئوریک مدارس

سازمان های آموزشی با سازمان های دیگر دارای شباهت ها و تفاوت هایی است. شباهت های موجود امکان استفاده از نظریه های معمول سازمانی را تا حدودی فراهم و به شناخت پدیده ها در سازمان های آموزشی کمک نموده است. با این وجود تفاوت های اساسی و جدّی سازمان های آموزشی با سازمان های دیگر، ضرورت نظریه پردازی و پژوهش در این رشته ی علمی را کاملاً آشکار می نماید. سازمان های آموزشی دارای ویژگی های منحصر به فردی هستند که مستلزم نظریه های خاص خود است. این نظریه ها باید بر هسته ی فنّی این سازمان ها یعنی تدریس و یادگیری و بر شواهد و یافته های پژوهش های علمی  متمرکز باشد.

به نظر سر جیوانی (2003) و آونز (2004) صاحب نظران آموزشی پس از چند دهه مطالعه و پژوهش به این نتیجه رسیدند که سازمان های آموزشی با نظریه های سازمانی موجود قابل توصیف نیست. چون مفروضه های این نظریه ها با سازمان های آموزشی هم خوانی ندارد. پیوند سخت و محکم، منطقی و عقلانی بودن، نظمی سیستماتیک، کنترل و نظارت مستقیم، اهداف صریح و روشن، فناوری نسبتاً مشخص و آشکار، قابل پیش بینی بودن الگو های رفتاری، بازده و پیامدهای قابل سنجش، از جمله مفروضه های نظریه های سازمانی است. در صورتی که سازمان های آموزشی با ویژگی هایی چون عدم اطمینان از محیط های در حال تغییر، اهداف متغیر، متنوع، غیر مشخّص و گاهی متعارض، فناوری ضعیف، بی ثباتی در روند مشارکت مشتریان، دو گانگی ناپایدار، پیوند سست بین ساختار و فرآیند، پاسخ گویی ضعیف، نظارت و کنترل غیر مستقیم، غیر قابل پیش بینی بودن رویدادها و استقلال حرفه ای معلمان تعریف می شود. از طرف دیگر هر سازمانی دارای یک هسته ی فنی است. هسته ی فنی سازمان های آموزشی تدریس و فرآیند یاددهی – یادگیری است. در سازمان های آموزشی ارتباط بین افراد به جای ارتباط دو جانبه یا تسلسلی، پیوندی مشارکتی است. منظور از پیوند مشارکتی این است که خرده نظام ها و اعضا از منابع مشترک استفاده می کنند ولی به طور مستقل عمل می نمایند. سازمان های آموزشی بیش تر به صورتی سازمان یافته اند که در آن ها فرآیندهای تصمیم گیری از فرآیند کاملاً عقلانی پیروی نمی کند. در این سازمان ها اولویت ها در سایه ی عمل کشف می شوند.

الگوی پیش سازمان دهنده و سازمان دهنده ی گرافیکی1

ارل و کروس (2000) خاطر نشان می کنند که سازمان های آموزشی سازمان های آشفته و بی نظمی هستند که آن ها را نمی توان یک ساختار بوروکراتیک در نظر گرفت و با نظریه های کلاسیک و بوروکراسی توصیف نمود. به نظر این صاحب نظران بین نظام های فرعی سازمان های آموزشی پیوند سستی وجود دارد. به عبارت دیگر نظام های فرعی اداری و رسمی، کلاس های درس را تحت تأثیر قرار نمی دهند. نظریه ی پیوند سست بر این فرض استوار است که بسیاری از جنبه های یک سازمان آموزشی پیوند سستی با یک دیگر دارند. فرد گرایی، وجود کلاس های درس مستقل، استفاده از منابع مشترک و پاسخ گویی ضعیف از جمله عواملی هستند که منجر به پیوند سست می گردد.

سازمان ها به عنوان ماشین، ارگانیسم و یا هوشمند می توانند مورد توصیف قرار گیرند. نگاه به نظام های آموزشی به عنوان نظام های زنده و هوشمند، توصیف این سازمان ها را به واقعیت نزدیک تر می کند. در نگرش سیستمی واقعیات نه در عناصر و مؤلفه ها، بلکه در روابط بین پدیده هاست (سنگه، 2000). یک نظام زنده و هوشمند با خصایصی چون پویایی، توانایی خود نو سازی، غیر قابل پیش بینی بودن بر اساس الگوها و ساختار های قبلی، توانایی درک محیط، رشد، هدفمند بودن و تدوین اهداف جدید مشخص می شود. زنده تلقی نمودن سازمان های آموزشی موجب زنده در نظر گرفتن فرآیند یاددهی – یادگیری، کیفیت بخشی، تقویت و توسعه ی تنوع، توجه به هوش های چند گانه ی گاردنر در آموزش و تدریس، توجه به سبک های مختلف یادگیری، درک جهانی وابسته و در حال تغییر، شناسایی دائمی نظریه های جدید سازمانی به منظور استفاده از آن ها در فرآیند های آموزشی و نظم دهی به روابط اجتماعی معلم و فراگیر و دیگر کارکنان و جامعه ی پیرامونی می گردد.

ضرورت بازنگری در تحلیل تئوریک مدارس

روان شناسان برای توصیف توانایی کلی فرد از سازه ی هوش و در سال های اخیر صاحب نظران علم مدیریت و سازمان برای توصیف توانایی و شایستگی عمومی سازمان ها از سازه ی هوش سازمانی استفاده نموده اند. در سازمان ها، هوش سازمانی یک توانایی و استعداد کلی در نظر گرفته شده که بر هویت فردی و سازمانی تأثیر گذاشته و موجبات اثر بخشی و کارایی فردی، گروهی و سازمانی را موجب می شود. در حوزه ی روان شناسی در دهه ی 1980، گاردنر برای هوش فردی تعدادی هوش مستقل و جداگانه ای را تحت عنوان هوش های چند گانه ای فردی مطرح و این نظریه را توسعه و گسترش داد و زمینه ی توجه بیش تر به ابعاد وجودی انسان را فراهم نمود.

نظریه ی هوش های چند گانه ی گاردنر هم چنان به عنوان یک نظریه ی پویا، در حال رشد و توسعه است. در چهار چوب نظریه های سازمانی نیز از سازه ی هوش سازمانی برای توصیف توانایی کلی سازمان ها استفاده شده است.

در این دیدگاه هوش سازمانی، یک توانایی عمومی است که تحت عنوان دانش سازمانی و مدیریت دانش مورد بحث قرار می گیرد. در چهار چوب این نظریه، سازمان ها بسیاری از اجزای هوش را شامل می شوند ولی همه ی اعضا و اجزای هوش در یک سازمان متراکم نمی شود. بنابراین هوش سازمانی به عنوان یک سازه در سازمان های دولتی، صنعتی و بازرگانی مورد مطالعه و استفاده قرار گرفته ولی مؤلفه های آن با ماهیت سازمان های آموزشی هم خوانی قابل توجهی ندارد.

منابع:

مدارس بدون شکست - ویلیام گلاسر، انتشارات رشد

اصول اساسی برنامه ریزی درسی و آموزشی - رالف تایلر - انتشارات آگه


مرکز یادگیری سایت تبیان - تهیه و تنظیم: نوربخش