باطل، توسط حق حرکت میکند!
با تأکید بر آیات قرآنی این حقیقت روشنتر میشود که حق اصل و باطل طفیلی است.
«باطل به طفیل حق پیدا میشود و با نیروی حق حرکت میکند. یعنی نیرو مال خودش نیست نیرو اصالتاً مال حق است... کفی که روی آب هست نیروی کف نیست که او را حرکت میدهد این نیروی آب است که او را حرکت میدهد.»
(حق و باطل، ص 52)جامعه ماهیت معاویهای ندارد!
«معاویه اگر پیدا میشود و آن همه کارهای باطل میکند، آن نیروی اجتماعی را معاویه به وجود نیاورده و ماهیت واقعی آن نیرو، معاویهای نیست و جامعه در بطن خودش ماهیت معاویهای ندارد! باز هم پیغمبر است، باز هم ایمان است باز هم معنویت است. ولی معاویه بر روی این نیرو سوار شده است» (همان، ص 52)
حسین (ع) با شمشیرش کشته شد!
یزید هم که امام حسین را کشت گفت: «قُتِلَ الحُسین بسیف جده» یعنی حسین با شمشیر جدّش پیامبر کشته شد! این یک معنای درستی دارد. یعنی از نیروی پیامبر استفاده کردند و او را کشتند، چون برای تحریک مردم میگفتند: ... ای سواران الهی سوار شوید و بهشت بر شما بشارت باد.
امام باقر(ع) فرمودند که سی هزار نفر جمع شده بودند که جدّ ما حضرت حسین(ع) را بکشند... و هر یک با کشتن او به خدا تقرّب میجستند. چون می گفتند یزید، خلیفه پیامبر است و حسین بن علی بر او خروج کرده است. باید با او جنگید...
پس باطل نیروی حق را به خدمت گرفته است... مانند انگل که از بدن و خون انسان تغذیه میکند. ممکن است خیلی هم تغذیه بکند و خیلی هم چاق بشود، ولی انسان روز به روز لاغرتر و رنگش زردتر میشود، حالت چشمهایش عوض میگردد و کم قوه میشود قرآن میگوید: وقتی که سیل جریان پیدا کرد، آنکه حرکت میکند و نیرو دارد و هر چه را در برابرش قرار گیرد میبرد، آب است، امّا شما کف را میبیند که حرکت میکند. اگر آب نبود کف یک قدم هم نمیتوانست برود. ... روی آب سوار میشود و از نیروی آب استفاده میکند. همیشه در دنیا باطل از نیروی حق استفاده میکند، مثلاً راستی حق، و دروغ باطل است اگر در عالم راستی وجود نداشته باشد دروغ نمیتواند وجود داشته باشد، ... امروز چرا دروغ مفید است و گاه یک جایی بدرد آدم میخورد؟ چون در دنیا راستگو زیاد است چون از خودش و از دیگران راست میشنود و اگر دروغ بگوید طرف مقابل خیال میکند راست است و فریب میخورد. یعنی این دروغ نیروی خود را از راستی گرفته است. اگر راستی نبود کسی دنبال دروغ نمیرفت. چون این دروغ را راست میپندارد. گولش را میخورد و الآن اگر دروغ را دروغ بداند هیچ دنبالش نمیرود. ظلم هم همین است.»
یک مثال اجتماعی
«اگر عدلی در دنیا وجود نداشته باشد امکان ندارد ظلم وجود داشته باشد. اگر هیچکس به دیگری اعتماد نکند و همه بخواهند از یکدیگر بدزدند آن وقت ظالمترین اشخاص هم نمیتوانند چیزی بدزدد، زیرا او هم از وجدان، شرف، اعتماد و اطمینانی که مردم به یکدیگر دارند و رعایت انصاف و برادری و برابری را میکنند سوء استفاده میکند، چون اینها هستند که اساس جامعه را حفظ میکنند او در کنار اینها میتواند دزدیش را بکند.
اگر شما رادیوهای مختلف دنیا را گوش کنید از هیچیک از این رادیوها نمیشنوید که اسم زورگویی را ببرد یا بگوید ما میخواهیم ظلم کنیم یا منافع کشورهای دیگر را بدزدیم و غارت کنیم. بلکه همه دم از صلح میزنند، دم از آزادی میزنند، دم از حقوق بشر میزنند، در صورتی که اکثر و شاید همهی آنها دروغ میگویند... در پناه آزادی، آزادی را میکشند... این معنای تغذیه باطل از حق است. ناصرالدین شاه یا هارون الرشید یا معاویه هم نیروی باطل خود را از نیروی حق مردم گرفته بودند وگرنه از خودشان نیروی نداشتند. (همان، ص55)
خطبه 51 نهجالبلاغه استفاده باطل از حق را به خوبی نشان میدهد
«حضرت علی (ع) در این خطیبه میفرماید: همانا آغاز فتنهها و نابسامانیها هواهای نفسانی است که متتبّع واقع میشود. یعنی انسانهایی تحت تأثیر هواهای نفسانی خودشان قرار می گیرند و بعد به جای اینکه خدا را پرستش کنند هواهای نفسانی را پرستش میکنند و دنبال خواستههایشان میروند! و بعد احکامی است که بدعت گزارده میشوند، یعنی کسی که میخواهد دنبال هوای نفسش برود از نیروی حق استفاده میکند. از نیروی حق، بدعتی را در لباس دین دارد میکند چون میداند نیرو از آن دین و مذهب است اگر بگوید من چنین حرفی میزنم کسی حرفش را قبول نمیکند، لذا شروع میکند چیزی را به نام دین بیان کردن و میگوید فلان آیه قرآن این مطلب را بیان کرده است و مقصودش این است یا حدیثی جعل میکند که پیامبر چنین فرموده امام جعفر صادق چنین فرموده یعنی از نیروی قرآن و پیغمبر و امام استفاده میکند و روی چیزی که حقیقت نیست مارک حقیقت میزند». (همان، ص 57)
«بعد حضرت [علی(ع)] فلسفهی مطلب را ذکر میکند و چه عالی میفرماید: پس اگر باطل از امتزاج و درآمیختگی با حق جدا باشد و با حق مخلوط نباشد. مردم حق جو منحرف نمیشوند، چون اغلب مردم «مُرتاد» یا حق گرا هستند، ولی میآیند حق را با باطل مخلوط و ممزوج میکنند و امر بر مردم مشتبه میشود، یعنی مردم حق را با باطل اشتباه میگیرند و باطل را با مارک حق میخرند... و اگر حق از پوشش باطل جدا شد و آزاد گردید زبان بدخواهان از آن قطع میگردد، چون اگر حق و باطل مخلوط شوند عدهای آن را حق محض میبینند بعد به آثارش نگاه میکنند میبینند آثار بد دارد. معاندها زبانشان دراز میشود که این دین و مذهب شما هم خراب از آب در آمد، دیگر نمیدانند که این خرابیها و آثار سوء مال باطل است نه مال حق!! حق هرگز طوری رفتار نمیکند که زبان معاندین بر او دراز شود.» (همان، ص 59)
غلبه ظاهری باطل و پیروزی نهایی حق
«باطل از دید سطحی و حسی نه دید تحلیل و تعقلی، حرکت و جولان دارد. یک بچه را در نظر بگیرید که در عمرش سیل ندیده و نمیداند سیل چیست و از کجا پیدا میشود و چگونه پدید میآید. این بچه وقتی سیل را میبیند، دریای کف را میبیند که در حرکت است، اصلاً او خیال نمیکند که جز کف هم چیزی وجود دارد! یعنی غلبه ظاهری گسترده و فراگیرنده از باطل است اما در نهایت به مغلوبیّت آن می انجامد. قرآن میگوید دیدتان را وسیع کنید، در شناخت جامعه این قدر به ظاهر حکم کنید. اگر تاریخ صد سال پیش را خواستید بررسی کنید نروید سراغ ناصرالدین شاه با آن عشق بازیها و عیاشیها ظلم ها و بگویید یک قرن قبل اوضاع آن طور بوده است این را شما سمبل شناخت مردم نگیرید، ناصرالدین شاه را شما آیینهی تمام نمای مردم ندانید.اگر این طور باشد فتوای میرزای شیرازی در تحریم تنباکو و آثار عظیم آن را چگونه توصیه میکنید؟ وقتی که ناصرالدین شاه با آن صدراعظمش از غفلت و بی خبری مردم استفاده میکنند و امتیازاتی به خارجیان میدهند، یک عده روحانیون آگاه پایتخت و شهرهای دیگر متوجه میشوند و داد و فریاد راه میاندازند و مردم را متوجه میکنند تا از سامرا فتوای معروف میرزای شیرازی یک مرتبه به ایران میرسد و همچون بمبی منفجر می شود و مردم بر علیه ناصرالدین شاه و دادن امتیاز تنباکو به شرکتهای خارجی قیام میکنند این نشان میدهد که در عمق باطل ایمانی حکمفرما بوده است.» (همان، ص 62)
«قرآن میگوید: اگر همهی مردم این قدر شرّ و فاسد و ظالم و دروغگو بودند آن جامعه را هلاک میکردیم، چنین جامعهای محال است وجود داشته باشد، اصلاً قابل دوام نیست و فوراً هلاک میشود. اینکه قرآن هلاک اقوام گذشته را بیان میکند برای چیست؟ میگوید قبل از شما اقوامی بودند که وقتی اکثریت مردم آن اقوام بد شدند، ریشهی آنها را کندیم. پس اگر جامعه دوام دارد بدانید که اکثریت مردم فاسد نیستند. بلکه اقلیتی فاسدند که آنها هم کفهای روی آب اند ... احادیثی داریم که حکم ضربالمثل را پیدا کرده، میگوید: لِلحَقِّ دَولَة و لِلباطِل حَولَهُ. حق دولت باقی دارد. اما باطل را جولانی است و یک نمود است و زود تمام میشود ... معلوم شد که باطل از حق پیدا میشود، همین طور که کف از آب پیدا میشود و همان طور که سایه از شخص پدید میآید. معلوم است که اگر حقی نبود باطلی هم نبود، چرا که باطل میخواهد با نام حق و در سایه حق و در پرتو حق زندگی کند.» (همان، ص 63)
گروه دین تبیان