تبیان، دستیار زندگی
تا حالا نشده سوار مترو بشوم، قطار برسد به ایستگاه «جوانمرد قصاب» و من یاد «رضا غوله» نیفتم.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

من یک نویسنده‌ی خوش‌شانس هستم
من یک نویسنده‌ی خوش‌شانس هستم

تا حالا نشده سوار مترو بشوم، قطار برسد به ایستگاه «جوانمرد قصاب» و من یاد «رضا غوله» نیفتم.

وقتی‌که این را به محمّدرضا یوسفی می‌گویم، خیلی می‌خندد و می‌گوید، درست است. مکان وقوعِ ماجرای «ستاره‌ای به نام غول» حوالی محله‌ی جوانمرد قصاب بود با دروازه غار. «رضا غوله» قهرمانِ قصّه‌ی یوسفی بود.

می‌گویم، من کتاب را امانت گرفته بودم و از اوّلین رُمان‌هایی بود که وقتِ نوجوانی خوانده بودم. تازه توی نمایشگاه کتاب امسال، بالاخره موفق شدم «ستاره‌ای به نام غول» را بخرم، بعد از پانزده سال.

… بعد با محمّدرضا یوسفی بیش‌تر حرف می‌زنم و او با صمیمیت از کودکی‌اش می‌گوید؛ از دوم مهرماه 1332 که در همدان به دنیا آمد.

یوسفی، از رنج‌ها و دشواری‌های زندگی و از عطش و علاقه‌اش به کتاب می‌گوید؛ ماجراهایی درباره‌ی انواع و اقسامِ شغل‌هایی که از بچّگی داشته تا امانت و خرید کتاب با چاشنیِ شیطنت، تاوقتی‌که اوّلیّن کتابش «سال تحویل شد» را در سال 1357 منتشر می‌کند.

از محمّدرضا یوسفی تاکنون نزدیک به دویست عنوان کتاب برای کودکان و نوجوانان منتشر شده که بعضی از آن ها به زبان‌های دیگر نیز ترجمه شده‌اند. «حسنی به مکتب نمی‌رفت»، «دره‌ی آهوان»، «افسانه‌ی بلیناس جادوگر»، «گرگ‌ها گریه نمی‌کنند»، «شازده کرگدن»، «دختری متولّد می‌شود»، «یک وجب آسمان»، «ستاره کوچولو»، «سرزمین آبی»، «قصه گل بو و گل رو»، «چه اسم قشنگی، ستاره!»، «نقاشی»، «حکایت کوزه‌گر جوان»، «فندقی و کار بزرگ»، «ماهی دم‌طلا»، «شالیزار سبز»، «قالیچه بته‌گلی»، «لانه گنجشک کوچولو»، «کارگاه داستان» و … نام برخی از کتاب های وی هستند که در ژانرهای مختلف نوشته شده‌اند؛ واقع‌گرا، تخیلی، فانتزی، سورئال و ….

یوسفی یک‌بار نامزد جایزه‌ی هانس کریستین آندرسن (2002 میلادی) شده و علاوه‌براین، برنده‌ی بسیاری از جوایز داخلی و خارجی نیز بوده است؛ مثلاً دو بار برنده‌ی دیپلم افتخار کنگره‌ی جهانی کتاب کودک و نوجوان (IBBY) شد و یک‌بار، برنده‌ی جایزه‌ی کتاب سال سروش نوجوان، برنده‌ی لوح «معرفی ویژه» از شورای کتاب کودک، برنده‌ی جایزه‌ی کتاب سال جمهوری اسلامی ایران و …

چی شد که «سال تحویل شد»؟

- من از قبل می‌نوشتم و برای چاپ کردن کتاب انگیزه‌ی جدی داشتم. پیش از انقلاب یک نمایش‌نامه زیرچاپ داشتم که به دلیل جریان‌های انقلاب دیگر چاپ نشد. «سال تحویل شد» اوّلین کتابم بود که بعد از انقلاب چاپ شد. این کتاب ثمره‌ی گشت‌وگذار من در جنوب شهر و حوالی میدان غار بود. آن فضا حسی را به من انتقال داد و باعث شد این کتاب را بنویسم.

نوشتن را از چه زمانی شروع کرده بودید؟

- من از دوره‌ی دبستان می‌نوشتم. بیش تر شعر می نوشتم. قصه‌هایی بود که مادرم می‌گفت و من آن‌ها به‌صورت نمایش‌نامه می‌نوشتم و در خانواده اجرا می‌کردیم. مثلاً اگر شب‌چله‌ای بود، عروسی بود و یا در دیگر جشن‌های خانوادگی.

من یک نویسنده‌ی خوش‌شانس هستم

برای بچّه‌هایی که می‌خواهند داستان بنویسند، چه توصیه‌ای دارید؟

- فکر می‌کنم باید زیاد کتاب بخوانند. بعضی‌ها می‌گویند نویسندگی یک استعداد غریزی است. بله، استعداد تأثیر دارد؛ ولی من بسیاری از نویسندگان را دیده‌ام که استعداد هم ندارند، ولی نویسنده هستند. از طریق کتاب خواندن اصول نویسندگی را یاد گرفته‌اند. نویسنده‌های زیادی داریم که نویسنده هستند، اما اثر خلاقه به وجود نمی‌‌آورند. یعنی یک پدیده‌ای به اسم کتاب تولید می‌کنند. اثر خلاقه، پدیده‌ای است که جان انسان، وجود انسان، هستی انسان، جهان‌بینی انسان، تفکر انسان و …. همه‌چیز در گرو آن قرار می‌گیرد. خواندنِ زیاد باعث می‌شود که مسئله‌ی استعداد نفی شود، چوناغلب افراد فکر می‌کنند که استعداد ندارند و نمی‌توانند بنویسند، ولی با خواندن زیاد می‌توانند بفهمند که می‌توانند بنویسند.

باید در ذهن کودکان و نوجوانان این طلسم شکسته شود و آن‌ها بدانند که می‌توانند بنویسند. مثلاً من با طرح بازی‌های داستانک‌نویسی سعی کردم این طلسم را بشکنم. بچّه‌ها وقتی داستانک می‌نویسند شگفت‌زده و هیجان‌زده می‌شوند و خودشان را باور نمی‌کنند. در مقوله‌ی نویسندگی همیشه این حس در انسان هست و از خودش می‌پرسد که آیا این در من بوده؟ از کجا آمده؟ این کلمات از کجا آمده‌اند؟ ما به ناخودآگاه خودمان مسلط نیستم. خودآگاه را کمی می‌شناسیم، اما ناخودآگاه یک انبار پنهان است که در ذهن همه هست و کسی از آن خبر ندارد و تا بستر بیداری‌اش فراهم نشود، بیدار نمی‌شود. راه بیدار کردن آن هم کتاب خواندن است و نه تلویزیون دیدن، و نه فیلم دیدن. بچّه‌ها کتاب که بخوانند، خودبه‌خود نوشتن را یاد می‌گیرند. مثلاً برای فوتبالیست‌شدن باید دوید و بازی کرد بعد که کمی یاد می‌گیری، باید سراغ مربی بروی تا اصول را به تو آموزش بدهد. اما از قبل باید دریبل بلد باشی، شوت بلد باشی، باید بروی توی زمین؛ توی زمین خاکی، توی زمین آسفالت، این‌قدر زمین بخوری و بلند بشوی تا ببینی اصلاً این‌قدر انرژی داری که بخواهی دو ساعت توی زمین بدوی و خسته نشوی؟ نویسندگی هم این‌طوری است. باید خواند. خواند. خواند.

بچه‌ها فکر نکنند باید زود بنویسند. کسی که زیاد کتاب بخواند و به نوشتن علاقه‌مند باشد، حتماً حادثه‌ی نوشتن در زندگی‌اش به وجود می‌آید. آن زمان شاید وقتش باشد که او کتاب‌هایی را بخواند که درباره‌ی داستان‌نویسی نوشته‌اند. قبل از آن، مطالعه و ارتباط تنگاتنگ با مردم مفید است. پیش‌نهاد دیگر من این است که بچّه‌ها قصه‌‌های فولکلوریک منطقه‌ی خودشان و منطقه‌های دیگر را بخوانند و زبان‌های محلی را یاد بگیرند. برای این‌که یادگیری هر زبان پنجره‌ای است به سمت دنیای واژه‌ها و نباید این دریچه را به روی خودمان ببیندیم. مثلاً اگر پدر و مادر من ترکی بلد هستند، باید ترکی را یاد بگیرم. اگر آن‌ها کُردی بلد هستند، من هم باید کردی یاد بگیرم. درست است که زبان ادبی و زبان معیار، فارسی است؛ اما در کنار زبان فارسی باید زبان‌های دیگر، به‌خصوص زبان‌های بومی را یاد بگیریم و این آگاهی نسبت به زبان در حوزه‌ی نوشتن بسیار کمک می‌کند.

نویسندگی به این بستگی دارد که شما چگونه از موقعیت استفاده می‌کنید. مثلاً در ادبیات ما جای داستان‌هایی درباره‌ی بچّه‌های مرفه خالی است. بچه‌‌ای که برای تفریح به شمال نمی‌رود، به حاشیه‌ی کویر ایران نمی‌رود. او آن‌قدر امکانات مالی دارد که مثلاً می‌رود دوبی. ما این گروه از بچه‌ها را در ادبیات‌مان نداریم. به‌نظر من، در هر موقعیتی امکان نویسندگی وجود دارد مشروط بر این‌که به قول «برتولت برشت» هر چیز عادی را غیرعادی ببینیم. یعنی به یک شکل دیگر به این‌ها نگاه بکنیم. به‌هرحال، فانتزی از نگاه متفاوت انسان به وجود می‌آید. یعنی ما یاد می‌گیریم به صندلی یک‌جور دیگر نگاه کنیم و صندلی به شخصیت تبدیل می‌شود و شکل عادی آن از بین می‌رود. خلاصه این‌که، توصیه‌ی من به بچّه‌ها، خواندن و خواندن و تجربه کردن زندگی است. این‌که، دست از تنبلی بردارند. همین.

بخش کودک و نوجوان تبیان


منبع: هدهد(سیده ربابه میرغیاثی)

مطالب مرتبط:

نویسنده ی باغ کیانوش

گفت و گو با شاعر خوب کودکان،افشین علا

گفت و گو با ثمینه باغچه بان

شیرین را دوست دارم

نویسنده ی شب

مصاحبه با ترنم ادیبی

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.