تبیان، دستیار زندگی
یكی از شاخصه های اصلی دانش هرمنوتیك با گرایشهای متفاوت آن، ضرورت پیش فرض ها در فهم متن است. در هرمنوتیك شلایرماخر وجود و ضرورت پیش فرض ها برای رسیدن به ذهنیت صاحب متن است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
پیش فرض های تفسیر مجمع البیان
پیش فرض ها در تفسیر مجمع البیان

داوری و پیش فرض

یكی از شاخصه های اصلی دانش هرمنوتیك با گرایشهای متفاوت آن، ضرورت پیش فرض ها در فهم متن است. در هرمنوتیك شلایرماخر وجود و ضرورت پیش فرض ها برای رسیدن به ذهنیت صاحب متن است. در سایر هرمنوتیك ها نیز به انحاء گوناگون پیش فرض ها در عملیات تفسیری دخیل هستند و مفسر با توجه به پیش فهم به سراغ متن می رود. البته باید به این نكته توجه داشت كه پیش فرض ها و پیش فهم ها با پیش داوری ها متفاوت است؛ پیش داوری نكوهیده است و به تعبیر علامه طباطبایی مفسر را وادار به تطبیق آیات با داوری ها و افكار خود می كند. اما پیش فرض ها در فهم بهینه متن و جلوگیری از لغزش مفسر بسیار كارساز است، و اصولاً نمی توان مفسری فرض كرد كه بدون پیش فرض به فهم متن برسد. دست كم مفسر آن گاه كه می خواهد به فهم متنی برسد موضوع آن متن را می شناسد و می داند موضوع فلان متن چیست و با این نگاه به سراغ متن می رود. نمی توان فردی یافت كه بدون پیش فرض به فهم متنی اقدام كند.

درباره قرآن سه گونه شناخت می توان داشت:

1. شناخت سندی و انتسابی

2. شناخت تحلیلی و محتوایی

3. شناخت ریشه ای

از این سه نوع شناخت، شناخت تحلیلی و محتوایی موضوع تفسیر است. مفسر در پی آن است كه به محتوای آیات قرآن كه همان مراد خداوند است دست یابد اما دو شناخت دیگر یعنی سندی و ریشه ای باید به عنوان پیش فرض مفسّر باشد.

براین اساس در تفسیر مجمع البیان نیز مانند دیگر تفاسیر شیعه پیش فهم هایی وجود دارد پیش فرض های مرحوم طبرسی به دو گروه تقسیم می شوند؛ برخی از پیش فرض ها از كلیت برخوردارند، این گونه پیش فرض ها درباره اصل قرآن و راهگشای مفسر در فهم آیات به عنوان یك مجموعه است، و تعدادی از پیش فرض ها درباره گروه هایی از آیات است و بدین اعتبار پیش فرض های جزئی خوانده می شود.

پیش فرض های كلی در فهم تك تك آیات تأثیر مستقیم ندارد، هر چند بی تأثیر نمی باشد، اما به اعتبار عملیات تفسیر این پیش فرض ها خطوط كلی و اصول كلی حاكم بر عملیات تفسیر را ترسیم و تبیین می كنند و مفسر با توجه به آن مبانی مسیر تفسیر را پیموده به فهم بهینه آیات نائل می گردد.

دیگر آن كه برترین و والاترین و درخشان ترین و ارزشمندترین و ارجمندترین و بهترین و سودمندترین و كامل ترین علوم، علم قرآن است كه پایه همه علوم است و همه رشته ها از آن شاخه شاخه می شود، و پایه است كه همه قانونها بر آن بنیاد می شود. امیرمؤمنان و سید جانشینان علی بن ابی طالب(ع) فرمود: قرآن ظاهر آن زیبا و باطن آن ژرف است، شگرفی های آن نابود نمی شود و شگفتی های آن پایان نمی یابد.

نیز از عبدالله بن مسعود نقل شده كه هرگاه در پی دانش بودید قرآن را برانگیزانید كه در آن دانش اولین و آخرین است. سعید بن قتاده نیز گفته است این آیه كه «هر كه حكمت داده شود خیر كثیری به او داده شده است» منظور از آن قرآن است.

بر اساس این پیش فهم ها، نویسنده مجمع البیان میان قرآن و سایر كتابها و نوشته های بشری همسانی نمی بیند. ایشان قرآن را كلام خدا می داند و واژگان قرآن را منعكس كننده مراد خداوند. به باور مرحوم طبرسی آیات قرآن با آنچه خداوند اراده كرده است همخوان است و نمی توان ادعا كرد آیات قرآن اعم است از آنچه خدا اراده كرده و آنچه اراده نكرده است. در این راستا نویسنده به سلطه زبان و ابزار بر پدید آورنده قرآن معتقد نیست، تقیه در مورد آیات قرآن را نمی پذیرد و هزل و شوخی در قرآن را باور ندارد. قرآن را كتاب هدایت می شناسد و آن را از هرگونه لغو و بیهودگی مبرّا معرفی می كند.

این پیش فهم ها تأثیر شگرفی در فهم تمامی آیات قرآن دارد و مفسر را به فهم درست و شایسته آیات رهنمون می سازد و از درغلتیدن به گرداب تفسیر به رأی باز می دارد.

گروه دوم از پیش فرض ها درمحدوده كمتری تأثیر گذارند. مفسّر در تفسیر برخی از آیات با پیش زمینه ها و پیش فرض های خاص به عملیات تفسیر دست می زند و از پیش فرض در فهم درست آیات سود می برد. مرحوم طبرسی در مواجهه با آیات متشابه یا آیاتی كه درباره صفات خدا و زندگی پیامبر و آخرت است و یا در تفسیر آیات علمی قرآن از پیش فرض بسیار سود می برد.

در تفسیر آیات علمی قرآن نیز مرحوم طبرسی از پیش فرض های جزئی در فهم آیات سود می برد. ایشان در تفسیر برخی از آیات بر اساس هیئت بطلمیوس به تفسیر می پردازد و از آیات در جهت تأیید آن هیئت سود می جوید.

افزون بر آیات كلامی و علمی، مرحوم طبرسی در تفسیر برخی از آیات الأحكام نیز از پیش فرض های فقهی مذهبی خود بهره می گیرد.

برای نمونه در تفسیر آیه شریفه «یا ایها الذین آمنوا إذا قمتم إلی الصلوة فاغسلوا وجوهكم و أیدیكم إلی المرافق و امسحوا برؤسكم و أرجلكم إلی الكعبین»(مائده/6) از پیش فرض فقهی شیعه در مسح سر سود برده می نویسد:

«(وامسحوا برؤسكم) و هذا أمر بمسح الرأس، و المسح أن تمسح شیئاً بیدیك كمسح العرق عن جبینك و الظاهر لایوجب التعمیم فی مسح الرأس، لأنّ من مسح البعض یسمّی ماسحاً و إلی هذا ذهب أصحابنا؛ قالوا یجب أن یمسح منه مایقع علیه اسم المسح، و به قال ابن عمر و ابراهیم و الشعبی و هو مذهب الشافعی. و قیل یجب مسح جمیع الرأس.»42

«وامسحوا برؤسكم» امر به مسح سر است، و مسح آن است كه چیزی را با دست پاك كنی؛ چنان كه عرق از پیشانی پاك می كنی. و ظاهر آن فراگیر بودن مسح سر را نمی رساند، زیرا هر كه قسمتی از چیزی را نیز پاك كند می گویند آن را پاك كرد.

اصحاب ما نیز همین را باور داشته می گویند باید به آن اندازه مسح شود كه اسم مسح بر آن صدق كند. ابن عمر و ابراهیم و شعبی نیز همین را گفته اند و مذهب شافعی نیز همین است. و نیز گفته شده كه مسح همه سر واجب است.

در همین راستا، مرحوم طبرسی نظریات سایر فقها را به نقد و بررسی می نشیند و چندین دلیل بر نادرستی باورهای ایشان ارائه می دهد. ایشان در ردّ نظریه مفسرانی كه مراد از مسح را غسل می دانند سه دلیل می آورد:

«أحدها: انّ فائدة اللفظین فی اللغة و الشرع مختلفة فی المعنی. و قد فرّق الله سبحانه بین الأعضاء المغسولة و بین الأعضاء الممسوحة فكیف یكون معنی المسح و الغسل واحداً.

وثانیهما: انّ الأرجل إذا كانت معطوفة علی الرؤوس، و كان الفرض فی الرؤوس المسح الذی لیس بغسل بلاخلاف، فیجب أن یكون حكم الأرجل كذلك، لأنّ حقیقة العطف تقتضی ذلك.

و ثالثها: انّ المسح لوكان بمعنی الغسل لسقط استدلالهم بما رووه عن النّبی(ص) أنّه توضّأ و غسل رجلیه…»43

دلیل اول این است كه معنای لغوی و شرعی دو لغت مسح و غسل، متفاوت است و خداوند اعضایی را كه شست و شو می شوند و اعضایی را كه مسح می شوند جدا كرده. پس چگونه این دو یك معنی دارند.

دوم؛ اینكه اگر پا عطف بر سر شده باشد و حكم واجب درباره سر مسح باشد نه شستن؛ چنان كه همگان بر این اتفاق دارند؛ پس حكم پاها نیز باید همان مسح باشد، زیرا در واقع مقتضای عطف این است.

سوم؛ اینكه اگر مسح به معنای شستن باشد دیگر چه جای استدلال به این روایت كه پیامبر(ص) وضو گرفت و پای خود را نیز شست.


منبع: سایت فرهنگ و معارف قرآن

تهیه و تنظیم: فریادرس گروه حوزه علمیه