تبیان، دستیار زندگی
از جمله کارشکنی ها و مبارزاتی که غرب از پا درآرودن جنبش آقانورالله و برادرشان انجام داد همچنین می توان به سیاست ترویج مسیحیت در اصفهان و فرستادن تیزدال کشیش خبره مسیحی به جلفای اصفهان و ارسال کتابها و نشریات ضد اسلامی برای او نام برد
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
سردمدار آزادیخواهی(ب)
سردمدار آزادی خواهی در اصفهان(2)

از جمله کارشکنی ها و مبارزاتی که غرب از پا درآرودن جنبش آقانورالله و برادرشان انجام داد همچنین می توان به سیاست ترویج مسیحیت در اصفهان و فرستادن تیزدال کشیش خبره مسیحی به جلفای اصفهان و ارسال کتابها و نشریات ضد اسلامی برای او نام برد . به همین دلیل آقا نور الله بلافاصله به ایجاد مکانی در جلفا برای مبارزه با این تهاجم فکری و فرهنگی نمود که به نام صفا خانه معروف گردید ، او همچنین به چاپ و توزیع نشریه الاسلام در این محل پرداخته و از مجرای آان علاوه بر خنثی نمودن اقدامات ، تبلیغات و سخنرانی های تیزدال به تبلیغ و گسترش اسلام پرداخت .

البته فراموش نکنیم دربار قاجار در مقابل رهبران اصفهان سخت در بهت و کینه بوده و منتظر بود تا در موقع مناسب به مقابله با آنها بپردازد تا اینکه در سال 1320ه.ق حادثه کشته شدن دو بازرگان خیانکار اصفهانی به دست مردم و سپس شورش مردم یزد بهانه این اقدام را به دست شاه قاجار سپرد و شاه آقا نجفی و حاج آقا نورالله را به تهران خوانده و یکسال در آنجا نگاه داشت و در اقدامی مزورانه به پخش شایعاتی در مورد ایشان پرداخت امّا نهایتاً پس از دو سال فقیهان فرزانه اصفهانی با احترام و استقبال عامه مردم به اصفهان بازگستند تا فصل دیگری از مبارزات خویش را رقم بزنند .

فصل جدید که مهمترین شاخصه آن انقلاب مشروطیت است را می توان اولین حادثه بزرگ در تاریخ ایران دانست که انقلابی با ابعاد وسیع اجتماعی ، سیاسی و ... را برای ایرانیان به همراه داشت . این انقلاب که تا آن زمان در آسیا بی نظیر در طی یک حرکت چهار ساله به بار نشست . و هرچند نمی توان تاریخ نخستین روز خیزش مشروطه خواهی و نام آغازگران آن را بیان نمود امّا به راحتی می توان ادعا نمود که همگام با پیشرفت اندیشه مشروطه در جامعه انجمنهای ملی نیز در شهرهای کشور شکل گرفت تا تنگناهای اقتصادی - اجتماعی را از میان و این انجمن در اصفهان زیر نظر آقا نورالله پای به عرصه وجود نهادو لذا دور ترین زمانی که نام یک اصفهانی برای مبارزات همخوان با مشروطه خواهی ثبت شده است زمانی است که آقا نورالله انجمن مقدس ملی اصفهان را تاسیس نمود .

نام حاج آقا نورالله و آقا نجفی برادر بزرگوارش همچنین در بین علمایی که در هجرت و تحصن 1324 قم شرکت جستند دیده می شود که این دومین تاکید برای اثبات نقش ایشان در انقلاب مشروطه به شمار می آید .

حرکت بعد مقابله حاج آقا نور الله با تغییر رنگ ظل السلطان بود . حاکم اصفهان که پایه ها یحکومت خویش را با قدرت یافتن مشروطه سست می دید با یک تغییر صد و هشتاد درجه خود را مشروطه خواه معرفی کرده به اغوای اذهان عمومی پرداخت و اینجا بود که عالم بزرگ اصفهان همچون یک دیدبان تیز بین به خنثی توطئه او پرداخته و سرانجام پس از یک سلسله اقدام توانست دست او را از مال و ناموس مردم کوتاه نماید .

عمق ذکاوت و نهایت زیبایی تفکرات عالم اصفهان ی زمانی آشکار شد که در سال 1324ه.ق اطلاعیه حاج آقا نور الله در بین مردم و پیروانش منتشر شده و موراد زیر را مورد تأیید و سفارش قرار داد :

•  در نوشتن اسناد و احکام تنها از کاغذ ایرانی بهره گیرند.

•  بر مردگانی که کفن غیرداخلی بر آنها پوشانده شده ، نماز نگزارند.

•  خود و پیروانشان از پارچه های ایرانی استفاده کنند و متخلفان از این اصل را احترام نکنند.

•  در میهمانیهای اسراف کاران شرکت نجویند، خود نیز در میهمانیهایشان از اسراف بپرهیزند و به یک نوع غذا بسنده کنند.

•  معتادان به مواد مخدر را خوار شمارند، آنها را احترام نکنند و به خانه هایشان نروند.

او بلا فاصله اقدامت خویش را آغاز نمود و از فضای حاصله از پیروزی مشروطه در جهت انجام اقدامات زیر استفاده نمود :

•  تاسیس مدارس جدید

•  بنای بیمارستانها

•  احداث و گسترش جاده ها

•  تامین امنیت شهر

•  انتخاب نمایندگان با کفایت و دادن کارهای هر به آنها

تا اینکه وقایع سال1326 به وقوع پیوست و محمدعلیشاه بر علیه مشروطه به پا خواست .

شاید هیچ کس باور نمی کرد که روز ی روحانی خوش اخلاق اصفهانی سلاح به دست گیرد امّا در همان زمان چشم تاریخ حماسه بزرگ حاج آقا نور الله را به نظاره نشست و حرکت بی بدیل او را ثبت نمود .

حاج آقا نور الله حدود پنجاه هزار رزمنده را در زیر پرچم فرماندهی خویش آماده رزم نمود و سبب شد تا انجمنهای گوناگون محلی در چهل ستون آماده نبرد شده و خواستار کناره گیری شاه شوند امّا دریغ که مشروطه خواهان پایتخت از چنین نیرویی بی بهره بودند و محمد علی شاه توانست با به توپ بستن مجلس بساط مشروطیت را به سرعت برچیند .

رضا شاه برای رهایی از حرکت آقا نورالله نقشه ناجوانمردانه خویش را با فرستادن یکی از درباریان در لباس پزشکی بر بالین آقا نورالله و تزریق سم به بدن او و شهادت این فقیه نامور عملی ساخت . پس جسم خسته یکی از عاشقان راه حقیقت پس از هفتاد سال مجاهده در راه معبود در خاک پنهان شد تا اصفهان با دیگر یکی از فرزندان دلاور خویش را از دست بدهد .

شاه بلا فاصله اقبال الدوله کاشی را به عنوان فرماندار به اصفهان فرستاد تا قیام و حرکت باقیمانده را خاموش نماید امّا آنچه حاصل شد چیزی نبود جز یک نبرد  داخلی در شهر که در جریان به توپ بستن مسجد شاه به اوج خود رسید که نهایتا با پیروزی مردم به رهبری علمای شهر و سقوط اصفهان منجر شد  پس از سقوط اصفهان رزمندگان عشایر به جانب تهران روان شدند و با پیوستن به نیروهای آزادیخواه ، محمد علی شاه را از تخت قدرت به زیر کشیدند.

متاسفانه آغازین اتفاقات تاریخی ملالت بار در میان همین پیروزی به وقوع پیوست و طعم خوش پیروزی را در مزاج مردم تلخ نمود تا سالها بعد مایه تأسفی باشد برای همگان و این تجربه نا خوشایند چیزی نبود جز بروز ناسازگاری در میان مشروطه جویان. حاج آقا نورالله در این جریانات سعی می کرد تا وضعیت دشوار شیخ فضل الله نوری را بهبود بخشد و لذا با هدف یاری آن فقیه فرزانه پای در مسیر تهران نهاد که پیروانش وی را از این اقدام خطرناک باز داشتند . بدین ترتیب شیخ فضل الله پایتخت به شهادت رسید و صمصام السلطنه که به یاری آقا نورالله در سپاهان قدرت یافته بود، یکباره در شمار مخالفان روحانیت قرار گرفته و فرمان تبعید آقا نجفی و آقا نورالله اصفهانی را برای اجرا به کارگزارانش ‍ ابلاغ کرد .

هر چند این فرمان به سبب حمایت بی دریغ مردم از رهبران دینی خویش ناکام ماند ولی طرح ترور حاج آقا نورالله در روی میز حاکمان نادان جای گرفت تا آبروری ریخته شده مشروطه بیش از پیش دچار نادانی ها و لغزشهای روشنفکر مئابان قرار گیرد . مجتهد بیدار شهر از نقشه پلید آنها آگاهی یافت و در 1329 رهسپار عراق شد . آقا نور الله که عمری را صرف مبارزه با استبداد داخلی و استعمار خارجی نموده بود دسترنج تلاشهای خود را با تهدید قتل گرفت و بدین سان تاریخ صدای آقا نور الله آندم که می گفت : ما انگور انداختیم که سرکه شود آن را شراب کردند. را هیچ گاه از یاد نخواهد برد .

پس از چندی برادر بزرگوار او یعنی آقا نجفی از دنیا رفت و آقا نورالله بلا فاصله به اصفهان برگشت ، اندکی بعد هم جنگ جهانی اول شروع شد و میهن بزرگ ایران که در ضعف عظیم مدیریتی از ناحیه دربار رنج می برد مورد تاراج قرار گرفت . اینجا بود که روحانی بزرگ اصفهانی دوباره قد برافراشت و فرمان بسیج همگانی را صادر کرد . او به حمایت از کمیته دفاع ملی پرداخت و عشایر را به خدمت دین فرا خواند. ماموران انگلیسی را از تلگرافخانه اخراج نمود تا کارگزاران ایرانی جای آنها رابگیرند . آقا نورالله همچنین موجودی بانک شاهنشاهی را به سود مجاهدان مصادره کرد و همه چیز را برای اقدامات همه جانبه تدافعی آماده ساخت .

رهبر شجاع اصفهانی ، آنچنان در مقابل بیگانه ایستاد که خشم دشمنان اسلام را برانگیخت آنگونه که چون خبر حرکت سپاه روس به سمت اصفهان درشهر پیچید همه دریافتند که هدف اصلی آنها نابودی حاج آقا نورالله است .

پس با نزدیک شدن ارتش روس به ناچار برای چندمین بار راه عراق پیش گرفت و دیگر بار به آستان امامان معصوم علیهم السلام در عتبات عالیات پناه برد .

پس از پایان جنگ جهانی و آرام شدن اوضاع فقیه خستگی ناپذیر آستان اهل بیت علیهم السلام به ایران بازگشت و به عنوان رئیس العلمای کشور و ریاست حوزه اصفهان به انجام وظایف دشوار خویش کمر بست .

در سفر حاج آقا نورالله به خراسان رضاخان را در تهران به حضور پذیرفت و با گوشزد کردن کردار ناپسند ماموران حکومت به او ، سردار سپاه ایران که جز با صفت قلدری توصیف نمی شد را عصبانی نمود . این دیدار سبب شد تا رضاخان آقا نور الله را آخوند خطرناک بخواند و نابودی او را در برنامه کار قرار دهد.

پس از تصمیمی رضاخان در مورد قانون نظام وظیفه فضای عمومی کشور به سمت اعتراض و ناخوشنودی حرکت نمود تا اینکه رهبر اصفهانی فضا را برای طرحی که در ذهن می پروراند آماده دید . او فکر می کرد که اگر همه رهبران ملی و مذهبی به قم مهاجرت کنند و در پناه حضرت معصومه علیهاالسلام بست بنشینند نهضت زودتر به بار می نشیند پس برای مشورت به خدمت روحانی بزرگ جناب سید العراقین شتافت و در محضر او به استخاره با قرآن پرداخت و آیه ای که پاسخ قرآن را بیان می نمود (آیه 100 سوره نساء) باعث شد تا آقا نورالله بی اختیار سر بر عصا گذاشته و پس از اندکی سکوت این چنین بگوید : می دانستم در این راه سرانجام کشته می شوم ولی وظیفه شرعی من قیام در برابر اینهاست .

پس نامه های فراوانی را به شهرهای گوناگون فرستاد و روحانیان را به هجرتی سرنوشت ساز فراخواند و بدین ترتیب مهاجرت رهبران مذهبی به قم آغاز شد.

رضاخان نگران از اعتراض روحانیان گفت : مُدرس کم بود حالا آخوندها هم علیه من به قم لشکر کشی کرده اند! با این لشکر چه کنم ! یکی از درباریان پاسخ داد: قربان ، شما که این همه سران عشایر و خانها را نابود کرده اید، این یک آخوند که چیزی نیست و رضاخان پاسخ داد : قضیه کوچک نیست ، آن اصفهانی آدم خطرناکی است .

مهاجران معترض که جز با تعدیل قدرت رضا خان و کاسته شدن از میزان خشونت او آرام نمی شدند نامه هایی را برای پایتخت فرستادند ، تایید و حمایت مراجع از نجف و همراهی مردم رنج کشیده باعث شد تا پس از اندکی بازار تهران اعتصاب کرده و کرکره مغازه ها به نشانه اعتراض پایین بیاید .

شاید این چندمین باری بود که حرکت پیامبرگونه آقا نورالله نخوت خودکامگان را در هم می شکست امّا گویا تفرعن رضا شاه که در ابتدای راه خویش بود یارای تحمل این شکست نبود پس به تنها راه ممکن اندیشید و همان راهی را در پیش گرفت همه خودکامه گان برای رهایی از در پیش می گیرند .


نویسنده محمد حسن زمانیان

منبع: سایت بانک مقالات عمومی و تخصصی فارسی

تهیه و تنظیم: علی فریادرس گروه حوزه علمیه