تبیان، دستیار زندگی
آن روز هیچ چیز سرجای خودش نبود. مامان با ناراحتی گفت:چه كار كنم؟ آشپزخانه پراز ظرف های نشسته است و من آن قدر خسته ام كه نمی توانم كاری انجام دهم!
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

کی به کی کمک می کنه؟

کی به کی کمک می کنه؟

آن روز هیچ چیز سرجای خودش نبود. مامان با ناراحتی گفت:"چه كار كنم؟ آشپزخانه پراز ظرف های نشسته است و من آن قدر خسته ام كه نمی توانم كاری انجام دهم!"

امیر كوچولو در اتاقش بازی می كرد. صدای مادرش را شنید و به آشپزخانه دوید تا به او كمك كند.

بعد از ظهر امیر به پاركی كه ازخانه شان دور نبود رفت. ناگهان آقای مغازه دار را دید كه روی زمین نشسته. آقای مغازه دار با ناراحتی گفت:"پسر كوچولو به من كمك می كنی؟ من افتاده ام و حالا درد دارم."

امیر جوجه های آقای مغازه دار را جمع كرد و به او كمك كرد تا بلند شود و به مغازه اش برود. در حالی كه آقای مغازه دار با لبخندش ازامیر تشكر می كرد.

در راه برگشت به خانه امیر همسایه شان را دید. به نظر می رسید آقای همسایه خسته است و سعی می كند خودروش را روشن كند. او زمزمه می كرد: "آه...ه...، كار نمی كند!! شاید آب می خواهد.

امیر كوچولو مقداری آب برای خودروی او پیدا كرد.

امیر موقعی كه عروسك را روی پیاده رو دید فریاد زد:"یك اسباب بازی!" چند لحظه سكوت كرد و دختر كوچولویی را روی بالكن دید. عروسك مال آن دختر بود.

امیر كوچولو عروسك را به دختر داد. دختر كوچولو خندید و به بازی كردنش ادامه داد.

روز بعد امیر كوچولو از پل روی یك جوی آب عبور می كرد كه ناگهان پایش لای میله های آن گیر كرد:"آه پایم! نمی توانم آن را حركت دهم."

بعد از مدتی او همان دختر كوچولویی كه عروسك داشت را دید. دختر كوچولو به طرف امیر آمد.

دختر كوچولو رفت كمك بیاورد. دوستان امیر یكی بعد از دیگری آمدند و كمكش كردند و او را به بیمارستان رساندند.

امیر كوچولو از این كه به دیگران كمك كرده بود، خوشحال بود. او فكر می كرد موقعی كه مردم به همدیگر كمك می كنند، كارها آسان تر می شود.

بخش کودک و نوجوان تبیان


منبع: صفربیست(حمیده احمدیان راد)

مطالب مرتبط:

جوجه های نرگس

جیکو و قارقاری

قصه ی موش كوچولو و مادرش

آرزوی صورتی

قورباغه ای به نام سبزک

قور قوری و استخر بزرگ

وینی کوچولو و یک روز زمستانی

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.