تبیان، دستیار زندگی
قرآن کریم اولاً یک اصل کلی دارد و آن این است که می گوید همه چیز به مشیت الهی است؛ هیچ چیزی در عالم واقع نمی شود مگر به مشیت الهی .......... یعنی اینکه ما می گوییم هر چیزی به مشیت الهی است معنایش این نیست که هیچ چیزی شرط هیچ چیزی نیست
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : احمد رزاقی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

غدیر و خطراتی که مسلمین را از داخل تهدید می کرد

غدیر
چرا وصیت پیامبر عملی نشد؟

«چرا دستور پیامبر(ص) درباره ی خلافت علی(ع) اجرا نشد؟... از زمان غدیر تا وفات رسول اکرم در حدود دو ماه و نیم فاصله شد، چطور شد که مسلمانان وصیت پیغمبر اکرم را درباره ی علی(ع) نادیده گرفتند؟» (پانزده گفتار، ص 60) در این خصوص چند نظریه یا فرضیه را می توان طرح و تبیین کرد:

نظریه اول

فرضیه ی اول این است که: «بگوییم مسلمین یکمرتبه همه نسبت به اسلام و پیغمبر متمرد و طاغی شدند، روی تعصبات قوی و عربی... ولی وقایع بعد این جور نشان نمی دهد که مسلمین یک مرتبه از اسلام و از پیغمبر به طور کلی رو برگردانده باشند که نتیجه اش این است که باید به حالت اول جاهلیت خودشان و بت پرستی بر می گشتند» (همان، ص 60)

قرآن کریم اولاً یک اصل کلی دارد و آن این است که می گوید همه چیز به مشیت الهی است؛ هیچ چیزی در عالم واقع نمی شود مگر به مشیت الهی ... یعنی اینکه ما می گوییم هر چیزی به مشیت الهی است معنایش این نیست که هیچ چیزی شرط هیچ چیزی نیست

نظریه دوم

«فرض دوم این است که بگوییم مسلمین نخواستند نسبت به اسلام متمرد شوند ولی نسبت به این یک دستور پیغمبر جنبه تمرد به خودشان گرفتند. این یک دستور به علل و جهات خاصی مثلاً کنیه هایی که از ناحیه ی پدرکشتگی ها با علی(ع) داشتند یا به قول بعضی از اهل تسنن امروز نمی خواستند که نبوت و خلافت در یک خاندان قرار داشته باشد، تحملش برایشان مشکل بود... بعضی از علمای معاصر اهل تسنن گفته اند حالت صلابت و شدت و انعطاف ناپذیری علی(ع) که به این صفت در میان مسلمین شناخته شده بود موجبی بود که مسلمین – البته آنها به این صورت نمی گویند که نصّ پیغمبر را کنار گذاشتند – چشمشان به طرف علی نمی رفت و می گفتند اگر او روی کار بیاید ملاحظه احدی را نمی کند، چون تاریخ زندگی علی نشان داده بود. (همان، ص 61)

نظریه صحیح: مسلمین اغفال شدند

نظریه سوم این است که بگوییم:

«مسلمین در این مسئله اغفال شدند، یعنی عده ای متمرد شدند، آن عده ی زیرک متمرد عامه ی مسلمین را در این مسئله اغفال کردند. [در قرآن] آیه ای است که درباره ی نصب امیرالمؤمنین یعنی بعد از تعیین امیرالمؤمنین به خلافت نازل شد. آیه این است: الیوم یئس الذین کفروا من دینکم... امروز کافران از دین شما مأیوس گشتند، یعنی از امروز دیگر کافران ناامیدند که از راه کفر، از خارج حوزه ی اسلام به اسلام حمله کنند ... فلا تخشوهم مسلمانها! دیگر از کافران بیم نداشته باشید و نگران نباشید. تا اینجا دو جمله است: جمله اول یک واقعیت تاریخی را بیان می فرماید. در جمله دوم تأمین می دهد... قرآن در آیات زیادی- البته آیاتی که قبل از این آیه بوده است و در سالهای پیش نازل می شد – همیشه مسلمین را از خطر کفار بیم می داد. اما در اینجا بعد از حادثه ی نصب علی(ع) به خلافت می گوید دیگر بعد از این بیمی نیست. از ناحیه آنها نگرانی نیست. جمله بعد خیلی عجیب است: وَاخشَونِ از ناحیه آنها به دین خودتان نگران نباشید امّا از من بترسید. معنایش این می شود که از ناحیه ی من نگران باشید. یعنی چه از ناحیه ی خدا نگران باشیم؟ از ناحیه خدا نگران باشیم! از ناحیه ی دشمن نگران نباشیم اما از ناحیه ی دوست و صاحب دین، از ناحیه خدا نگران باشیم! بر عکس، از ناحیه خدا باید امیدوار باشیم، پس چرا قرآن می گوید از ناحیه خدا نگران باشید؟ نکته و جان کلام همین جاست. ... در این روز من دین شما را به سر حد کمال رساندم... امروز من دین اسلام را برای شما به عنوان یک دین می پسندم، یا آن اسلامی که ما در نظر داشتیم اسلام کامل و تمام. (همان، ص 64)

پیغمبر(ص) فرمود: من بر امت خودم از ناحیه فقر اقتصادی بیم ندارم، فقر امت من را از پا در نمی آورد ولی از یک چیز دیگر بر امت خودم بیمناکم و آن کج فکری، بدفکری، بداندیشگی، جهل و نادانی است

فرق اتمام و اکمال

«اتمام در جایی گفته می شود که یک ساخته ای ناقص است به معنی اینکه بعضی از اجزائش هنوز ناتمام است... اما مسئله اکمال چیز دیگری است: یک شیء ممکن است پیکره اش درست و تمام باشد اما از باب اینکه روح ندارد و آن واقعیتش و آثاری که منتظر است بر آن مترتب شود مترتب نمی شود می گویند کامل نیست. .. مثلاً کمال علم به عمل است. کمال عمل به نیت است و کمال نیت به اخلاص است. نیت جزء عمل نیست ولی اگر نیتی همراه عمل نباشد بی اثر است... این دستور [یعنی نصب علی(ع) به امامت] به اعتبار اینکه یک جزء از اجزاء دین و یک دستور از دستورهای دین است پس نعمت ناتمام بود، تمام شد. باز این دستور به اعتبار اینکه اگر نبود همه ی دستورهای دیگر ناکامل بود، کمال همه ی آنها به این است. این است که ما می گوییم روح دین ولایت و امامت است».(همان، ص 65)

مشیت الهی به چه معناست؟

«قرآن کریم اولاً یک اصل کلی دارد و آن این است که می گوید همه چیز به مشیت الهی است؛ هیچ چیزی در عالم واقع نمی شود مگر به مشیت الهی ... یعنی اینکه ما می گوییم هر چیزی به مشیت الهی است معنایش این نیست که هیچ چیزی شرط هیچ چیزی نیست». خداوند می فرماید: «برای عالم قانون و قاعده قرار دادیم، .... شرط و مشروط قرار دادیم، نعمت ها از جمله «و اتممت علیکم نعمتی» [بی حساب نیست] ای قوم مسلمان! من نعمت خودم را برای شما اتمام کردم به حد تمام ... قرآن می گوید از ناحیه خارج و بیرون ...نگرانی نیست. از چه نگرانی هست؟ از ناحیه ی من. یعنی چه از ناحیه من؟ از ناحیه مشیت من. یعنی من به شما گفته ام که من هرگز نعمتی را از مردمی سلب نمی کنم مگر این که آن مردم خودشان عوض شده و تغییر کرده باشند... این یک اصل اساسی است: دنیای اسلام هر آسیبی که دیده است و می بیند تا عصر ما، از داخل خودش است. نگویید از بیرون هم دشمن دارد. من هم قبول دارم که از بیرون دشمن دارد ولی دشمن بیرون از بیرون نمی تواند کار بکند. دشمن بیرون هم از داخل کار می کند. (همان، ص 67)

دو گروه خطرناک؛ از نگاه پیامبر(ص):

«پیغمبر(ص) فرمود: من بر امت خودم از ناحیه فقر اقتصادی بیم ندارم، فقر امت من را از پا در نمی آورد ولی از یک چیز دیگر بر امت خودم بیمناکم و آن کج فکری، بدفکری، بداندیشگی، جهل و نادانی است.» (همان، ص 68)

2- متظاهران به دین

علی(ع)، می فرماید: «من از پیغمبر شنیدم [که فرمودند:] من نه از مؤمن به امت خودم نگرانم و نه از مشرک  ... اما آن که من از ناحیه ی او بیمناک و نگرانم منافق ها و دوروهاست، آنهایی که زبان و ظاهرشان رو به یک سوء و قلب و باطنشان رو به سوی دیگر است. متظاهرهای بی دین  ... پس پیغمبر اکرم از دو دسته بیمناک و خائف است، یک دسته عالم زیرک ولی منافق، ظاهر مسلمان، باطن کافر و یک عده ی دیگر مسلمان عابد اما بی بصیرت و جاهل.» (همان، ص 70)

جاهلان ابزار منافقان

«حال از اینها چه می فهمیم؟ از اینها این را می فهمیم که قرآن در درجه اول و بعد کلمات پیغمبر اکرم همیشه به ما این جور می گوید که جامعه ی اسلامی را خطر از داخل خود تهدید می کند، از ناحیه ی یک اقلیت منافق زیرک و یک اکثریت جاهل ساده دل ولی متعبد. آن زیرکها اگر این جاهل ه نباشند کاری نمی توانند بکنند. آن جاهل ها هم اگر این زیرک ها نباشند کسی آنها را به راه کج نمی میرد». (همان، ص70)

پیغمبر اکرم با ابوسفیان طرف است، با ابوسفیان مخالف است. ابوسفیان یک آدمی است که کفر صریح است. می گوید من بت هبل را می پرستم و بت هبل را می پرستد .......... شعار می دهد اُغلُ هُبَل زنده باد هبل. ولی این شعار کجا شعارلااله الاالله کجا! این بود که روز به روز ابوسفیان ها تضعیف شدند و از میان رفتند. اما علی با معاویه طرف است. معاویه ماهیتش همان ماهیت ابوسفیان است با این تفاوت که لباس اسلام به تن کرده و ماسک اسلام به چهره زده است

«حال شما از اینجا می توانید بفهمید که چطور شد جامعه ی اسلامی از ناحیه یک اقلیت منافق متمرد و یک اکثریت ساده دل ولی مؤمن و با ایمان به این روز افتاد یعنی اینها سبب شدند که این تأکیدها و اصرارهایی که پیغمبر اکرم کرد در علم بی نتیجه بماند». (همان، ص71)

مشکلات امیرالمؤمنین: ستیز با منافقان

امام علی (ع)

«از همین جا شما می توانید ببینید که مشکلات علی(ع) چقدر زیاد بود. می گفت پیغمبر به تنزیل می جنگد و من به تأویل و واقعاً کار پیغمبر آسانتر از کار علی(ع) بود  ... پیغمبر اکرم با ابوسفیان طرف است، با ابوسفیان مخالف است. ابوسفیان یک آدمی است که کفر صریح است. می گوید من بت هبل را می پرستم و بت هبل  را می پرستد  ... شعار می دهد اُغلُ هُبَل زنده باد هبل. ولی این شعار کجا شعارلااله الاالله کجا! این بود که روز به روز ابوسفیان ها تضعیف شدند و از میان رفتند. اما علی با معاویه طرف است. معاویه ماهیتش همان ماهیت ابوسفیان است با این تفاوت که لباس اسلام به تن کرده و ماسک اسلام به چهره زده است ... شعارش یک آیه ی قرآن است: و من قتل مظلوماً فقد جعلنا اولیه سلطاناً فلا یسرف و فی القتل ، (اسراء /33). .. موجبات قتل عثمان را معاویه و خود اموی ها فراهم کردند برای این که از قتل عثمان بهره برداری کند. عثمان خودش اموی است. فکر کردند تا حالا از زنده ی عثمان بهره برداری می کردند اکنون نوبت این است که از مرده ی عثمان بهره برداری کنند  ... مأمورین خودش را فرستاد داخل خانه عثمان که همان ساعتی که عثمان را کشتند شما پیراهن عثمان را و هر چه که می توان از آن استفاده کرد بردارید بیاورید  ... بعد از آن شروع کرد های های گریه کردن: خلیفه مظلوم کشته شد. ایها الناس! انتقام. انتقام  ... حالا جهالت هم کمک می کند  ... مردم به هم آمدند چقدر پای منبر معاویه بر عثمان مظلوم به قول خودشان گریه کردند! چقدر از مردم اشکها گرفت»! (همان، 73)

تردید اکابرصحاب علی(ع) در جنگ با نفاق

«حالا علی با چه کسی باید بجنگد؟  ... با یک کسی که همواره دم از اسلام می زند. ... اکابر اصحاب امیرالمؤمنین در جنگیدن با اینها شک می کردند می گفتند چطور ما با مردمی بجنگیم که اهل قبله هستند، مثل ما نماز می خوانند  ... مثل ما قرآن می خوانند  ... ربیع بن خُثیم – همین خواجه ربیع که مقبره ی او در مشهد است و مردم به زیارت او می روند از زهّاد و عباد و از شیعیان امیرالمؤمنین است اما یک شیعه ی کم بصیرتی خیلی عابد بود اما کم بصیرت، با یک عده ای می آمدند خدمت امیرالمؤمنین. حقیقت این است که ما شک داریم با اینها بجنگیم از طرفی نمی خواهیم از تو جدا بشویم. به ما یک مأموریت دیگری غیر از جنگیدن با اینها بده. این بود که امیرالمؤمنین به او مأموریت یک سرحد را داد. گفت بسیار خوب، آنجا با کافران می جنگیم خیالمان راحت است.  (همان، 74)

«پس ببینید کار علی تا کجاست! علی با مردمی طرف است که اکثریتشان جاهل و نادانند و یک اقلیت منافق و دورو» (همان ، ص75)

سیدصالح زاهدی

گروه دین تبیان