تبیان، دستیار زندگی
می گویند تاریخ بهترین معلم برای سیاستمداران و رهبران است. وقایع تاریخ در جوامع مختلف تکرار می شوند و اگر سیاستمدار و رهبری با چشمان باز و دقیق به تاریخ مراجعه کند می تواند بهترین درس ها را از تاریخ بگیرد
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

درسهای 17 شهریور برای بهارعربی


می گویند تاریخ بهترین معلم برای سیاستمداران و رهبران است. وقایع تاریخ در جوامع مختلف تکرار می شوند و اگر سیاستمدار و رهبری با چشمان باز و دقیق به تاریخ مراجعه کند می تواند بهترین درس ها را از تاریخ بگیرد.
هفده شهریور
در این روزها که منطقه خاورمیانه و جهان عرب مواجه با پدیده بهار عربی است و هریک از رهبران آن کشورها که منشی دیکتاتور مابانه داشته است باید به این سوال جواب دهد که چگونه می توان این موج سنگین مخالفت را کنترل کرد. برخی مانند عربستان سیاست تطمیع و سرکوب را دنبال می کنند، برخی مانند مراکش قبل از آغاز جدی موج تظاهرات ها قانون اساسی را تغییر می دهند و اصلاحاتی هر چند کمرنگ انجام می دهند و برخی دیگر مانند اردن نخست وزیر را به موقع برکنار کرده و افکار عمومی را متوجه او می کنند. اما برخی دیگر با اتخاذ سیاست های سردرگم و بعضا سرکوب مسیر دیگری را بگزیدند. سیاست مشت آهنین و سرکوب و رویارویی ارتش با مردم عملا در لیبی ، بحرین و حتی سوریه رخ داد. تجربه تاریخی نشان می دهد اتخاذ این سیاست اگرچه ظاهرا مسکن می باشد اما نهایتا یک گام اساسی برای پایان کار حکومت هاست. اگر قذافی و یا امیر بحرین به سرنوشت محمد رضا پهلوی می نگریستند متوجه می شدند که حتی اتخاذ سیاست سرکوب خشن نیز برای بقا کارساز نیست و بیشتر مردم را تحریک می کند. امروز سالگرد قیام 17 شهریور است. قیام 17 شهریور در واقع نقطه عطفی در تاریخ انقلاب ماست و مرور این نقطه برای درک تحولات منطقه لازم به نظر می رسد.

شرایط سیاسی و اجتماعی پیش از 17 شهریور:

شاه در ابتدا خواست با قربانی کردن مهره ای مثل هویدا که سیزده سال نخست وزیر او بود نارضایتی های عمومی را به او منتسب کرده و خود را کنار بکشد. جمشید آموزگار با همین نگاه بر سر کار آمد که او به دنبال مبارزه با فساد و ایجاد فضای باز سیاسی است. این مساله با نحوه برخورد حسنی مبارک با انقلاب مصر شباهت تام و تمام دارد که برکناری های نخست وزیران برای پنهان شدن رییس بزرگ یک راهبرد بود. اما واقعیت اینجاست که در این مرحله این تغییرات دیرهنگام راه به جایی نخواد برد.آموزگار در مهار بحران ناکارا نشان داد و حادثه سینما رکس طومارش را در هم پیچید.

تنها چندروز پس از واقعهء آتش‌سوزی سینما رکس آبادان در 28 مرداد 1357 دولت جمشید آموزگار که با شعار دولت فضای باز سیاسی روی کار آمده‌بود، مجبور به استعفا گردید و در روز 4 شهریور، محمدرضا پهلوی از جعفر شریف امامی که فرزند روحانی و رئیس مجلس سنا بود و به برخی مخالفت‌ها با دولت هویدا مشهور بود، دستور داد تا دولتی با شعار آشتی ملی تشکیل دهد

نکته اصلی که در این جا قابل توجه است عدم درک دیکتاتورها از شرایط واقعی جامعه است. این قدر متملقان و چابلوسان در این سالها این افراد را احاطه می کنند که باور مخالفت مردم با آنها در ذهنشان رنگ می بازد. شاه به دلیل آگاه نبودن به عمق نارضایتی مردم بر این نارضایتی ها دامن زد و حرکت مردم را به استهزا گرفت به طوری که در مصاحبه مطبوعاتی روز 23 اردیبهشت 1357 در مورد اوضاع بحرانی ایران گفت: «این شورش ها را دو گروه تجزیه طلبان و سیاسیون قدیمی رهبری می کنند تظاهرات ضدمیهنی چند روز اخیر کار کسانی است که به سلامتی پیشه‌وری شراب می خورند و با کسانی که می خواهند ایران را به ایرانستان تبدیل کنند و افراد این شورش ها به عقاید بچه گانه، احمقانه، عجیب و غیرقابل درک مربوط می شوند.»

13 شهریور

این گونه سخن گفتن از بالا را می توان در مواضع روزهای آخر سرهنگ قذافی و حسنی مبارک دید که به علت انقطاع کامل از مردم و بی خبری از عمق نارضایتی مردم از دیکتاتوری مخالفان را به بیگانگان و تجزیه طلبان و تروریست ها منتسب می کردند.

اما این سخنان بر آتش خشم مردم دمید؛ یکی از تجلی‌های اصلی این خشم در نماز عید فطر به امامت شهید مفتح در روز 13 شهریور 1357 و تظاهرات گسترده پس از آن در تهران و سایر شهرها رخ نمود. سپهبد ناصر مقدم پس از تظاهرات روز عید فطر به دیدار شاه رفت و با اشاره به راهپیمایی‌های مردم و ابراز نگرانی از تبعات سوئی که می‌توانست برای ارکان حاکمیت به بار آورد، و با استناد به نظر کارشناسان ساواک و اداره دوم ارتش دستور شاه را برای برقراری حکومت نظامی در تهران و برخی شهرها به دست آورد و دولت شریف امامی سرانجام در شامگاه روز 16 شهریور 1357 در تهران و 11 شهر دیگر اعلام حکومت نظامی کرد. با این اقدام فاجعه جمعه خونین 17 شهریور 1357 در میدان ژاله (شهدا) تهران رقم خورد و به نقطه عطفی در گسترش مخالفتهای عمومی با حکومت پهلوی تبدیل شد. حادثه 17 شهریور نشان داد سیاست مشت آهنین و سرکوب مردم از کارایی برخوردار نبوده و در شرایط انقلابی، مردم را بیشتر نسبت به آرمان های انقلاب علاقه مند می سازد.

در پی شتاب جنبش انقلابی مردم در سال 56 و افزایش آن در سال 57 شاه برای حفظ قدرت مجبور به استفاده از ارتش شد.

نتیجه گیری

این روز و این واقعه در میان وقایع سال آخر حکومت پهلوی از اهمیت فوق‌العاده‌ای برخوردار بود. در حقیقت با این کشتار، راه مخالفین و مبارزین برای همیشه از حکومت جدا شد و امکان هرگونه آشتی میان حاکمیت و مردم سلب گردید. از سوی دیگر حمایت‌های بعدی آمریکا از شاه، سیاست دوگانهء آمریکا در قبال ایران را که با تبلیغات سیاسی فشار آمریکا بر شاه برای گسترش فضای باز سیاسی به کلّی منافات داشت، نشان داد. این درس مهمی از تاریخ است. اتخاذ سیاست سرکوب و مشت آهنین آخرین علقه ها میان نخبگان حاکم و مردم ناراضی را قطع می کند و به رادیکال تر شدن فضای انقلاب کمک می کند. اگر قذافی به تجربه 17 شهریور با دقت توجه می کرد هیچ گاه سیاست خشونت علیه شهروندان را دنبال نمی کرد. مداخله نظامیان بحرین و عربستان نیز عملا به شدت یافتن مخالفت ها کمک می کند و چاره ساز نیست. به نظر می رسد اگرچه حکومت های دیکتاتور گمان می کنند سرکوب نظامی آخرین گزینه و موثرترین گزینه است اما در عمل سرکوب نظامی اولین نشانه پیروزی یک انقلاب است.

یوسف قاضی زاده

بخش سیاست تبیان