مراتب و درجات توحید
در این مقاله کلام آیت الله مطهری(ره) درباره چهار مرحله توحید ارائه شده است که هر یک از این مراتب توحیدی در سعادت انسان نقش آفرین است. در ادامه سه نظریه در مورد یگانگی اجتماعی در راستای تکامل انسان و جامعه بیان شده و در پایان استاد نظریه اسلامی را بهترین نظریه می داند.
استاد بر این عقیده اند که «تا انسان همه مراحل توحید را طی نکند موحد واقعی نیست.»[1]
1. توحید ذاتی:توحید ذاتی یعنی شناختن ذات حق به وحدت و یگانگی.[جهان بینی توحیدی، ص35] این اولین شناخت و اولین تصوری است که هر کس از خداوند دارد...توحید ذاتی یعنی این حقیقت دویی بردار و تعددپذیر نیست، مثل و مانند ندارد.[ص36]
2.توحید صفاتی: یعنی درک و شناسایی ذات حق به یگانگی عینی با صفات و یگانگی صفات با یکدیگر.[ص37] اختلاف ذات با صفات و اختلاف صفات با یکدیگر لازمه محدودیت وجود است...توحید صفاتی مانند توحید ذاتی از اصول معارف اسلامی و از عالی ترین و پر ارج ترین اندیشه های بشری است که بخصوص در مکتب شیعی تبلور یافته است. [ص38]
3.توحید افعالی: یعنی درک و شناختن اینکه جهان با همه نظامات و سنن و علل و معلولات و اسباب و مسببات، فعل او و کار او و ناشی از اراده اوست. موجودات عالم همچنان که در ذات استقلال ندارند و همه قائم به او و وابسته به او هستند...در مقام تأثیر و علیت نیز استقلال ندارند و در نتیجه خداوند همچنان که در ذات شریک ندارد؛ در فاعلیت نیز شریک ندارد. [ص39] اعتقاد به تفویض و وانهادگی یک موجود مستلزم اعتقاد به شریک بودن آن موجود با خدا در استقلال در فاعلیت است و استقلال در فاعلیت مستلزم استقلال در ذات است و با توحید ذاتی منافی است چه رسد به توحید افعالی. [ص40]
4.توحید در عبادت: استاد مطهری مراتب توحید فوق را توحید نظری می داند؛ واما « توحید در عبادت توحید عملی و از نوع بودن و شدن است. توحید نظری بینش کمال است و توحید عملی جنبش در جهت رسیدن به کمال...توحید نظری دیدن است و توحید عملی رفتن.[ص40 و41]
آیا توحید نظری ممکن است؟ آیا این شناختها در سعادت بشر تأثیری دارد؟
استاد جواب سؤال اول را به کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم ارجاع می دهد؛ اما در جواب سؤال دوم می نویسند:« یک نفر مسلمان که بینشش درباره انسان این است که واقعیت انسان تنها واقعیت بدنی نیست واقعیت اصیل انسانی واقعیت روح اوست به خوبی می فهمد که توحید به اصطلاح نظری علاوه بر اینکه پایه و زیربنای توحید عملی است خود بذاته کمال نفسانی است؛ بلکه بالاترین کمال نفسانی است، انسان را به حقیقت به سوی خدا بالا می برد و به او کمال می بخشد.انسانیت انسان در گرو شناخت خداوند است.»[ص41] استاد می گوید: از نظر اسلام پرستش منحصربه مراسم تقدیس و تنزیه نیست؛ بلکه هر نوع جهت اتخاذ کردن، ایده آل گرفتن و قبله معنوی قرار دادن، پرستش است.[ص42] «توحید عملی یا توحید در عبادت بعنی تنها خدا را مطاع و قبله روح و جهت حرکت و ایده آل قرار دادن و طرد هر مطاع و جهت و قبله و ایده آل دیگر؛یعنی برای خدا خم و راست شدن، برای خدا قیام کردن، برای خدا خدمت کردن، برای خدا زیستن، برای خدا مردن.»[ص43]
انسان و رسیدن به یگانگی
چه باید کرد که شخصیت انسان از جنبه روانی و از نظر اجتماعی در یک جهت انسانی و تکاملی به یگانگی و وحدت برسد؟در اینجا سه نظریه است:ماتریالیستی ،ایده آلیستی ،رئالیستی.
الف.نظریه ماتریالیستی: استاد بیان می دارد که این نظریه نظریه ای مادی است و برای روان هیچ گونه اصالتی قائل نیست.[ص44] ایشان در توضیح این نظریه می نویسد:«این اشیاء هستند که با تعلق اختصاصی خود به انسان، انسان را از نظر فردی و روانی و از نظراجتماعی قطعه قطعه می کنند.»[ص45] تنها با بریدن این قید و این تعلق است که انسان بار دیگر به یگانگی اخلاقی و سلامت روانی و هم به یگانگی اجتماعی و سلامت اجتماعی باز می گردد.حرکت جبری تاریخ به سوی این یگانگیهاست.[ص46]
ب.نظریه ایده آلیستی: این نظریه تنها به روان و درون انسان و رابطه انسان با نفس خودش می اندیشد و آن را اصل و اساس می شمارد...تعلق اشیاء_مال زن پست و مقام و غیره_ به انسان سبب قطعه قطعه شدن روان و تجزیه جامعه انسان نیست بلکه اضافه و تعلق رونی و قلبی انسان به اشیاء سبب تفرقه ها و تجزیه ها و بیگانگیهای انسان است...برای اینکه من تبدیل به ما بشود قطع تعلق اشیاء به انسان ضرورت ندارد؛ تعلق انسان به اشیاء باید بریده شود.تکامل درونی انسان عامل توحید اوست نه کاستی برونی. برای یگانگی انسان باید به او معنی داد ونه اینکه از او ماده را گرفت.[صص46و 47] استاد این گونه این نظریه را نقد می کنند:«ماده را عامل تفرقه و جمع انسان دانستن ...ناشی از نشناختن انسان و ایمان نداشتن به اصالت انسان و نیروی عقل و اراده اوست و یک نظریه ضد امانیستی است. بعلاوه قطع تعلق اهتصاصی اشیاء به انسان امری ناممکن است.»[ص49]
ج.نظریه رئالیستی: این نظریه معتقد است که آنچه انسان را از نظر فردی و اجتماعی تقسیم و تجزیه می کند و عامل اصلی تفرقه و تکثیر انسان است تعلق انسان به اشیاء است نه تعلق اشیاء به انسان. اسارت انسان ناشی از مملوکیت اوست و نه مالکیتش...انسان همچنان که ماده محض نیست روح محض هم نیست...جسم و روان در یکدیگر تأثیر متقابل دارند.[ص49] اسلام چنین منطقی دارد...اسلام در آن واحد که ندای توحید روانی و درونی در پرتو ایمان به خداوند متعال و یگانه پرستی ذات یگانه او را داد؛ فریاد توحید اجتماعی در پرتو جهاد و مبارزه با ناهمواریهای اجتماعی را بلند کرد. استاد نمونه تاریخی اسلامی را در حکومت امیرالمؤمنین می آورند:«علی تنها به اصلاح درون و آزادسازی معنوی قناعت نکرد همچنان که تنها اصلاحات اجتماعی را کافی ندانست؛ در دو جبهه دست به اصلاح زد. آری این است برنامه اسلام.»[ص52]
مدینه فاضله اسلامی مدینه ضد تبعیض است نه ضد تفاوت. جامعه اسلامی جامعه تساویها و برابریها و برادریهاست، اما نه تساوی منفی، بلکه تساوی مثبت. تساوی منفی یعنی به حساب نیاوردن امتیازات طبیعی افراد و سلب امتیازات اکتسابی آنها برای برقراری برابری. تساوی مثبت یعنی ایجاد امکانات مساوی برای عموم و تعلق مکتسبات هر فرد به خودش و سلب امتیازات موهوم و ظالمانه.[همان] جامعه اسلامی جامعه طبیعی است نه جامعه تبعیضی و نه جامعه تساوی منفی.تز اسلام کار به قدر استعدادو استحقاق به قدر کار است...جامعه طبیعی جامعه ای است که هر گونه بهرگشی و زندگی یک فرد به حساب فرد دیگر محکوم است؛رابطه انسانها رابطه تسخیر متقابل است... همه مسخر و رام یکدیگرند،یعنی استخدام طرفینی حکمفرماست.[ص53] استاد با ذکر آیه 32 سوره زخرف این رابطه تسخیر طرفینی را مرود تأیید قرآن برمی شمارند.[ص56]
1.مقدمه ای برجهان بینی،ج2،جهان بینی توحیدی، ص35،انتشارات صدرا،شهریور87
سیدروح الله علوی
گروه دین تبیان