تبیان، دستیار زندگی
باد از پنجره رفت توی اتاق. گفت:سلام. دختر کوچولو خندید که یکهو، سلام افتاد توی دهنش. از آن به بعد، دختر کوچولو به هر چیزی که می رسید، سلام می کرد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

هدیه ی باد

هدیه ی باد

باد از پنجره رفت توی اتاق. گفت:سلام.

دختر کوچولو خندید که یکهو، سلام افتاد توی دهنش. از آن به بعد، دختر کوچولو به هر چیزی که می رسید، سلام می کرد.

دختر کوچولو در اتاق را دید، گفت:سلام. اتاق درش را باز کرد.

دختر کوچولو به حیاط رفت. گربه را دید و گفت:سلام. گربه میومیو کرد و دمش را تکان داد.

دختر کوچولو درخت توی حیاط را دید. گفت:سلام. درخت شاخه اش را بالا کرد و برایش یک دانه توت انداخت.

دختر کوچولو کلاغ را دید، گفت:سلام. کلاغ قارقار کرد و آمد لب حوض پیش او.

در همان موقع در حیاط باز شد. بابا با یک جعبه شیرینی آمد.

دختر کوچولو بابا را دید. گفت:سلام. بابا هم گفت:سلام به دختر عزیزم.

بعد در شیرینی را باز کرد و یک شیرینی به او دادد و گفت:اینم هم شیرینی دختری که از امروز سلام کردن را یاد گرفته است. باد هوهو خندید. با خوشحالی از خانه ی دختر کوچولو رفت.

بخش کودک و نوجوان تبیان


منبع:سروش خردسالان

مطالب مرتبط:

قور قوری و استخر بزرگ

وینی کوچولو و یک روز زمستانی

مرغک کوچولو

خواب عمیق زمستانی 

دشت گل  

من یه مامان دیگه می خوام!

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.