تبیان، دستیار زندگی
سینما، ظرف معانی فلسفی نیست. سینما به فلسفه تنه می‏زند. سینما یک مفهوم فلسفی را از طریق حس ایجاد می‏کند
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

جست‌وجوی کیمیای ایمان

نگاهی به فیلم آلزایمر


"سینما، ظرف معانی فلسفی نیست. سینما به فلسفه تنه می‏زند. سینما یک مفهوم فلسفی را از طریق حس ایجاد می‏کند." این جملات اظهار نظر مسعود جعفری جوزانی پیرامون فیلم "آلزایمر" است که در جلسه نقد و بررسی این اثر با حضور استادان طراز اول فلسفه و عرفان مطرح شده بود و به خوبی گویای نگرشی بی طرفانه و صادق نسبت به فیلم است. فیلمی که به روایت متواضعانه کارگردانش در تیتراژ، یک"تجربه" جدید است!!!


جست‌وجوی کیمیای ایمان در اعماق مفاهیم

"آلزایمر "تازه ترین اثر "احمد رضا معتمدی" در کسوت نویسنده و کارگردان است که در بیست و نهمین جشنواره فیلم فجر مورد توجه قرار گرفت و دیپلم افتخار بهترین فیلمنامه را برای معتمدی به ارمغان آورد و اخیرا نیز در جشنواره تائورمینا ایتالیا جایزه ویژه هیات داوران را کسب کرد. حتی برخی گمانه زنی ها حاکی از آن است که "آلزایمر"می تواند نماینده شایسته ای برای حضور در اسکار باشد.

"آلزایمر" در ظاهر داستان زنی (آسیه) را روایت می کند که همسرش(امیرقاسم) طی حادثه‌ای مفقود می‌شود و سایر اعضای خانواده اش مرگ او را می پذیرند اما زن همچنان به بازگشت شوهر امید دارد و آن اندازه در باور خود راسخ و پابرجاست که با ورود مردی که مشخصات همسرش را دارد تمام و کمال به پا می خیزد و به دفاع از او و در حقیقت اعتقاد و ایمان خویش می پردازد.

لایه مفهومی و باطنی فیلم اما کاملا متفاوت از این پوسته ظاهری است. با توجه به اینکه معتمدی سابقه نظریه پرداز ی در حوزه مباحث تئوریک هنر و فلسفه زیبایی شناسی را در کارنامه اش دارد و برای نگارش هر فیلم نامه اش 3 الی 4 سال زمان صرف می کند، می توان نتیجه گرفت که او هدفی به جز خلق داستانی ساده و عاشقانه داشته است و مقصودش متعالی تر از این برداشت های ابتدایی است. در حقیقت می توان گفت در جامعه امروز که همه به نوعی دچار ناباوری و بی اعتمادی اند،"ایمان" و "اعتقاد" کیمیاست. ایمان به آن که کسی می آید تا همه چیز را تغییر دهد. کسی که در فیلم از او به نام امیر قاسم یاد می شود و شاید در نگاهی دیگر به "منجی "تعبیر شود. کسانی هستند که به ایمان و باورشان هیچ خللی وارد نمی شود(آسیه) و افرادی هستند پرخاشگر ، ناباور و تند مزاج که با افراد با ایمان و درون خود در جدال هستند(محمود برادر آسیه) و دسته سومی هستند که سکوت پیشه کرده اند و تنها نظاره گرند و چه بسا مصلحت اندیش و وقت شناس(حاج نعیم برادر امیر قاسم).

ساختار "آلزایمر" به گونه‌ای‌ست که هر یک از اقشار جامعه در برداشت مطابق میل‌شان آزادند و می توانند آن را فیلمی رمانتیک ،مذهبی و یا حتی سیاسی قلمداد کنند.

ساختار "آلزایمر" به گونه‌ای‌ست که هر یک از اقشار جامعه در برداشت مطابق میل‌شان آزادند و می توانند آن را فیلمی رمانتیک ،مذهبی و یا حتی سیاسی قلمداد کنند.اما شخصا تصور نمی‌کنم وجه فلسفی و اومانیستی "آلزایمر" آن اندازه واضح باشد که مخاطب عام بتواند اندکی به فکر فرو رود و متاسفانه همین سنگینی اثر سبب شده تا بیننده در لایه ظاهری اش گیر بیفتد و مصادیق پوپولیستی فیلم بیشتر به چشم بیاید. در واقع شاید در فیلم بیننده بارها از خودش بپرسد "آیا این مرد همان "امیر قاسم" است؟ چرا "آسیه" با وجود آنکه شواهد و مدارک علیه این فرد است تا این حد از او حمایت می کند؟" اما کمتر به این فکر بیفتد که ایمان "آسیه" به مردش فراتر از عشق زمینی و نماد باور قلبی و اعتقاد محکم دینی است.

جست‌وجوی کیمیای ایمان در اعماق مفاهیم

با نگاهی اجمالی به دو اثر شاخص معتمدی پیش از "آلزایمر" به خوبی می ها توان دریافت که ساخته های وی کاملا از یکدیگر متفاوت اند و کوچک ترین ربطی به هم ندارند. از نظر فرم روایی،طراحی صحنه و نوع بازی گرفتن از بازیگران هر یک زمین تا آسمان با هم فرق دارند . در "آلزایمر"کوچکترین اثری از دیالوگ های پرشور و کنایی"دیوانه ای از قفس پرید" و لحن شوخ متناسب با پارودی "قاعده ی بازی" نیست. باید در نظر داشت که معتمدی کارگردانیست که دیالوگ ها را بیهوده حرام نمی کند و برای هر فیلم متناسب با فضایش بده بستان خلق می کند که سهم آلزایمر از این بده بستان ها نگاه های پر معنا و عمیق است .بازیگران فیلم کاملا بر بازی های زیر پوستی مسلطند و سکوتشان خالی از حرف نیست برای مثال "حاج نعیم" با بازی خوب" فرامرز قریبیان" تنها چند کلمه ،آنهم به ضرورت در طول فیلم بر زبان می آورد و چهره اش نه شادی را نشان میدهد، نه غم، نه تعجب و نه....اما به خوبی با میمیک صورت حس لازم را به بیننده انتقال می دهد و مخاطب در می یابد که" نعیم "بیش از هر چیز مردد است خواه به دلیل عشق "آسیه"، خواه عدم اعتماد به مرد تازه از راه رسیده. شاید همین کم دیالوگ بودن فیلم سبب اندکی کندی و افت ریتم شده باشد اما به بیننده فرصت فکر می دهد. در حقیقت فضاسازی فیلم ،دکور و طراحی صحنه نیز به همان نسبت آرام و کم حرف است.خیابان ها ،خانه ی بزرگ و سنتی به عنوان لوکیشن اصلی و کارخانه ی شیشه و بلور رنگ و رویی کدر و خاکی دارند و از شور و نشاط خالی اند. موسیقی متن "آلزایمر" نیز آن اندازه قوی و گوش نواز نیست که بتواند نقطه قوتی برای اثر به حساب آید اما در کل همه اجزای فیلم با هم تطابق دارند.

جست‌وجوی کیمیای ایمان در اعماق مفاهیم

بازی ها البته جلوه متفاوت‌تری دارند و در سطح بالایی ارائه شده اند. "مهدی هاشمی" پس از چند سال غیبت با دست پر بازگشته و چنان هنرمندانه ایفای نقش می کند که گویی در طول این مدت خود را برای چنین شاه نقشی آماده می کرده است. بازی شیرین و طنز آلود او که سرشار از نکات خاص است به فضای سرد و خاکی فیلم رنگی دل انگیز می بخشد. امیر قاسم "آلزایمر" با بازی" هاشمی" چنان شاد و شنگول و سر به هوا به نظر می رسد که حتی با کلیه اتهاماتی که بر او وارد است جا بر جا از مخاطب دل می برد. گریم "مهتاب کرامتی" در این فیلم همان چهره غمگین و درد کشیده "20" عبدالرضا کاهانی را تداعی می کند و به مانند آ ن اثر زنی مظلوم و زیر دست است اما هنر بازیگری او در "آلزایمر"در صحنه ای نمود می یابد که در مقابل برادر قد علم می کند و از ایمان و اعتقاد خود به شوهر سخن می گوید. آنجا دیگر او زنی ضعیف و درد کشیده نیست بلکه می توان برق قدرت و سرسختی را در چشمانش دید.

"مهران احمدی" نیز بازی قابل قبولی از خود ارائه داده و حتی بهتر از "بیک"(هیچ)،نقشی که با آن شناخته شد ،ظاهر شده است.همچنان به اقتضای نقش پرخاشگر و جنگجوست و مخاطب را به یاد "حمید فرخ نژاد" می اندازد.

به طور کلی معتمدی در تازه‌ترین اثرش با همکاری گروهی حرفه ای، اثری نو و بدیع در سینمای ایران به جا گذاشته و این می تواند شروعی تازه برای استقبال عمومی از سینمای فلسفی باشد.

بخش سینما و تلویزیون تبیان


منبع:سینمای ایران / شادی رستمی