شباهتهای خوارج با وهابیت
این گفته وهابیان: «لادعاء الالله و لاشفاعة الالله و لا توسل الاّبالله و لا استغاثة الاّبالله»، شعار «لا حکم الا لله» خوارج را در ذهن تداعی میکند.
حضرت علی(علیهالسلام) در مورد این کلمه فرمود: «کلمة الحق یراد به الباطل»، یعنی ـ کلمه حق است، چون مطابق با آیه کریمه «اِنْ الحکم الاّ لله» است و اراده باطل است، زیرا منظور از آن را امیری گرفتند که فقط باید خدا باشد و غیر از او کسی نباید حکومت کند. لازمه حکومت خداوند در میان مردم، تجسیم است.
با پژوهش در تاریخ اسلام و شناخت سیره خوارج روشن میشود که آنان دارای افکاری بسته و برداشتی غلط از اسلام، قرآن و خلافت الهی بودند و چگونه با مسلمین برخورد میکردند و از روی جهل و بی خردی، به تکفیر آنها میپرداختند خون و اموال آنها را مباح میشمردند! سپس در روش وهابیان و فتاوای آنها و سیاستی که در قبال امت اسلام در پیش گرفتند بنگرد در این صورت متوجه میشود که روش اینان در امتداد روش خوارج است و مسلمانان از زمانی که ابن عبدالوهاب مسلط شد تا زمان حاضر، بهای تأثیر آن جریان خطرناک را میپردازند. این گفته وهابیان: «لادعاء الالله و لاشفاعة الالله و لا توسل الاّبالله و لا استغاثة الاّبالله»، شعار «لا حکم الا لله» خوارج را در ذهن تداعی میکند.
حضرت علی(علیهالسلام) در مورد این کلمه فرمود: «کلمة الحق یراد به الباطل»، یعنی ـ کلمه حق است، چون مطابق با آیه کریمه «اِنْ الحکم الاّ لله» است و اراده باطل است، زیرا منظور از آن را امیری گرفتند که فقط باید خدا باشد و غیر از او کسی نباید حکومت کند. لازمه حکومت خداوند در میان مردم، تجسیم است.
وهابیت و و مسلک حنفی !
اگرچه نویسندگان ایرانی معاصر محمد بن عبدالوهاب (1) و برخی از نویسندگان عثمانی، وی را حنفی مذهب دانستهاند (2) ولی با توجه به نحوه تعلیمات او و موافق بودن آنها با مذهب حنبلی و این که پدرش و برادرش از علمای حنبلی بودند و پیروانش همواره خود را حنبلی میدانستهاند، دیگر شکی باقی نمیماند که بنیان گذار مسلک وهابیت در آغاز امر، مذهب حنبلی داشته است و این مسلک از مذهب حنبلی سرچشمه گرفته است و عموم بنیانگذاران عقائد وهابیت، مانند: ابو محمد بر بهاری، ابن بطه، ابن تیمیه و ابن قیم و محمد بن عبدالوهاب همه از علمای حنبلی بودهاند و به همین جهت وهابیان، خود را از اهل سنت و جماعت و حنبلیمذهب میدانند.
1- شعار خوارج این بود که: «لا حکم الا لله» (حکومتی جز حکومتخدا نیست) و امیر مؤمنان علی علیهالسلام فرمود: «کلمه حق ارید بها باطل» این کلمه حقی است که از آن باطل اراده شده است. (همان) مقصود خوارج از این کلمه این است که کسی نمیتواند امیر و حاکم باشد و در مسائل دینی نمیتوان به «حکمیت» پرداختبدینجهتحکمیت صفین را کفر و گناه میپنداشتند در صورتی که در خود قرآن مردم در موارد اختلاف به حکمیت و داوری فرا خوانده شدهاند آنجا که میفرماید:
«و ان خفتم شقاق بینهما فابعثوا حکما من اهله و حکما من اهلها..»
. (نساء، آیه 35)«هرگاه ترسیدید که میان زن و شوهر اختلاف پدید آید، داوری از خانواده مرد و داوری از خانواده زن برگمارید» .
و در آیه دیگر میفرماید: «...یحکم به ذوا عدل منکم..» . (مائده: آیه 95)
«دو نفر عادل از شما داوری کند و حکم نماید» .
همچنین شعار وهابیها این است که : «لا دعاء الا لله، لا شفاعة الا لله، لا توسل الا بالله، لا استغاثة الا بالله و...» دعا، شفاعت، توسل و مددخواهی جز از خدا و برای خدا نیست و این سخن، درست است ولی وهابیها منظور نادرستی از آن اراده کردهاند.
2- شباهت دیگر وهابیان با خوارج آن است که خوارج خیلی به ظاهر مقدس بودند و نسبتبه نماز و تلاوت قرآن اهتمام زیاد میورزیدند، حتی از کثرت سجده، پیشانی آنها پینه بسته بود. پیامبر اسلام(ص) در باره آنها فرمود:« یَحْقِرُ أَحَدُکُمْ صَلَاتَهُ مَعَ صَلَاتِهِمْ وَصِیَامَهُ مَعَ صِیَامِهِمْ یَقْرَءُونَ الْقُرْآنَ لَا یُجَاوِزُتراقیهم » یعنی نماز و روزه شما در برابر نماز و روزه آنها ناچیز است،اما ایمان آنها ظاهری است و از حلقومشان تجاوز نمیکند.(صحیح مسلم، ج5، ص299) آری آنها خوردن خرمای بر خاک افتاده را حرام میدانستند،اما خون مسلمین را مباح میشمردند. تاریخ گواه این ادعا است.
وهابیها نیز این چنیناند به ظاهر تعصب در دین دارند و در مسائل دینی سختگیرند، نماز را به موقع میخوانند و در عبادت خدا خود را خسته میکنند و در طلب حقاند ولی راه خطا میپیمایند و از محرمات شدیداً اجتناب مینمایند تا آنجا که از تلگراف که حکم شرعی آن معلوم نیست، استفاده نمیکنند
3- شباهتسوم وهابیها با خوارج این است که خوارج جز خود، بقیه مسلمانان را کافر میدانستند و میگفتند کسی که مرتکب گناه کبیره میشود، در آتش مخلد خواهد بود و همچنین خون و مال مسلمانان جز خود را حلال میدانستند ( الملل و النحل ،شهرستانی ، ج 1، ص 137)
وهابیها نیز وضعی مشابه آنها را دارند، آنان سایر مسلمانان را مشرک میدانند و خون و مال آنها را حلال میشمارند و مسلمانان را مشرک خطاب میکنند و کشورهای اسلامی را سرزمین کفر معرفی مینمایند و هجرت از آنها را لازم و ضروری میدانند و کسی را که نماز را ترک کرده، اگرچه منکر آن نباشد، واجبالقتل میشمارند . (3) .
4- همانطوری که وهابیها در شبهههای خود به ظاهر برخی از آیات که به زعم آنها به کفر مرتکب کبیره دلالت دارند، استناد کردهاند وهابیها نیز در این شبهه به ظواهر بعضی آیات و ادله که گمان میکنند بر حرمت و شرک بودن اشتغاثه و استعانت از غیر خدا، دلالت دارند، تمسک جستهاند.
6-خوارج باکی ازمرگ نداشتند و آن را با آغوش باز استقبال میکردند زیرا چنان میپنداشتند که پس از مرگ به بهشتخواهند رفت. گویند یکی از آنها در جنگ نیزهای خورد و او همینطور خود را به دشمن رسانید و او را بکشت و این جمله را میخواند: «و عجلت الیک رب لترضی!» «به سوی تو پروردگارا شتاب کردم تا از من خشنود شوی» .
وهابیها نیز در میدان چنگ از خودگذشتگی و فداکاری نشان میدهند و به گمانشان اگر مردند راهی بهشت میشوند و در جنگ این رجز را میخوانند: «هبت هبوبالجنة; وین انت یا باغیها» .
7- در حق خوارج گفته شده، «کلما قطع منهم قرن نجم قرن» (4) «هرگاه شاخی از آنها قطع شود شاخی دیگر بروید و ظاهر گردد». بارها خوارج ریشهکن شدند، باز گروهی از جای دیگر سر بلند کردند و همینطورند وهابیان، شریف با آنها پیکار کرد و محمد علی پاشا آنها را از بن برانداخت و فرزندش ابراهیم پاشا به مرکز درعیه حمله کرد و آن را با خاک یکسان ساخت ولی باز از جای دیگر سر درآوردند و فتنه و آشوب بپا کردند (5) .
جمعیتخوارج که در اواخر دهه چهارم قرن اول هجری در اثر یک اشتباه خطرناک به وجود آمده بودند، بیش از یک قرن و نیم دوام نیاوردند و در اثر تهورها و بیباکیهای جنونآمیز مورد تعقیب خلفا قرار گرفتند و خود و مسلکشان را به نابودی و اضمحلال کشاندند و در اوائل دولت عباسی یکسره منقرض گشتند ولی این مسلک خطرناک اثر خود را باقی گذاشت.
افکار و عقاید خارجیگری در سایر فرق اسلامی نفوذ کرد و طرز فکر خارجیگری در مسلک وهابیت به شکلی مقدس مآبانهتر و خشونتآمیز تر و مصیبتبار تر احیا شده و رواج دارد و موجب بروز فاجعههائی در قلب عالم اسلام گشته و میشود بنابراین فرقه خوارج اگرچه منقرض شده، ولی مکتب و طرز فکر خارجگیری در جهان اسلام باقی است.
پینوشتها:
1- ناسخالتواریخ: ج1، ص 119، 120 جلد قاجار - روضةالصفای ناصری، ج9، ص 381- مسیر طالبی: ص 408.
2- سلیمان فائق بک، تاریخ بغداد، ص 152.
3- رساله دوم از رسائل الهدیةالسنیة، ص 65 و 86.
4- از کلمات مولای متقیان علی علیه السلام.
5- کشف الارتیاب، از ص 112 تا 117 مقدمه سوم.
فرآوری : زهرا اجلال
گروه دین تبیان
منابع :
سایت اعتقادات
سایت حوزه