تبیان، دستیار زندگی
یكمرتبه دید پاره كاغذی بدستش رسید وهر دو چشمش روشن و بینا گردید و بر آن كاغذ سه سطر بخط سبز نوشته بود...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

کاغذ برائت
کاغذ برائت


معلوم می شود كه امام هشتم (علیه السلام) بهریك از شما كه چشم داشته اید (كاغذ) برات داده و من كه كور و ضعیف هستم برات مرحمت نفرموده است.

بخدا قسم كه من دست برنمی دارم والساعه برمی گردم و می روم و برات خود را می گیرم.


مرحوم محدث نوری علیه الرحمه فرمود جمعی از ثقات خبر دادند كه:

جماعتی از اهل آذربایجان بزیارت حضرت رضا (علیه السلام) مشرف شدند، یكنفر از آنها كور و نابینا بود.

چون بمقصود رسیدند، یعنی بفیض زیارت آن بزرگوار نائل شدند و بعد از چندین روز توقف عتبه مباركه را بوسیده رو بوطن حركت نمودند.

تقریباً در دو فرسخی مشهد فرود آمده و منزل كردند، در آنجا نزد یكدیگر نشستند.

كاغذهائی را كه نقش قبه منوره و روضه مقدس و اطراف آن بر كاغذ بود برای تبرك و سوغاتی خریده بودند، بیرون آورده و نظر می كردند و اظهار مسرّت و خوشحالی می نمودند.

آن شخص نابینا چون چشم نداشت و نمی دید و خبری هم از آن كاغذها نداشت تا صدای كاغذ را شنید و اظهار خوشحالی رفقای خود را متوجه گشت.

پرسید سبب خوشحالی شما چیست؟  و این كاغذها چیست و از كجاست؟

رفقا بعنوان شوخی گفتند مگر تو نمی دانی این كاغذها برات خلاصی و بیزاری از آتش جهنم است كه حضرت رضا (علیه السلام) بما مرحمت فرموده است. 

تا این سخن را شنید باورش شد یعنی قطع بصحت این خبر نمود و گفت معلوم می شود كه امام هشتم (علیه السلام) بهریك از شما كه چشم داشته اید (كاغذ) برات داده و من كه كور و ضعیف هستم برات مرحمت نفرموده است.

بخدا قسم كه من دست برنمی دارم والساعه برمی گردم و می روم و برات خود را می گیرم.

عازم برگشتن شد و رفقای او چون جدیت او را برای برگشتن دانستند، گفتند: ای مرد حقیقت مطلب این است كه ما شوخی و مزاح كردیم و این كاغذها چنین و چنان است.

آنمرد باور نكرد و با نهایت پریشانی ترك رفقای خود نموده و برگشت بمشهد مقدس و یكسره بستان عرش درجه مشرف گردید و ضریح مطهر را محكم گرفت و بزبان خود عرض كرد:

ای آقا من كور و عاجزم و از وطن خود بزیارت حضرتت با كوری آمده ام و حال از كرم جنابت بعید است كه برفیقان من كه چشم دارند برائت بیزاری از آتش دوزخ مرحمت كنی و بمن كه عاجز و ضعیفم مرحمت نفرمائی.  بحق خودت قسم كه دست از ضریحت برنمی دارم تا بمن نیز برات آزادی عطا فرمائی.

یكمرتبه دید پاره كاغذی بدستش رسید و هر دو چشمش روشن و بینا گردید و بر آن كاغذ سه سطر بخط سبز نوشته بود كه فلان پسر فلان از آتش جهنم آزاد است.

پس با كمال خوشحالی از خدمت قبر شریف آن حضرت بیرون آمد و خود را برفقای خود رساند.


دارالسلام محدث نوری 

بخش حریم رضوی