تبیان، دستیار زندگی
شهید محمدصادق محمدی از استوانه های مخابرات لشکر امیرالمؤمنین(ع) بود که علاوه بر ویژگی های تخصصی و عشق و علاقه و توان او در این بین بیشتر به شجاعت در رزم و خط شکنی در شب های اول عملیات معروف بود
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

رمز آن عملیات مدیون توست


شهید محمدصادق محمدی از استوانه های مخابرات لشکر امیرالمؤمنین(ع) بود که علاوه بر ویژگی های تخصصی و عشق و علاقه و توان او در این بین بیشتر به شجاعت در رزم و خط شکنی در شب های اول عملیات معروف بود

رمز آن عملیات مدیون توست

شهید محمدصادق محمدی از استوانه های مخابرات لشکر امیرالمؤمنین(ع) بود که علاوه بر ویژگی های تخصصی و عشق و علاقه و توان او در این بین بیشتر به شجاعت در رزم و خط شکنی در شب های اول عملیات معروف بود. او همیشه مسئول مخابرات گردان بود اما در رزم، فرمانده گردان و فرماندهان گروهان ها و دسته ها توجه خاصی به وی داشتند بزرگترین عامل روحیه بخش و احساسات برانگیز در گردان به حساب می آمد.

فردی خوش خلق و بی ریا بود و به همین دلیل هم رزمانش را جذب کرده بود .حضور او در گردان مایه اطمینان و نشاط و آرامش خاصی بود و من شخصا هرگاه در هرکجایی که لشکر مأموریت داشت علی رغم عشق و علاقه ای که به کار و تلاش داشتیم گاه احساس خستگی و یا نیاز به تجدید روحیه پیدا می کردم خدا می داند خود را به جمع باصفای بچه های مخابرات که انس و علاقه وافری به آنان داشتم می رساندم چرا که آنها اهل دعا و تهجد و شب زنده داری بودند و با قرآن انس عجیبی داشتند. شهید محمدصادق، شهید محمد پرکاس، شهید محمود پیرنیا و جمع دیگری از عزیزان مخابرات لشکر که هم اکنون یادگارانی از آن دنیای معنوی دفاع مقدس هستند هسته مرکزی این دایره سراسر معنوی و قرآنی را در مخابرات لشکر و به عبارتی درکل لشکر تشکیل می دادند آری آنان زاهدان شب و شیران روز بودند. سنگر محمدصادق و پرکاس و پیرنیا سنگری مالامال از عطر معنویت و دعا بود که در فضای آن انسان سبک بال و آماده پرواز می شد. کوچکترین نمونه ای از غیبت و ریاکاری در آن راه نداشت. اصلا وقت نمی شناخت و در کار هیچگاه احساس خستگی نکرد او علاوه بر مسئولیت های کاری خودش باشوق دستورات دیگران را می پذیرفت و انجام می داد و هرچه او سختی بیشتر می کشید سکون و آرامش بیشتری می یافت.

بسیار شکیبا و صبور بود خدا می داند در طول سالیان همراهیش که از جمله توفیقات خدادادی برای حقیر بوده است حتی یک مورد عصبانیت و بی صبری از وی ندیدم هیچ کاری برایش سخت نبود در مقابل هیچ فشار و اندوهی خم به ابرو نمی آورد. در روزهای پس از عملیات که دشمن معمولا با توان بالایی اقدام به پاتک می کرد هرچه آتش بیشتر می شد و هرچه تلفات ما بالا می رفت و سنگرها خالی از رزمندگان می گردید محمدصادق شاداب تر و جدی تر می گردید در تپه لوبیاتی، اگر نبود آن حماسه جاودانه محمدصادق که همرزمانش اکثرا شهید و مجروح شده بودند تپه لوبیاتی به تصرف دشمن درآمده بود.

شبهای عملیات که محمدصادق خود بی سیم در دست داشت و لحظه به لحظه اخبار مربوء خط شکنی و پیشروی گردان را گزارش می کرد همزمان پیشاپیش رزمندگان گردان خط را می شکست و با آرامش و شادابی خاصی از میان حجم بسیار سنگین آتش دشمن با قرارگاه سخن می گفت.

تنها راه قطع سیم ها با سنگ بود که اگر این کار را می کردیم عراقی ها متوجه ما شده و با ایجاد آمادگی احتمالا تلفات سنگینی از گردان که نرسیده به میدان مین و سیم های خاردار توقف کرده بود، می گرفتند . برای همین فکر او به دادمان رسید

در عملیات غرورآفرین والفجر 10 این افتخار را داشتم تا همراه گردان 506 که محمدصادق مسئولیت خطیر مخابرات گردان را به عهده داشت باشم. متداول بود که تا قبل از صدور رمز عملیات هیچ گونه استفاده ای از بی سیم صورت نمی گرفت و به عبارتی سکوت مطلق رادیویی بود. در این عملیات هم با توجه به حساسیت های ویژه ای که داشت این مسئله مهم تر شد. اما به جای بی سیم تا شروع عملیات قراربود از باسیم (تلفن) برای این امر استفاده شود به عبارتی تا پای سیم های خاردار عراقی ما باید از تلفن استفاده می کردیم و بعداز آن از بی سیم ها استفاده می شد یادم هست بخش عمده ای از ارتفاع دامنه شاخ شمیران را طی کرده بودیم که محمدصادق و محمد پرکاسی متوجه شدند بچه ها قرقره سیم را بجا گذاشته و ما هم اکنون هیچ ارتباطی با قرارگاه نداریم و اصلا ما باید رمز عملیات را از تلفن می گرفتیم.

رمز آن عملیات مدیون توست

پرکاسی آن روزها تصادف کرده بود و علیرغم اینکه می بایست در بیمارستان می ماندند از بیمارستان خارج شده و با اصرار فراوان در عملیات شرکت کرده بود. بالاخره محمدصادق با سرعت خود را به نقطه رهائی اولیه رسانده بود قرقره سیم را به گردان رساند از این موقع به بعد ارتباط تلفنی ما برقرار و پس از هر مرحله استراحت و توقف کوتاه گردان با وصل کردن تلفن ارتباطی با قرارگاه لشکر برقرار می کردیم. در آخرین نقطه توقف که پای تپه عراقی ها بود و از آن نقطه با صدای آرام هم اگر صحبت می کردیم عراقی ها صدای ما را می شنیدند قرار شد مجددا ارتباطی برقرار و آخرین وضعیت را دریافت کنیم. شهید بسطامی و شهید ملاحی به همراه فرمانده گردان برادر محمد فرجی مقداری جلوتر رفتند تا بلکه دقیقا نگهبان عراقی و وضعیت تپه را زیرنظر داشته باشند. محمدصادق مشغول شد تا ارتباط تلفنی برقرار کند متوجه شد سرسیم را گم کرده و در طول مسیرطولانی که آمده بودیم سیم چین را نیز به جای گذاشته یا گم کرده است مرا متوجه کرد و گفت قضیه این طور شده است .با هم صحبت کردیم چطور سیم را قطع کرده و مجددا به تلفن وصل کنم  تنها راه قطع آن با سنگ بود که اگر این کار را می کردیم عراقی ها متوجه ما شده و با ایجاد آمادگی احتمالا تلفات سنگینی از گردان که نرسیده به میدان مین و سیم های خاردار توقف کرده بود، می گرفتند . من فکرم به جایی نرسید محمدصادق گفت نگران نباشید الان مسئله را حل می کنم. لازم به یادآوری است سیم جنگی تلفن های صحرایی از نوع فولادی است و از یک استحکام عجیبی برخوردار است. اما در این موقع محمدصادق با پیچیدن آن به هر دو دست و گفتن «یا امیرالمؤمنین(ع)» آنچنان با فشار و محکم کشید گویا نخ معمولی و ساده ای را پاره کرد و سپس با لخت کردن سرسیم ها به وسیله دندان سریعا ارتباط ما را با قرارگاه برقرار و پس از حدود یک الی دو دقیقه رمز عملیات صادر و به وسیله این شجاعت و توانمندی در سایه توجهات بقیه الله الاعظم کمک شایان توجهی به پیروزی عملیات کرد.

آری محمدصادق در آخرین روزهای جنگ با همان روحیه و در مصافی نابرابر پس از یک مقاومتی بی نظیر همراه همرزم آشنایش شهید علی غیوری در منطقه عملیاتی مهران به شهادت رسیدند.

بخش فرهنگ پایداری تبیان


منبع :

روزنامه کیهان به نقل از سردار نعمان غلامی