هنر کتابفروش بودن!
نگاهی به وضعیت و شرایط کتابفروشها در تهران
میدان انقلاب همیشه یادآور کتاب است. از شیر مرغ گرفته تا جان آدمیزاد در حوزه کتاب را میتوان در این محدوده پیدا کرد. هر کتابی را بخواهی حتی اگر کمیاب باشد میتوانی امیدوار باشی که در خیابان انقلاب پیدا کنی. اما این روزها به جز کتاب کنکور فروشیها که کم و بیش پر رونق تر از سایرین به کار خود مشغولند، بقیه به نوعی در حال چرت زدن هستند. شاید خیلی از ما نظر به دلبستگی خود به ادبیات طی دورانی از زندگیمان کتابفروشی را شغل دلخواهمان میدانستیم که با گذشت زمان به سایر علایق پیگیری نشده ما پیوسته است اما آیا واقعا از دغدغههای این شغل چیزی می دانیم؟ آیا رنجهای این حرفه را میشناسیم؟ اینکه کتابفروشها به چه حمایتهایی نیاز دارند؟ یا اینکه چه کسانی وارد این شغل می شوند و آیا واقعا کتاب دغدغه اصلی زندگی آنهاست؟ یا اینکه تنها برای گذران زندگی به فروش کتاب روی آوردند؟
عباس محمودی که یکی از ناشرین و فروشندگان کهنهکار کتاب است می گوید نسل ما با عشق وارد این شغل میشد ولی جوانان امروز نگاه مادی و کاسبانه به این موضوع دارند. قدیمیها برای اینکه کتاب را آگاهانه به مشتری عرضه کنند حداقل مقدمه کتاب را می خواندند ولی امروزه به جستوجو در رایانه برای موجود بودن کتاب جهت ارائه به مشتری، بسنده می شود. مهدی توکلی کتابفروش جوانی است که سالها در شهر کتاب کار کرده است. وی معتقد است که بسیاری از افراد اشتباهی پا به این عرصه می گذارند و تنها برای امرار معاش و رفع دغدغههای مالی این شغل را انتخاب می کنند. او میگوید که بسیاری از ناشرین، فروشندگانشان را مجبور به خواندن کتابهای چاپ خودشان می کنند تا در جلب مشتری موفق تر باشند.
اما عباس محمودی می گوید به دلیل قیمت بالای کتاب، بیشتر مردم آن را از ملزومات زندگی خود حذف کرده اند چرا که توانایی خرید کتاب را ندارند. وی در ادامه میگوید که نمایشگاه امسال نیز بدترین دوره برای بسیاری از ناشرین بود و تنها ناشرین خاصی حمایت میشدند و حتی برای بعضی کتب 50 درصد تخفیف قائل شده بودند.
دستور خمیر کردن کتابهایی که تا همین دیروز به فروش می رسیدند یکی دیگر ازدرد دلهای ناشران است. یکی از ناشرین در همین رابطه می گوید بسیاری از کتابهای ما با تیرا ژ بالا داخل انبارها می پوسد چرا که یک شبه به این نتیجه می رسند که فلان کتاب باید از چرخه فروش خارج شود.
فروشگاههای شهر کتاب یکی از مهمترین مکانهای فرهنگی است که بسیاری از افراد به دلیل تنوع و به نوعی تمرکز کتابها به آن مراجعه می کنند اما متاسفانه به دلیل کم بودن کتابهای اورجینال و کتابهای مطرح و مورد علاقه شان روز به روز مراجعه این افراد کم می شود.
شاید یکی از مهمترین دردهای نشر ما این باشد که برخی از ناشرین خوب ما به دلیل عدم حمایت و دلایلی که گفته شد تنها به یک کتابفروش تبدیل می شوند و بعد هم که مالیات درد مضاعفی بر بقیه دردها می شود این گفته یکی از ناشرین کتاب است.سانسور و ممیزی حاکم یکی از بزرگترین مشکلات حوزه کتاب ماست این حرف جیریانی یکی از فروشندگان شهر کتاب است، وی معتقد است که فروشگاههای شهر کتاب یکی از مهمترین مکانهای فرهنگی است که بسیاری از افراد به دلیل تنوع و به نوعی تمرکز کتابها به آن مراجعه می کنند اما متاسفانه به دلیل کم بودن کتابهای اورجینال و کتابهای مطرح و مورد علاقه شان روز به روز مراجعه این افراد کم می شود. بسیاری از این کتاب ها به دلیل تصاویر روی جلدشان با مشکل مواجه می شوند. رفته رفته شهر کتابها به لوازمالتحریر فروشی تبدیل میشوند. شهر کتابها بیشتر از هر جای دیگر تحت فشار قرار دارند و به تعبیر جیریانی لای منگنه هستند.
توکلی می گوید که دغدغههای یک کتابفروش به دیدگاهش بر میگردد اینکه نگاهش تنها مادی است یا اینکه خود کتاب هم برایش مهم است. از نظر توکلی تعداد زیادی از توزیعکنندگان کتاب برایشان هیچ فرقی نمیکند که کتاب توزیع کنند یا هر کالای دیگری!
فروشنده شهر کتاب می گوید به محض اینکه کتابی در بازار پیدا نمی شود همه به سراغ پی دی اف آن میروند و امروزه ایبوکها خلأهای بازار را پر می کنند. وی گرانی کتاب را یکی از مهمترین دلایل رکود بازار کتاب می داند که همراه با سانسور کتاب، ضربه بزرگی به فضای فرهنگی جامعه زده است. اما اینکه در حمایت از ناشرین و کتابفروشان چه باید کرد و خود این افراد چه درخواستهایی دارند؟
محمودی می گوید ناشرمی خواهد کتاب مورد علاقه اش را با قیمت مناسب به دست مشتری برساند، همین.
آموزش فروش کتاب
اما سوال دیگری که گاه برای ما ایجاد می شود این است که آیا کتابفروشی هم به آموزش نیاز دارد؟ اصلا مگر کتابفروشی تخصص محسوب می شود؟
در چند دهه گذشته کتابفروشی شغلی سنتی محسوب میشد که فرد کتابفروش به دلیل علاقه به کتاب، کتابهایش را می شناخت و می توانست مشتریهای خود را در خرید کتاب مورد علاقه شان کمک کند. اما همانطور که در سطور بالا گفته شد در میان این گروه می توان افرادی را پیدا کرد که تنها از سر ناچاری به این شغل روی آورده اند و رغبت چندانی هم برای کمک به مشتری ندارند.
مهدی توکلی در این رابطه می گوید که نفس کلاسهای آموزش کتابفروشی خوب است اما چون اتحادیه کتابفروشان برگزار میکند یک نگاه تجاری هم وجود دارد. همه جای دنیا دانشجویان به هنگام فراغت از تحصیل در رستورانها مشغول می شوند چرا که به خودشان اجازه نمی دهند بدون آموزش وارد مجرا و صنف خاصی شوند در صورتی که در کشور ما بسیاری از افراد دانشجو وارد حوزه کتابفروشی که قلب اتفاق فرهنگی است می شوند بدون هیچ تخصص و آموزشی، گویا داشتن سواد کافی است.
کتابفروش در کشورهای پیشرفته یک کتابخوان حرفهای است که با کتاب های بسیاری در ارتباط است و جدا از محیط کتابخانه های بزرگ که همه چیز در آن ها کامپیوتری شده است کتابفروش متخصص هم در این فضا حضور دارد و ارتباط نهایی را بین خریدار و تولیدکننده برقرار می کند.نمی توان نقش این افراد را در برقراری ارتباط با مشتری و تاثیری که بر ایشان دارند نادیده گرفت.
در نهایت وقتی پای صحبت کتابفروشان که بیشتر آنها ناشر هم هستند مینشینی، متوجه می شوی که دردهای مشابهی دارند، دردهایی که اگر فکری به حالشان نشود درمانشان هم روز به روز سخت تر میشود. فضای بیاعتمادی و یأس را به راحتی می توان در میان آنها دید. نباید فراموش کرد که کتابفروشان اگر به صورت حرفهای عمل کنند میتوانند یکی از ارکان اصلی و اساسی ترویج و گسترش کتاب و کتابخوانی در جامعه باشند. یک معرفی درست و بجا میتواند شخصی را برای همیشه به خواندن علاقهمند کرده و از طرف دیگر یک پیشنهاد بد میتواند خواننده مشتاقی را از دل و دماغ بیندازد.
بخش ادبیات تبیان
منبع:تهران امروز- حمیده امیری