تبیان، دستیار زندگی
همین که چشمهایم را باز کردم دیدم در خانه خود در بصره ام و دیگر حضرت رضا علیه السلام را ندیدم. ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

تکلم به زبان رومی و سندی و مسلمان شدن مرد نصرانی
تکلم به زبان رومی و سندی


ای محمد بازگرد! چشمهایت را ببند! من چشمهای خود را بستم. سپس فرمود: باز کن! همین که چشمهایم را باز کردم دیدم در خانه خود در بصره ام و دیگر حضرت رضا علیه السلام را ندیدم.


جاریه ای خدمت حضرت رسید و با زبان رومی با حضرت سخن گفت و ایشان هم با همان زبان پاسخ گفتند.

سپس مردی از اهل سند هندوستان آمد و و حضرت راجع به حقانیّت اسلام بیاناتی فرمود، تا بالاخره به زبان سندی شهادتین را بر زبان جاری کرد و شالی را که به کمر بسته بود باز کرد.

دیدند در زیر آن، زُنّار (علامت نصرانیّت) بسته است. گفت: یا بن رسول الله شما به دست خودتان آنرا پاره کنید!"

حضرت چاقویی خواستند و آن را پاره کردند و به محمد بن فضل فرمودند او را به حمّام ببر و پاک کن و برای او و عیالش لباس تهیه کن و آنها را جمیعاً به مدینه بفرست.  

محمد بن فضل میگوید: آن جماعت به امامت حضرت معتقد شدند.

حضرت آن شب را نزد ما خوابید و صبح با آن جماعت وداع کرد. من تا وسط قریه، آن حضرت را بدرقه کردم.

سپس حضرت از راه به سویی رفت و چهار رکعت نماز گزارد و به من فرمود: ای محمد بازگرد! چشمهایت را ببند! من چشمهای خود را بستم. سپس فرمود: باز کن! همین که چشمهایم را باز کردم دیدم در خانه خود در بصره ام و دیگر حضرت رضا علیه السلام را ندیدم.

آنچه از کرامات امامان به نظر می رسد :

امام آب گوارایی است برای تشنگی و راهنمایی است برای هدایت. پناهگاه بندگان خداست در دشواری ها و مصیبتها.

هرچند رافت و بزرگواری امام باعث می شود که حتی افراد ناآشنا و یا کم معرفت نیز از دریای لطف و عنایت ایشان بهره مند شوند، ولی اینها همه باید زمینه ای شود تا انسان خود را پاکیزه کند و به خداوند یگانه هستی نزدیکتر شود.


بحارالانوار، ج 49، ص 73، ح 1. از الخرائج و الجرائح/ 204 تا 206

بخش حریم رضوی