تبیان، دستیار زندگی
به نظر می‌رسد باید پروانگی را فیلمی در نظر گرفت كه قرار بود بسیار بهتر از چیزی كه هست باشد، اما به دلایلی به یك اثر معمولی و فراموش‌شدنی تبدیل شد كه در بهترین حالت، فیلمی متوسط با مخاطبان محدود است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

«پروانگی»؛ناموفق در همه زمینه‌ها

سعید راد در دوئل


زمانی كه لباس شیك‌ و مرتب روشنفكری‌اش را از تن درمی‌آورد و جامه احرام می‌پوشد، مخاطب سردرگم می‌شود كه به چه دلیلی این تحول عمیق مذهبی در روح این شخصیت اتفاق افتاده!


بن‌بست پروانگی

«پروانگی» به كارگردانی قاسم جعفری اكنون بر پرده سینماهاست. همان‌گونه كه می‌دانید، بحث درباره نبرد فرهنگ و تمدن شرق و غرب، سابقه‌ای طولانی در ادبیات مكتوب دارد. چه بسیار كتاب‌ها كه درباره تضادهای موجود میان انسان شرقی و غربی، تفكر مشرق‌زمین و اروپا، عرفان معنوی و فلسفه مادی و موضوعاتی از این‌دست نوشته شده است. اما سینما كمتر سراغ این سوژه‌ها رفته و گاهی در گوشه‌ای از فیلم كه به تصویری از روشنفكر عرفان‌زده شرقی برمی‌خوریم، همه چیز به عهده نمادها، نشانه‌ها و كلیشه‌ها سپرده شده است.

علا، ماركسیست دوآتشه مبارزی بوده كه در سال‌های پایانی عمرش ناگهان تحولی عظیم در شخصیت و باورهایش ایجاد شده و او را به انسانی مذهبی، عارف‌پیشه، اهل زهد، عبادت و سلوك تبدیل كرده است. مشكل اینجاست كه هیچ پیش‌زمینه‌ای برای شكل‌گیری این تحول در شخصیت علا در نظر گرفته نشده و فیلم هیچ توضیحی در این باره نمی‌دهد!

چند ماه پیش در فیلم «برف روی شیروانی داغ» (محمدهادی كریمی) تصویری متفاوت از روشنفكر شاعرمسلك ایرانی نمایش داده شد و اكنون فیلمی روی پرده است كه گوشه‌هایی از زندگی یك شاعر منزوی و سرخورده قدیمی را به تصویر كشیده است. سینما همواره با این وسوسه روبه‌رو بوده كه تصویر روشنی از روشنفكران نماینده شرق و غرب در مهلكه برخورد تمدن‌ها نشان دهد و تأثیر این رویارویی را بر افكار و روحیات‌شان بررسی كند.

فیلم پروانگی، روایتگر جست‌وجویی سلوك‌وار از یك نویسنده روشنفكر ایرانی است كه برای كشف حقیقتی گمشده، راهی سفری دور و دراز می‌شود. الگوی سفر و مكاشفه ـ كه یكی از كهن‌ترین الگوهای روایی تاریخ است ـ  در این فیلم به كار گرفته و چاشنی عرفان و مفاهیم فلسفی هم به آن افزوده شده تا معجونی از جست‌وجو، سلوك و تعمق شكل بگیرد كه سرنوشت متفكر شرقی را در خاك مغرب‌زمین با نگاهی شاعرانه و حسرت‌بار واكاوی می‌كند. داستان بر گفت‌وگوی درونی شخصیت اصلی فیلم (سعید راد) با خودش استوار است و واگویه‌های ذهنی او مهم‌ترین عامل پیش‌برد داستان؛ البته اگر برای این فیلم به وجود داستانی قائل باشیم. بهروز كه خبرنگار جنگی است، از آمریكا به پاریس سفر می‌كند تا قصه ناتمام رفیق و هم‌مسلك قدیمی‌اش، علا بهروان را بنا به دعوت او برای فصل هفتم كتابش كامل كند. راز یك عشق مبهم كهنه نیز در این سفر رمزگشایی می‌شود و البته همه اینها بهانه‌ای است برای كشف دوباره علا و سرنوشت غریبی كه در سرزمین بیگانه از سر گذرانده است.

علا، ماركسیست دوآتشه مبارزی بوده كه در سال‌های پایانی عمرش ناگهان تحولی عظیم در شخصیت و باورهایش ایجاد شده و او را به انسانی مذهبی، عارف‌پیشه، اهل زهد، عبادت و سلوك تبدیل كرده است. مشكل اینجاست كه هیچ پیش‌زمینه‌ای برای شكل‌گیری این تحول در شخصیت علا در نظر گرفته نشده و فیلم هیچ توضیحی در این باره نمی‌دهد! به همین دلیل جست‌وجوی بهروز هم برای مخاطب بی‌معنا جلوه می‌كند و معلوم نیست این تحول چه خاصیتی داشته كه حالا باید به تحولی دیگر (این بار در بهروز) منجر شود. نظیر همین اتفاق درباره بهروز هم می‌افتد. زمانی كه لباس شیك‌ و مرتب روشنفكری‌اش را از تن در می‌آورد و جامه احرام می‌پوشد، مخاطب سردرگم می‌شود كه به چه دلیلی این تحول عمیق مذهبی در روح این شخصیت اتفاق افتاده و اصلا سیر تحول بهروز از كدام نقطه شروع شده كه پایانش به طواف در مكه رسیده است.

بدون كدها و كلیدهای مشخصی كه فیلم در اختیار تماشاگر قرار دهد، هر برداشت و تحلیلی درباره احوال شخصیت‌ها مجاز به نظر می‌رسد. حتی می‌توان این‌گونه تلقی كرد كه تحول معنوی علا به دلیل سرخوردگی سیاسی و شكست در مبارزه طبقاتی بوده و بهروز هم وقتی فهمیده او در عشق به پروانه به او خیانت نكرده، دچار عذاب وجدان شده و برای توبه به مكه و خانه خدا رفته است.

در لایه‌ای دیگر، پروانگی روایت‌گر سرنوشت تلخ روشنفكران و متفكران ایرانی در غرب است. ناتوانی آنان در هماهنگ شدن با ساختار تفكر غربی باعث انزوای آنان می‌شود و سپس احساسی نوستالوژیك نسبت به فرهنگ سرزمینی‌شان پیدا می‌كنند كه به سرخوردگی و اندوهی كشنده تبدیل می‌شود. مرگ فرهنگی و فكری چند نویسنده ایرانی در غرب (با تأكید روی نویسندگان مدفون در گورستان پرلاشز پاریس) تأكیدی است بر همین طرز تلقی. البته قاسم جعفری سعی كرده در این فیلم به جای آن‌كه مرثیه بخواند، هشدار دهد. تمایلی كه در فیلم اجتماعی قبلی این كارگردان ـ دختران ـ هم دیده می‌شد و البته آنجا به دلیل روان‌تر بودن روایت و روشن بودن تكلیف مخاطب با فیلم، جعفری در انتقال این هشدارها موفق‌تر بود. بزرگ‌ترین مشكل پروانگی همین سردرگمی و سرراست نبودن آن است كه مخاطبانش را به دنیای ذهنی شخصیت اصلی ارجاع می‌دهد و می‌كوشد همه بار ماجراها را روی متن‌های دوپهلو و سنگین بیندازد. شاید این تمهید در یك اثر داستانی مكتوب جواب بدهد، اما در سینما كه رسانه تصویر و نشانه است، مؤثر نیست و كاری از پیش نمی‌برد.

كاملا قابل درك است كه قاسم‌جعفری، پروانگی را با این ذهنیت كلید زده كه فیلمی عظیم و اثرگذار بسازد؛ فیلمی كه با امكاناتی بسیار فراتر از فیلم قبلی‌اش دختران (كه یك اثر جمع و جور شخصی بود) ساخته شده است و داستانش در كشورهای مختلف می‌گذرد. برای درآوردن صحنه‌های مربوط به مراسم باشكوه حج، زحمت زیادی كشیده شده و پیداست كارگردان برای اجرای آن‌چه در ذهن داشته، از هیچ جزئیاتی كوتاه نیامده و وسواس زیادی به خرج داده تا فیلمش به بهترین شكل ممكن فرم بگیرد. حتی صحنه‌های پاریس هم با میزانسن‌های دشوار و تولید پرزحمتش نشان از سرمایه‌گذاری و سخت‌گیری زیاد دارد كه قطعا انتظار می‌رفت نتیجه كار بسیار بهتر از این در بیاید. مشكل اینجاست كه طرح‌های خوب و بلندپروازانه كارگردان پروانگی، هنگام اجرا لطمه زیادی خورده و حاصل كار بار دیگر یادآور این واقعیت است كه بضاعت فنی و اجرایی سینمای ایران هیچ‌گاه به اندازه توانایی فكری و تئوریك سینماگران ایرانی رشد نكرده است. پروانگی یك فیلم جهان سومی است كه در جهان اول ساخته شده و از جذابیت‌های فریبنده بصری كه در شهرهای اروپا فراوان دیده می‌شود، به عنوان پس‌زمینه‌ای كارت‌پستالی برای زیبا كردن تصویرهایش استفاده كرده است. اما این عناصر فرعی، در بطن فیلم تنیده نشده و همواره به صورت وصله‌ای زیبا، اما بی‌ربط به حاشیه فیلم سنجاق‌شده‌اند.

گذشته از بی‌سلیقگی در انتخاب نام فیلم (كه ابتدا كتاب آفرینش نام داشت) تبلیغات اندك و فصل نامناسب اكران هم به استقبال مخاطبان از پروانگی لطمه زده است، اما باید به مخاطب حق داد كه با دیدن این اسم روی سردر سینماها تصور كند باز هم با فیلمی شعارزده و نصیحت‌گو درباره عرفان و عشق حقیقی و دلبستگی‌های مجازی و چنین مفاهیمی روبه‌رو باشد. این شیوه نامگذاری باعث می‌شود فیلم نشانه‌دار شود و بخشی از جذابیت‌های احتمالی‌اش از میان برود، چون مخاطب نظیر چنین موضوع‌ها و فضاهایی را هر هفته چند بار از تلویزیون می‌بیند و نیازی ندارد برای دوباره دیدن همین چیزها هزینه كند و به سالن‌های سینما برود.

بازی سعید راد در نقش اصلی پروانگی ابتدا برای بسیاری از دوستداران سینما باعث كنجكاوی بود، چون او بازیگر سخت‌گیر و گزیده‌كاری است كه اغلب پیشنهادها و فیلمنامه‌ها را رد می‌كند و هر چند سال یك بار بازی در فیلمی را می‌پذیرد. به همین دلیل معمولا این كنجكاوی وجود دارد كه فیلم چه ویژگی مهمی داشته كه سعید راد راضی شده در آن بازی كند. پروانگی از این جهت هم در كارنامه بازیگر اصلی‌اش وصله ناجوری است، چون واضح است كه سعید راد بازی در این فیلم را با تصور دیگری قبول كرده و اكنون از نتیجه كار راضی نیست. گفته می‌شد با تدوین دوباره پروانگی، بخشی از ضعف‌های فیلم كم‌رنگ خواهد شد و نسخه جدید با كیفیت بهتری به اكران در خواهد آمد؛ اما اكران شتاب‌زده فیلم باعث شد حتی فرصتی برای تدوین مجدد باقی نماند و فیلم به همین شكل روی پرده سینماها برود. به نظر می‌رسد باید پروانگی را فیلمی در نظر گرفت كه قرار بود بسیار بهتر از چیزی كه هست باشد؛ اما به دلایلی به یك اثر معمولی و فراموش‌شدنی تبدیل شد كه در بهترین حالت، فیلمی متوسط با مخاطبان محدود است.

منبع: جام‌جم‌آن‌لاین


باشگاه كاربران تبیان ـ ارسالی از: troy67