تبیان، دستیار زندگی
روزی شیوانا از راهی می گذشت. جوانی را دید كه تكه ای چوب در دست گرفته و با آن بر سطح آب جویبار می كوبد. شیوانا كنار جوان نشست و از او پرسید: «چرا این چنین مكدر و گرفته با چوب بر سطح آب می كوبی!
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

چوب زدن بر آب

چوب زدن بر آب

 روزی مردی از راهی می گذشت. جوانی را دید كه تكه ای چوب در دست گرفته و با آن بر سطح آب جویبار می كوبد. مرد كنار جوان نشست و از او پرسید: «چرا این چنین مكدر و گرفته با چوب بر سطح آب می كوبی!

جوان آهی كشید و گفت: «من ذوق شعر دارم و هر زمان كه بیكار می شوم شعر می سرایم. اما امروز در مدرسه همه مرا به خاطر شعر گفتن مسخره كردند و مدیر مدرسه به من گفت كه چوب زدن بر سطح آب بهتر از شعر گفتن است. من هم برای این كه كار بهتری انجام دهم دارم بر سطح آب می كوبم!»

مرد تبسمی كرد و دستی بر شانه جوان كشید و سپس به سوی درخت بالای سرش خیره شد و پرنده ای آواز خوان را نشان جوان داد و گفت: «پرنده برای من و تو و یا درخت و جویبار آواز نمی خواند. او آواز می خواند فقط برای این كه آوازش می آید.

شاعر واقعی هم كسی نیست كه برای دیگران و جلب رضایت آن ها شعر بخواند یا نخواند!» جوان دست از این كار بیهوده برداشت و مدتی به چشمان مردا خیره شد و آن گاه انگار چیزی دریافته باشد چوب را دوباره بر سطح آب زد و شعری با مضمون زیبایی چوب زدن بر آب سرود!!

بخش کودک و نوجوان تبیان


منبع: سایت کودکان

مطالب مرتبط:

خربزه و عسل

تو از تو؛ من از بیرون

 رحمت به دزد سرگردنه

صبر کن و افسوس مخور

با بزرگان پیوند کرده

پنبه دزد

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.