فکه سکوی پرواز به آسمان
مروری بر زندگی شهید خسرو ابراهیمی

خسرو ابراهیمی یکی از شهدای دوران دفاع مقدس است. وی در سومین روز خردادماه سال 1332 در محله بخش علی اردبیل به دنیا آمد. پدرش حسین ابراهیمی، از نیروهای ارتش بود و به همین خاطر دوران کودکی و نوجوانی خسرو در شهرهای مختلف کشور، به جهت مأموریتهای پدر، سپری گردید. خسرو اولین فرزند خانوادهای بود که هفت فرزند داشتند. از لحاظ مالی زندگی آنها در حد متوسطی بود و با حقوق نظامی گری پدر روزگار میگذراندند.
خسرو دوره تحصیلی ابتدایی را در شهر مراغه گذراند، دوران راهنمایی را در مشکینشهر و چند سال دوران دبیرستان را در مراغه و بقیهاش را در جهان علوم اردبیل به پایان رساند و همواره از دانشآموزان ممتاز محسوب میشد. او در این دوران کنار درس به مسائل مذهبی خود رسیدگی کرده و از مطالعه غفلت نمیکرد.
همیشه به نماز اول وقت اهمیت میداد و پایبندی خود را به مسائل دینی نشان میداد. فردی متواضع بود که با خوشرویی و صبر رضایت خانواده و دوستان و آشنایان را جلب میکرد.
خسرو پس از اخذ مدرک دیپلم با معدل عالی به جهت اشتیاق و علاقه در سال 1359 در تهران وارد دانشکده افسری شد و پس از چهار سال تحصیل در دانشکده افسری تهران و شیراز، موفق به اخذ مدرک لیسانس شد و به عنوان افسر زبده و درجهدار ممتاز با درجه ستوان دومی وارد ارتش شد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی و سرنگونی رژیم شاه، خسرو که دارای علاقههای محکم دینی و شور و اشتیاق مذهبی بود، با جان و دل به صفوف مردم پیوست و دوشادوش مبارزان انقلابی، به ادای وظیفه در ارتش پرداخت و پس از پیروزی انقلاب به عنوان جانشین و معاون فرمانده گردان، در گردان 234 لشکر 16 زرهی قزوین مشغول به خدمت شد. خسرو در سال 1361 ازدواج کرد که ثمره این ازدواج یک دختر بود.
او همواره سربازانش را مثل برادر و فرزند دوست میداشت. یکی از دوستان ابراهیمی که همرزم وی هم بود و تازه به خدمت سربازی رفته بود نقل کرده است:
"ظهر روزی من برای اولین بار برای فرمانده ناهار میبردم. به چادر فرماندهی که رسیدم دست و پایم را گم کردم. سر و وضعم را مرتب کردم و آرام وارد چادر فرماندهی شدم. دیدم همه سربازان در حال خوردن غذا هستند. پرسیدم فرمانده نیامده؟ یکی از آنها گفت: انگار تازه واردی.
گفتم: بله. گفت: فرمانده آن جا در جمع سربازان مشغول خوردن غذا است. من واقعاً از رفتارشان خوشحال شدم و به جمع آنها پیوستم."
خسرو پس از شروع جنگ همواره از پیشتازان اعزام به مناطق جنگی بود. به عنوان فرمانده گردان در مناطق عملیاتی غرب و جنوب کشور حاضر شد و با خلق حماسههایی در سال 1359به یک سال ارشدیت مفتخر و به عنوان افسر نمونه تشویق شد. او چندین بار در راه دفاع از ناموس و کیان کشور به شدت مجروح و پس از بهبود نسبی، بار دیگر عازم جبهههای جنگ شد.
ابراهیمی در تاریخ 1/7/1364 به درجه سرگردی نایل گردید.
وی سرانجام در روز دهم اردیبهشت سال 1365در منطقه عملیاتی فکه در حین عملیات و به هنگام پیشروی به سوی دشمن، به وسیله متجاوزان بعثی به شهادت رسید. پیکر پاک او پس از تشییعی باشکوه در گلزار غریبان اردبیل به خاک سپرده شد.
حسین ابراهیمی پدر خسرو ابراهیمی به نقل از یکی از هم رزمان شهید درباره شهادت خسرو چنین میگوید: هنوز مدتی به طلوع آفتاب باقی مانده بود. سرگرد ابراهیمی تازه نمازش را تمام کرده بود که پیغامی مهم از فرماندهی لشکر به دستش رسید. فوراً دستور آماده باش را به گردان صادر کرد. جانمازش را جمع کرد و زود لباسهایش را پوشید و از چادر خارج شد. چند بار نفس عمیق کشید. پیغام فرماندهی، ذهنش را به شدت مشغول کرده بود. باید هر چه زودتر گردان را به طرف خط مقدم حرکت میداد.

خبر رسیده بود که دیشب با تهاجم دشمن بعثی، خط شکسته است و حالا او مأمور شده بود تا به اتفاق گردان خود، به خط مقدم رفته، اوضاع و احوال را دقیقاً بررسی کند و اقدامات لازم را طبق دستور انجام دهد.
ساعاتی بعد، گردان به طرف خط مقدم حرکت کرد. به نقطه رهایی که رسیدند، فرمانده دستور توقف را صادر کرد و به معاون خویش فرمان داد تا از آن جا به بعد، گردان به دو قسمت تقسیم شود.گردان به دو گروهان تقسیم شد. یک گروهان به فرماندهی معاون گردان، باید از سمت راست و گروهان دیگر نیز به فرماندهی ابراهیمی از قسمت چپ حرکت میکرد. دقایق به سرعت سپری میشد. رزمندگان دو گروهان، با همدیگر خداحافظی میکردند.
سرگرد ابراهیمی نیز معاونش را که از دوستان قدیمی او بود در آغوش کشید و آخرین سفارشها و دستورها را به او ابلاغ کرد. لحظاتی بعد، دو گروهان از هم جدا شده و به طرف مقدم که در وضعیت نامعلوم و مبهمی بود، حرکت کردند تا خط مقدم را از نیروهای قبلی تحویل گرفته و در صورت حضور دشمن در خء آنها را از منطقه بیرون برانند.
سکوتی ترسناک و عمیق بر خط مقدم حاکم بود. ارتباط رادیویی با خط مقدم از دیشب قطع شده بود و هیچگونه اطلاعی از وضع آن جا در دست نبود. به احتمال زیاد دشمن خط را تصرف کرده بود. به نزدیکیهای خط رسیده بودیم که سرگرد ابراهیمی دستور ایست داد. همه متوقف شدند. سپس به دستور فرمانده، یگان آرایش نظامی گرفت و آماده درگیری شد.
وی سرانجام در روز دهم اردیبهشت سال 1365در منطقه عملیاتی فکه در حین عملیات و به هنگام پیشروی به سوی دشمن، به وسیله متجاوزان بعثی به شهادت رسید
سرگرد یکی از درجهداران با سابقه را صدا کرد و گفت: "شما همین جا آماده بمانید تا من قدری جلوتر بروم و از وضعیت موجود اطلاعاتی به دست آورم." افسر پاسخ داد: "جناب سرگرد! شما نباید جلو بروید خطرناک است. نیروهای شناسایی میروند." سرگرد، در حالی که به طرف جیپ حرکت میکرد گفت: "نه! شما همین جا منتظر بمانید، خودم میروم. اگر اتفاقی افتاد، نیروها را برای درگیری با دشمن آماده کن."
سرگرد به راننده جیپ فرماندهی و بیسیمچی داخل جیپ دستور داد فوراً پیاده شوند. او میخواست خود به تنهایی به پیشواز خطر برود. اصرار افسران و سربازان برای همراهی با او بینتیجه بود. خسرو قبل از این هم بارها در لحظات حساس و خطرناک، جانش را به خطر انداخته بود.

فرمانده سوار جیپ شد و دستی تکان داد و به طرف خط حرکت کرد.چند لحظه بیشتر طول نکشید که ناگهان با اصابت گلوله آر. پی. جی، جیپ فرماندهی آتش گرفت و سرگرد، پروانه سان در آتش عشق به خدا، مردم و دفاع از ناموس و امنیت سرزمین خویش با عزت و افتخار و سربلندی به شهادت رسید تا نامش در زمره بزرگ مردان تاریخ که زندگی را در مقابل اعتقاد و باور خویش فدا میکنند به ثبت برسد.
پدرش در ادامه میگوید: "وقتی به ما خبر دادند رفتیم به پادگان. اول گفتند اسیر شده است. سپس گفتند که شهید شده.
تقریباً 20 روز یا 25 روز پیکرش در خاک تحت سلطه عراق بود و هرچه عملیات شده بود نتوانسته بودند پیکرش را به عقب انتقال دهند. فرمانده یکی از گروهانهایش میگفت: برای انتقال پیکرش من خودم نیز رفته بودم. از زیر پیراهنی که با هم خریده بودیم و همچنین از جای عینک که به کمرش بسته بود توانستم او را شناسایی کنم و گر نه بدنش و صورتش سوخته بود و قابل شناسایی نبود.
پیکر پسرم را وقتی به اردبیل آوردند که 10 روز به چهلم شهادت او مانده بود. زمان تحویل پیکرش به ما گفتند که رؤیت شهید مقدور و ممکن نیست و خانواده را راضی کنید که او را نبینند. وقتی او را داخل قبر میگذاشتم تابوت دیگری داخل تابوت بود با همان تابوت دفنش کردم. آن روز مردم غیور اردبیل سنگ تمام گذاشتند و در برگزاری مراسم او آیتالله مروج مرحوم نماز خواندند. در خیابانهای مسیر تشییع پیکر خسرو، مغازهها تعطیل شده بود و دستههای زنجیرزنی و سینهزنی عزاداری میکردند و به ما تسلیت میگفتند.
منبع : حیات