راهی به سوی آزادی شعر پنجم
آنهایی که مزه مبارزه را چشیدهاند، نمیتوان شکست داد.
آنهایی که قدرت حقیقت را شناختهاند، نمیتوان مغلوب کرد.
آنهایی که قدر زندگی را دانستهاند، شهید قهرمان میشوند.
«مرگ بر شاه!» انقلاب پیروز می شود.
شاه، حاکم مطلق
فرار کرد.
امام، فرزند بزرگ و پر افتخار ایران
با مجاهدت خود پیروزی را به ایران ارزانی داشت.
نوزادی روی دست او بود،
این نوزاد، ایران جدید بود.
جهان فهمید که این پیرمرد تا چه حد خردمند است
او خدعه پوسیده نظام شاه را
مانند تار عنکبوت پاره کرد
دروغ را مانند علف هرزه بیرون کشید
ایران در برابر سراسر جهان
به عنوان کشوری بی باک جلوه کرد.
خمینی به تهران باز گشت
در آن زمان تمام جهان به صفحه تلویزیون چشم دوخته بود.
چهرههای شاد چقدر زیاد بودند،
مردم در شادی به اقیانوس شباهت دارند.
پیر و جوان میرفتند و میرفتند
زنان کودکان نوزاد خود را بغل کرده بودند،
گل برگ گل سرخ مانند باران
میبارید و دل مردم شاد بود.
سیل اتهامات و تهمتها
از روزنامهها و تلویزیون سرازیر شد.
«او کشور خود را به قرون وسطی میبرد،
جهان متمدن را زیر چادر میکند.
جوانان از این پیرمرد دنباله روی نخواهند کرد،
او آینده را از ایران سلب میکند».
ولی کشور جواب «خیر!» محکم داد.
«ما چقدر رژیم استبدادی را تحمل کردیم،
بلوفهای آمریکایی را گوش کردیم.
دلقک بازیهای شاه را مشاهده کردیم».
کاسه صبر لبریز شد.
اصلاحات را روی سرنیزه نمی آورند.
خداوند که تنها پروردگار است ما را میبیند
و پیروزی سرود خود را سر میدهد.
خمینی که از همه خردمندتر است،
در اولین ساعات بعد از بازگشت از تبعید
رفت تا بین قبرها قدم زنان
در برابر شهدا تعظیم کند.
خمینی به سوگ
شهدای جوان نشسته بود.
آنهایی که نمی خواستند
طبق قواعد دیروزی زندگی کنند.
لینک مطالب مرتبط:
- شعر اول
- شعر دوم
- شعر سوم
- شعر چهارم