تبیان، دستیار زندگی
طبرسی وقوع ترادف در لغت را باور ندارد، او بخش مفصلی از تفسیر خود را به شرح لغات قرآن اختصاص داده است. نقش لغت در تفسیر، نقش كلیدی است و هیچ مفسری با هر مشرب و فكری كه باشد بی نیاز از شرح لغات و فهم لغات نیست، مفسر فقیه یا ادیب یا متكلم نیازمند فهم لغت است
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

دیدگاه لغوی

متفرّدات لغوی طبرسی

این اصطلاح كه در حوزه علوم حدیث و فقه و اصول و دیگر دانشها مطرح است، به معنای آرای خاص یك صاحب نظر می باشد كه به تنهایی اختیار كرده و با دیگران در آن زمینه هم نظر نبوده است. متفردات در فقه را آراء شاذّ نیز می نامند كه در طول تاریخ فقه، فقیهان بسیاری آراء خاصی داشته اند. در نگاهی گسترده تر می توان نظریات خلاف رأی مشهور را نیز از متفرّدات به شمار آورد.

برخی برآنند كه پس از شیخ طبرسی تا عصر ابن ادریس حلی، هیچ فقیهی به معارضه و مخالفت با فتاوای شیخ برنخاسته است. حال آن كه فتاوای متقدمانی چونان طبرسی ذیل برخی از آیات الاحكام، و كتاب «المؤتلف من المختلف» دراین انگاره خدشه وارد می سازد.وجود فتاوا و آراء متفرّد طبرسی و دیگر قدما نشان از رونق اجتهاد در دوره پس از شیخ داشته است. طبرسی در تفسیر خود متفرّدات لغوی چندی داشته است كه اینك فصل بدانها می پردازیم.

ترادف در لغت

طبرسی وقوع ترادف در لغت را باور ندارد، او بخش مفصلی از تفسیر خود را به شرح لغات قرآن اختصاص داده است. نقش لغت در تفسیر، نقش كلیدی است و هیچ مفسری با هر مشرب و فكری كه باشد بی نیاز از شرح لغات و فهم لغات نیست، مفسر فقیه یا ادیب یا متكلم نیازمند فهم لغت است.

طبرسی به عنوان مفسری كه در تفسیر خود بیشتر جهات تفسیر را لحاظ كرده ـ و بر همین اساس تفسیر او را در ردیف تفاسیر جامع بر شمرده اند ـ بخشی از تفسیر خود را به شرح لغات اختصاص داده است. ولی او در بیان لغات، سبكی دارد كه باید آن را سبك ویژه خود او نامید؛ او در شرح لغات قرآن به اصولی پایبند است كه از آن جمله موارد زیر را می توان برشمرد:

1. مصادر لغات را ذكر نمی كند، و گاهی به قائلین آن اشاره می كند، مانند مبرد، خلیل، فراء، ازهری، زجاج، ابن جنی، ابوبكر سرّاج، ابوعلی فارسی، قطرب، ابوعبیده، ثعلب. زیرا طبرسی از كتاب خاص و محدود استفاده نكرده، خود تخصص و تبحّر در لغت داشته، همچون محمود بن عمر زمخشری (م 538هـ.ق) كه در كشاف مصادر لغت را نیاورده، و همچون حسین بن محمد راغب اصفهانی (م 503هـ.ق) كه در المفردات ازمصادر لغات روی تافته است.

2. طبرسی به ذكر وجوه اهمیت می دهد، مثلاً ذیل آیه 20 بقره «یجعلون أصابعهم فی آذانهم» می گوید جعل در لغت به چهار وجه استعمال می شود:

1. جعل به معنای شروع كه بر سر مبتدا و خبر داخل می شود، و در قرآن استعمال نشده است.

2. جعل به معنای تصییر كه دو مفعولی خواهد بود.

3. جعل به معنای تسمیه كه آن نیز دو مفعولی است.

4. جعل به معنای خلق كه یك مفعولی است.

و نیز در شرح كلمه تسبیح فرموده: تسبیح بر چهار قسم است:

1. تنزیه؛ مثل این آیه: «سبحان الذی أسری».

2. به معنای استثنا، مانند: «لولاتسبّحون»؛ یعنی تستثنون.

3. به معنای صلات، مانند: «فلولا أنّه كان من المسبّحین».

4. به معنای نور كه در حدیث آمده «فلولا سبحات وجهه»؛ یعنی نور صورت او.

همچنین می گوید: روح بر چند وجه می آید:

1. حیات نقوش یا ارشاد و موعظه.

2. رحمت، همان گونه كه در بعضی از قراءات «فروح و ریحان» آمده است.

3. روح به معنای نبوت، «یلقی الروح عن امره».

4. روح، یعنی عیسی بن مریم.

5. روح، یعنی جبرئیل.

6. روح، یعنی نفخ.

7. وحی، مثل «وكذلك أوحینا إلیك روحاً من أمرنا».

8. روح، یعنی انسان.

9. روح ملكی در آسمان و از بزرگ ترین مخلوقات خداست.

طبرسی در بسیاری از موارد همین كار را كرده؛ او با استقصا در معانی لغت، وجوه آن را در قرآن و غیرقرآن بررسی می كند.

3. طبرسی به فهم ارتباط بین لغات اهمیت می دهد، این همان فقه اللغه حقیقی است، او ذیل آیه شریفه «و قضینا إلی بنی اسرائیل»(اسراء/5) می نویسد:

«القضاء فصل الأمر علی إحكام، و منه سمّی القاضی، ثمّ یستعمل بمعنی الخلق و الإحداث كما قال: فقضاهنّ سبع سموات و بمعنی الإیجاب كما قال و قضی ربّك ألاّ تعبدوا إلاّ إیاه، و بمعنی الإعلام و الاخبار بما یكون من الأمر، و هو المعنی هاهنا و أصله الإحكام.»

در جای دیگری می نویسد:

«التفجیر التشقیق عمّا یجری من ماء او ضیاء و منه تسمّی الفجر لانّه ینشقّ عن عمود، و منه الفجور لانّه خروج الی الفساد؛ یشتقّ به عمود الحقّ.»

درباره واژه قرء نیز تحقیقی از این دست ارائه كرده است:

4. طبرسی معنی و مفهوم لغت را با بیان ضد آن به دست می آورد؛ از جمله می نویسد:

«والسكن كلّ ما یسكن إلیه، و السكن أیضاً المسكن… و أصله من السكون الذی هو ضد الحركة.»

5. طبرسی به شاهدی از لغت اشاره می كند، بویژه در جایی كه لغت اندكی غریب و نامأنوس باشد. او لغات قرآن را بر اساس مصادر خاصّ خود تفسیر می كند، یعنی از قرآن و حدیث و شعر و محاورات عرفی و امثال عرب،و با كمك این منابع در شرح یك واژه، مدّعای خود را با شاهدی مبرهن و مستدلّ می سازد.

6. به علیت بین لغات اهمیت می دهد؛ مثلاً می گوید:

«الأنعام جمع نَعَم، و هی الإبل و البقر و الغنم، سمّیت بذلك لنعمة مشیها، بخلاف الحافر الّذی یصلب مشیها.»

انعام جمع نَعَم است، و مراد از نعم، شتر و گاو و گوسفند است، علت اینكه آنها را نعم گفته اند چون راه رفتن آنها بسیار آرام است، و پاهای خود را به آرامی بر می دارند، ولی اسب پاهای خود را محكم بر زمین می گذارد.

7. در شرح لغات به استعمالات خود قرآن توجه می كند؛ و بر اساس استعمالات قرآنی كلمات قرآن را شرح و بسط می دهد. از جمله می نویسد:

«و من رزقناه منا رزقاً حسناً» رزقاً مفعول ثانٍ لرزقناه، و فی هذا دلیل علی أن رَزَقَ یتعدّی إلی مفعولین، ألا تری أنّ قوله رزقاً حسناً لوكان مصدراً لما جاز أن یقول فهو ینفق منه، لانّ الإنفاق انّما یكون من المال، لا من الحدث الذی هو المصدر.»

8. واژه هایی مانند بَقَر، ثمر و تمر را جمع مكسّر می داند. در برابر كسانی كه این واژه ها را اسم جنس می دانند. او در این دیدگاه با ابوعلی فارسی هم عقیده است.

9. مشترك لفظی را در لغت عرب پذیرفته و استعمال آن را در قرآن باور دارد؛ چنان كه استعمال لفظ در بیش از یك معنی را نیز باور داشت. در جایی می نویسد:

«و الوراء و الخلف بمعنی واحد و هو نقیض جهة القدّام…»

طبرسی و انكار ترادف

شواهدی بر اینكه طبرسی ترادف در لغت را باور ندارد در عبارات او دیده می شود؛ از جمله درباره واژه های تجسّس و تحسّس كه در سوره های حجرات و یوسف آمده است، كه ابوعبیده آنها را به یك معنی می داند، اما ابوهلال عسكری میان آن دو فرق می گذارد، طبرسی در این زمینه می نویسد:

«والتحسّس طلب الشیء بالحاسّة و التجسّس نظیره، و فی الحدیث لاتحسّسوا و لاتجسّسوا. و قیل إنّ معناهما واحد. و نسق أحدهما علی الآخر لاختلاف اللفظین، كقول الشاعر: متی أدنُ منه ینأ عنّی و یبعد. و قیل التجسّس بالجیم البحث عن عورات الناس، و بالحاء الاستماع لحدیث قوم. و سئل ابن عباس عن الفرق بینهما، قال: لایبعد أحدهما عن الآخر؛ التحسّس فی الخیر و التجسّس فی الشرّ.»

در جوامع الجامع نیز تحسّس و تجسّس و تلمّس را به یك معنی دانسته است،چنان كه ابوالفتوح رازی چهار واژه تجسّس، تحسّس، تفحّص، تبحّث را به یك معنی دانسته است.

دیگر اینكه او در بیشتر موارد به نظیر تعبیر می كند و نام ترادف را نمی آورد؛ از جمله می نویسد:

«الآیة و العلامة و العبرة نظائر»؛

«الزعیم و الكفیل و الضمین نظائر»؛

«الإیثار تفضیل احد الشیئین علی الآخر، و نظیره الاختیار و الاجتباء، و نقیضه الایثار علیه»؛

«والخوف و الخشیة و الفزع نظائر»؛

«والمدّة و الزمان و الحین نظائر»؛

«والحصر و الحبس و الأسر نظائر»؛

«و الانتظار و المراقبة و المراعاة و المحافظة نظائر»؛

«والمخالفة و المجانبة و المحاداة نظائر»؛

«العدل و الاقامة و الخلود نظائر»؛

«أعقبه و أورثه و أدّاه نظائر».

امّا در مورد لغاتی كه یك معنی داشته باشند به گونه دیگری است، مثلاً می گوید:

«الشَقّ و الشِقّ بمعنی»، «والتبیان و البیان واحد»، «الصواع و الصاع و الصَوع و الصُوع واحد»، «یئس و استیسأس بمعنی»، «العُمُد و العَمَد جمیعاً بمعنی واحد».

دیگر اینكه طبرسی اصرار دارد كه فرقها و تفاوتهای لغوی را بیان كند؛ به طور مثال در مقام فرق بین جعل و فعل و تغییرمی نویسد:

«الفرق بین الجعل و الفعل أنّ جعل الشیء یكون بإحداث غیره، كجعل الطین خزفاً، و لایكون فعله إلاّ بإحداثه. و الفرق بین الجعل و التغییر أنّ تغییر الشیء لایكون إلاّ بتصییره علی خلاف ماكان، و جعله یكون بتصییره علی مثل ماكان، كجعل الإنسان


منبع: سایت مرکز فرهنگ و معارف قرآن

تهیه و تنظیم: فریادرس گروه حوزه علمیه