راهی به سوی آزادی شعر چهارم
ولی در یک سحرگاه ماه نوامبر،
سربازان درب خانه او را شکستند.
او در لحظهای بازداشت شد
که برای الله نماز میخواند.
هواپیما به آنکارا پرواز میکند.
او مجبور شد برای سالها
میهن عزیز خود را ترک کند.
و در کشور بیگانه به پیشواز طلوع آفتاب برود.
دور از منارههای میهن.
ولی او شاعر انقلاب،
فیلسوف و پدر انقلاب بود.
او نور امید را به خانه
فرد فرد ملت خود میبرد.
آرزو داشت به مردم آزادی اعطا کند
تا کشور سربلند خود را ببیند.
او که 13 سال در نجف زندگی کرد
عراق را مانند ایران شناخت.
پیر و جوان او را دوست داشتند
ولی دشمن مکار بود.
نام خمینی تقریباً در سراسر جهان
مانند صدای تندر شنیده میشد
آزادگان جهان
در پیامهای او دنبال پاسخ میگشتند.
او را از عراق اخراج کردند،
و او در فرودگاه اورلی به زمین نشست.
خمینی در پاریس چهار ماه
بدون ترس زندگی کرد.
راه او پر برکت و دشوار بود.
ولی توفان زندگی نمیتوانست او را بشکند.
او در عشق به مردم این دار فانی زندگی میکرد
و انوار آسمانی هرگز او را ترک نمیکرد.
او به منشأ حکمت و ایمان مبدل شد،
پیغمبر زندهای بود،
که دیوار اخلاق جدید را ساخت،
بین آینده، حال و گذشته.
او به پیش نگاه میکرد و با نگاه نافذ خود سالهای آینده را میدید،
او می دانست که ایران در آغوش آزادی شکوفا خواهد شد،
می دانست که قرآن کریم، ارزندهترین میراثی است که پیغمبر در مجاهدت
در راه کمال برای ما باقی گذاشت.
تودههای مردم خشمگین
در میدان ژاله را به خاطر دارم.
و در آن ماه سپتامبر
افراد گارد، آزادی را هدف قرار میدادند.
ولی نمیتوان مزه آزادی
آمیخته در خون و اشک را کشت.
آزادی مانند لاله سرخ رشد میکرد،
در همه باغ ها.
لینک مطالب مرتبط: