نفوذ به منطقه سقوط یک فرشته!
این روزها که به پایان ماه مبارک رمضان نزدیک میشویم پرونده سریالهای این ماه هم در حال بسته شدن است و تنها چند قسمت دیگر تا انتهای هر کدام باقی مانده. اما امسال هم طبق سنت هر ساله سریالهای ماه رمضان تقریبا همزمان با پخش فیلمبرداری میشوند و این نیازمند کار مضاعف گروه تولید است. سریال «سقوط یک فرشته» که امسال از شبکه اول سیما در حال پخش است هم این روزها به قسمتهای پایانی نزدیک میشود و از آنجا که طبق گفته تولیدکنندگانش فاصله زمانی زیادی بین تولید و پخش ندارد، تقریبا با دو قسمت فاصله از روز تولید آنتن میرود. به همین دلیل بد ندیدیم به سراغ گروه تولید این سریال در واپسین روزهای تکاپو در کورس رمضان برویم تا حال و هوای روزهای آخر فیلمبرداری را ببینیم و با عوامل تولید گفتگویی داشته باشیم.
خانه پارسا در تجریش
برای این کار به سراغ گروه دوم کارگردانی که این روزها در محلههای تجریش رفتم. لوکیشن خانهای ویلایی و بسیار بزرگ، در یکی از خیابانهای منتهی به میدان تجریش است. پنجرههای خانه با شیشههای رنگیاش از توی خیابان پیداست. به صحنه که میرسم تعداد زیادی ماشین که مدام در حال بوق زدن هستند توجهم را جلب میکنند جلوتر که میروم مردی را که به او آقا ابراهیم میگویند میبینم که جلوی ماشینها را گرفته و به ماشین اولی توضیح میدهد که در حال فیلمبرداری هستند اگر چند دقیقه صبر کنید راه باز میشود. هر کدام از سرنشینان ماشینها عکسالعملی نشان میدهند یکی مشتاق است تا بازیگران را ببیند و دیگری غرغر میکند از اینکه وقتش دارد تلف میشود. از صف ماشینها که گذر میکنم گروه فیلمبرداری را وسط خیابان میبینم که در میان آنها آذر تجلی دستیار کارگردان (حمید بهرامیان) مدام در حال «سکوت» دادن است. آرام و بیصدا چهارپایهای را میگذارم و کنار دست مریم باجی منشی صحنه و حمید بهرامیان مینشینم. بهرامیان سرش را از زیر چادر روی مانیتور بیرون میآورد و رو به امین ایمانی بازیگر نقش پارسا میگوید: امین همونطوری که گفتم خم شو سمت هدی. ایمانی کمی زانوهایش را خم میکند تا سرش توی کادر دوربین باشد ولی پایش میلغزد و به سمت بهرامیان میگوید: اینجا روی جوب آب بیشتر از این نمیتونم خم بشم.
صدیقیان: جذابیت کار با بهرامیان، متفاوت بودن نقش و بستر متفاوت ظاهر شدن برای من و سریال مناسبتی پر بیننده باعث شد قبول کنم که در سقوط یک فرشته حضور داشته باشم و خیلی خوشحالم که در این کار بودهام.
بهرامیان دوباره به سمت ایمانی میرود و حالت نیم خیز میگیرد و رو به ایمانی توضیح میدهد: ببین اینو میخوام. اینطوری وایسا. اگه پات درد میگیره برو تو جوب. ایمانی زانوهایش را خمتر میکند و بهرامیان کادر را چک میکند و بعد بلند میگوید: بچهها ماشین نیاد آذر تجلی وسط خیابان رفته و با دست به دو طرف خیابان اشاره میکند تا بچهها جلوی عبور ماشینها را بگیرند هنوز بهرامیان حرکت را نگفته که صدای بوق ماشینها امان همه را میبرد. بهرامیان به عوامل میگوید: تا این ماشینا رد شن یه بار تمرین کنیم فاطمه که نقش آن را هدی زینالعابدین بازی میکند موبایل به دست از داخل خانه پارسا (امین ایمانی) بیرون میآید و در حال گفتگو با موبایل سوار ماشین میشود و آن را روشن میکند. پارسا هم از شیشه ماشین با او گفتگو میکند و سوار ماشین فاطمه میشود. بعد از تمرین بالاخره موفق میشوند جلوی ماشینها را بگیرند و صدا، دوربین، حرکت...
فاطمه: الو ببخشین اونجا کدوم مسافر خونه است؟ آدرسشو میشه لطف کنین؟ راه آهن... بله..
فاطمه توی ماشین مینشیند ولی هر کاری میکند شیشه ماشین پایین نمیآید. بهرامیان کات میدهد. یکی از عوامل گروه صحنه، ماشین را چک میکند. بهرامیان دوباره حرکت میدهد این بار راضی از پای مانیتور بلند میشود و از بچهها میخواهد تا برای پلان بعدی آماده شوند.
شما بگو کیفشو زدن!
از فرصت استفاده میکنم و داخل حیاط خانه میروم. توی حیاط خاطره اسدی با صورت زخمی نشسته و منتظر است تا برای پلان بعدی صدایش کنند. خودم را معرفی میکنم و از او قول میگیرم که بعد از بازی با او گفتگویی داشته باشم. نگاه من به گریمش را که میبیند میخندد و میگوید: شما بنویسین کیفش را دزد زده است! کمی آنطرفتر مهرداد صدیقیان در حال مطالعه روزنامه است. از قرار معلوم مصاحبهای از او را چاپ کرده است. به سراغش میروم و از او میخواهم که وقتی برای گفتگو بدهد. مودبانه تشکر میکند و میگوید که خیلی مصاحبه کردم و ترجیح میدهم گفتگو نکنم. وقتی میگویم که برای گزارش پشت صحنه است راضی میشود تا از تجربه کار با بهرامیان بگوید و اینکه چرا این نقش را قبول کرده است. او در این باره توضیح میدهد: الان به این دانش رسیدهام که برای پذیرفتن یک نقش، تنها یک فاکتور را در نظر نگیرم و مجموعهای از عوامل که آن نقش را جذاب میکند را بررسی میکنم. جذابیت کار با بهرامیان، متفاوت بودن نقش و بستر متفاوت ظاهر شدن برای من و سریال مناسبتی پر بیننده باعث شد قبول کنم که در سقوط یک فرشته حضور داشته باشم و خیلی خوشحالم که در این کار بودهام چون تجربه خیلی خوبی بود و حالا که قرار است با توده عامتری از مردم در ارتباط باشم خیلی خوشحالم که با این کار به این قشر بزرگتر معرفی شدهام. او ادامه میدهد: تجربه خیلی زیادی در این کار کسب کردم و به طور حتم بعد از این سریال پیشنهاد فیلمهای عامهپسند یا سریالهای دیگر به من داده خواهد شد که کار من را برای انتخاب سختتر میکند و باید خیلی مراقب باشم تا به ورطه فیلمهای سخیف گرفتار نشوم چراکه از این به بعد خوبیها و اشتباهات من بیشتر دیده میشود.
به سراغ امین ایمانی بازیگر نقش پارسا میروم که منصوره بسمل روابط عمومی سریال به سراغم میآید و تاکید میکند که بهرام بهرامیان تاکید کرده ایمانی با هیچ خبرنگاری صحبت نکد چراکه قصد ندارند تا قسمت پایانی شخصیت او را لو بدهند.
هیچ کس کم کاری نکرده
از صدیقیان تشکر میکنم و منتظر میمانم تا اسدی یا زینالعابدین که درحال ضبط پلان هستند از کارشان فارغ شوند. در این میان فرصت را مغتنم شمرده و به سراغ امین ایمانی میروم که منصوره بسمل روابط عمومی سریال به سراغم میآید و تاکید میکند که بهرام بهرامیان تاکید کرده ایمانی با هیچ خبرنگاری صحبت نکد چراکه قصد ندارند تا قسمت پایانی شخصیت او را لو بدهند. همینطور که در حال گفتگو هستم اسدی به ما میپیوندد در حالیکه از آتل گردنش حسابی کلافه شده آن را در میآورد و نشانم میدهد و میگوید: می بینی توروخدا؟ به او خدا قوت میگویم و از او درباره فشار کاری این روزها میپرسم با خنده میگوید: فشار کار خیلی زیاد است اما در این شرایط هیچ کس کم کاری نکرده ادامه میدهد: کار با بهرامیان آنقدر جذاب است که حتی بعضی از روزها آنقدر درد داشتهام که احساس میکردم که دیگر نمیتوانم ادامه بدهم اما به محض اینکه بهرامیان حرکت داده درد را فراموش کرده و کار را ادامه دادهام. از اینکه بازیگر نقش سارا است خوشحال است و توضیح میدهد از همان روز اول عاشق نقش شدم و از اینکه شخصیت سارا اینقدر بعد دارد خیلی راضیم چرا که این فرصت را برایم فراهم کرد تا بتوانم تواناییهایم را بروز بدهم. اسدی که این روزها بخشهای دشواری از نقش سارا را ایفا میکند درباره سختترین قسمت بازیش میگوید: سختترین سکانسی که تا به امروز بازی کردهام، سکانسی بود که سارا مواد مخدر مصرف کرده و وارد مجلس ختم ریحانه میشود بعد از این سکانس هم سکانس پرورش ماهی بود چون آن شب حالم خوب نبود و آب هم خیلی سرد بود وقتی توی آب نشستم دندانهایم به هم میخورد ولی آقای بهرامیان مرتب میگفت: خاطره نباید بلرزی. خودتان فکر کنید در این شرایط چقدر باید به خودم مسلط میبودم.
روزانه 19 ساعت فیلمبرداری
تازه صحبتمان گل انداخته که اسدی را برای رتوش گریم میبرند. هدی زینالعابدین که تازه رتوش گریمش تمام شده در حال خواندن دیالوگهای پلان بعدیست او که اولین حضور جدی خود را در برابر دوربین تجرببه میکند، خیلی شمرده و متین صحبت کرده و میگوید: کارگردانهای این کار خیلی خوب از بازیگران بازی میگیرند و به بازیگر میگویند که از او چه میخواهند و تا زمانی که به هدف نرسند، بازیگر را رها نمیکنند. حتی با فشاری که این روزها به خاطر اتمام کار روی پروژه است از هیچ پلانی نمیگذرند و الآن به طور متوسط روزانه 19 ساعت در حال فیلمبرداری هستیم. از او درباره تعاملش با بازیگران حرفهای میپرسم و اینکه بازی در مقابل آنها برایش سخت بوده یا خیر؟ او پاسخ میدهد: ارتباط بازیگران حرفهای مجموعه مثل آقای رایگان و خانم مقدمی و خانم کوثری با من خیلی خوب بود و خیلی به من کمک کردند تا از پس نقش برآیم. هنوز گفتگویمان به انتها نریسده که عوامل را برای ضبط پلان صدا میزنند. در اندک وقتی که دارم به سراغ حمید بهرامیان میروم و او که سرش خیلی شلوغ است ابراز امیدواری میکند در این روزها که فشار کار زیاد است بتواند قسمتهای پایانی را به خوبی ضبط کنند. او به معضل همیشگی سریالهای مناسبتی که معمولا قسمت آخرشان توی ذوق مخاطب میزند، اشاره میکند و میگوید هر چند که هنوز متنهای قسمتهای آخر به دستمان نرسیده ولی امیدوارم از این معضل در امان بمانیم. سر همه شلوغ است و میخواهند هر چه سریعتر پلانهای بعدی را ضبط کنند کم کم لوکیشن را ترک میکنم و در مسیر به این فکر میکنم که در نهایت سرانجام این سریال به کجا ختم خواهد شد؟ باید منتظر ماند و دید.
مریم قاضیزاده
بخش سینما و تلویزیون تبیان