تا بی نهایت
بومی در پهنای هستی گسترده میشود، نقاشی بزرگ و کبیر که آوازهاش تا نهایت هستی پیچیده است میخواهد هنر بیافریند و راز بگشاید، رازی که هم چون کلافی به دور دنیا و زندگی گره خورده است. در آن روزی که بوم هستی سفید بود و عاری از هر لکه سیاهی در دل همچون دریایش بود، به تدریج نخستین طرحها بر روی این بوم نقش خورد.
سقفی به رنگ آبی که بر پایههایی ناپیدا و دور از چشم بشر نهاده شده است و در زیر آن خطهای مواج و پر تلاطم که انعکاس رنگ آبی آن را جلا میبخشید.
سپس خطهای عمودی و استوار با ریشهای در عمق خاک و هم رنگ با آن و خاکی و صمیمی کشیده شد. آن قدر بلند و سرفراز که گویی ستونهای نهان هفت آسمان است.
آسمان مکثی کرد تا خورشید را بر دلش پینه زند و ماه را که گرم و درخشان از خورشید و پر شکوه از نور ستارگان بود. ستارگانی که گردنبندی برای آسمان اند. همان مرواریدهای درخشان که از سقف آسمان آویزان اند و جذب جاذبه ماه شدهاند که به زمینیان چشمک میزنند و این شش اصل آفرینش آغاز عشق و اشک و انسان بود. آغوشی گرم که انسان پس از هبوط در آن جای گیرد و در نهایت بال بگشاید به سوی خداوند.
بخش کودک و نوجوان تبیان
منبع:کودک بشری(کتایون صمدی)