تبیان، دستیار زندگی
اول هفته یه نامه به دستم رسید که توش نوشته بود دوست عزیزم من وسط یه کوهستان ،تو دل یه غار مخوف به دست آدمهای بسیار بدی اسیر شدم .پایین نامه آدرس کوهستان و نقشه غار کشیده شده بود
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

نقشه غار مخوف
نقشه غار مخوف

اول هفته یه نامه به دستم رسید که توش نوشته بود دوست عزیزم من وسط یه کوهستان ،تو دل یه غار مخوف به دست آدمهای بسیار بدی اسیر شدم .پایین نامه آدرس کوهستان و نقشه غار کشیده شده بود .قمقمه آّب،قطب نما،چراغ قوه،یه چاقوی کوچیک جیبی و اسلحمو برداشتم و با تمام سرعت به راه افتادم.

تمام راه داشتم نقشه می کشیدم چطوری اقدام کنم تا خودم گرفتار نشم .اول باید از یه جنگل خیلی شلوغ و خطرناک رد می شدم احتمال حمله هر حیونی یا اسیر شدن به دست آدمای جنگلی وجود داشت.اسلحه،آماده توی دستم بود و با تمام حواس مراقب اطرافم بودم .یه صدایی از پشت سر شنیدم، به سرعت برگشتم و شلیک کردم .بدون اینکه بخوام یه خرگوش شکار کردم .گرسنگی وسوسم می کرد که خرگوش رو کباب کنم و یه حالی به خودم بدم. اما یه اشتباه کوچیک می تونست همون بلایی رو سر من بیاره که سر دوستم آورد. اگه آتیش درست می کردم مثل این بود که خودم جای خودمو به دیگران نشون بدم .بی خیال شدم. هوا کم کم  تاریک شد .ترس توی دلم قوت می گرفت، گرسنگی هم کلافم کرده بود .بالاخره مجبور شدم دل به دریا بزنم و آتیش درست کنم .بوی کباب خرگوش داشت بلند می شد که صدای پا شنیدم.اسلحمو محکم گرفتم و گوشامو تیز کردم. یکی داشت می یومد جلو ،صدای نفسش شنیده می شد .مثل اینکه یه زن بود .اما بازم باید احتیاط می کردم .دیگه نزدیک بود شلیک کنم که یه صدای آشنا گفت :سعید ،سعید جان ،مامان ؛ چرا چراق اتاقتو خاموش کردی .الان که وقت خواب نیست .مگه  نگفتی خیلی گرسنمه ،شام آمادست زود بیا !اَ....ه  ،دوباره مامان خانم بازیمو خراب کرد...اصلا بی خیال کباب خرگوش؛فعلا قرمه سبزی رو بچسب که راس راسکی بوش می یاد!

انسیه نوش آبادی

بخش کودک و نوجوان تبیان


مطالب مرتبط:

قورباغه ای به نام سبزک

قور قوری و استخر بزرگ

وینی کوچولو و یک روز زمستانی

مرغک کوچولو

خواب عمیق زمستانی 

دشت گل

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.