تبیان، دستیار زندگی
در ساخت قدرت سیاسی محمدرضا شاه پهلوی، از آنجا كه میزان اهمیت افراد، بسیار بیشتر از نهادها بود، رهبریت شاه معمولاً از طریق افرادی اعمال می‌شد كه جهت اجرای سیاست‌های ویژه‌ای بوسیله شخص شاه انتخاب می‌گردیدند. محور اصلی موضوع،‌ كیفیت اطمینان نسبت به افراد بود
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

شخصی شدن قدرت در دوره محمدرضا پهلوی


 در ساخت قدرت سیاسی محمدرضا شاه پهلوی، از آنجا كه میزان اهمیت افراد، بسیار بیشتر از نهادها بود، رهبریت شاه معمولاً از طریق افرادی اعمال می‌شد كه جهت اجرای سیاست‌های ویژه‌ای بوسیله شخص شاه انتخاب می‌گردیدند. محور اصلی موضوع،‌ كیفیت اطمینان نسبت به افراد بود و بنا به گفته ناظران سیاسی ایران، چنین امری از ویژگی ساخت قدرت (نا امنی و بی‌اعتمادی) ناشی می‌شد.


محمدرضا شاه

محمدرضا شاه پهلوی، سعی می‌نمود تا از طریق سیاست تفرقه افكنی، بر مقامات كشور اعمال نفوذ كند و اگر كسی بیش از حد قدرت می‌یافت، مسئولیت‌های وی را كاهش می‌داد و یا او را به مقامی فاقد اهمیت تنزل می‌بخشید.

از نظر ماروین زونیس،دو ركن اساسی سیاست مزبور عبارتند از: الف) گماردن مقامات رقیب یكدیگر در مشاغل حساس. ب) گماردن افراد دارای منزلت اجتماعی پایین، در مشاغل مهم و افراد دارای منزلت بالا در مشاغل كوچك و بی‌اهمیت. با تحقق این سیاست، صاحب منصبان ارشد حكومتی تحت نظر شاه قرار گرفته و نسبت به سازمان‌های مربوط به خویش بی‌تفاوت گردیدند.1

از آنجا كه انگیزه اصلی شاه، حفظ و تقویت قدرت بود، نهایت تلاش او معطوف به ایجاد سیستمی بود كه هم وفاداری كامل به شاهنشاه را ترویج نموده و هم بطور موثر، به اهداف تشكیلاتی خود برسد. وی، در مركز یك شبكه شخصی عظیمی قرار داشت و تقسیم قدرت از بالا به پایین بود و خود او، در رأس سیستم فعالیت می‌كرد. عموم نخبگان سیاسی این سیستم، فاقد استقلال بوده و در مقابل شاه از آسیب‌پذیری زیادی برخوردار بودند. محمدرضا شاه پهلوی، تلاش می‌كرد تا بطور جداگانه اطلاعات مورد نیاز خود را از نخبگان دریافت داشته و نیز دائماً در پی كسب اطمینان از این بود كه هر یك از شاخه‌های مرتبط با شبكه، فاقد قدرت موثری باشند.

چون رقابت و ستیز متوازن، ویژگی اصلی نظام شمرده می‌شد؛ بنابراین افراد نسبت به نهادها، از اهمیت بیشتری برخوردار بوده و بدین وسیله، شاه می‌توانست زیردستان اصلی‌اش را علیه یكدیگر بكار گیرد؛ مثلاً در دهه 1350 می‌توان به تنش موجود بین هویدا (نخست وزیر) و اردشیر زاهدی (سفیر كبیر معتمدشاه) اشاره كرد كه درگیری بیشتر به یک کینه خانوادگی شبیه بود.2 هویدا، در جلسه محاکمه خویش (دادگاه انقلاب سال 1358) پیرامون این مسئله چنین گفته بود:

«من، در یک سیستم کار می­کردم که بالاخره تمام سیستم حکومتی مقصر بود و شخص شاه تمام دستورات را مستقیماً صادر می­کرد و مسئول واقعی تمام امور مملکت، شخص شاه بود. ما در سیستمی بودیم که همه کس در آن سیستم، در خدمت رژیم بودند.»3

این جمله هویدا این طور القاء می­کند که در این سیستم ما مامور بودیم و معذور.

محمدرضا شاه پهلوی، سعی می‌نمود تا از طریق سیاست تفرقه افكنی، بر مقامات كشور اعمال نفوذ كند و اگر كسی بیش از حد قدرت می‌یافت، مسئولیت‌های وی را كاهش می‌داد و یا او را به مقامی فاقد اهمیت تنزل می‌بخشید

در واقع در سیستم حکومتی محمدرضا شاه پهلوی روند شخصی شدن قدرت به طور مشخص بعد از کودتای 28 مرداد آغاز شد. دولتمردان متملق بعد از کودتا به تعریف و تمجید از شاه پرداختند:

«علم، شاه را به سایه خدا و مأمور انجام خواسته­های او تشبیه می­کرد و خود را چاکر و نوکر محمدرضا می­دانست؛ منوچهر اقبال خود را غلام خانه زاد اعلیحضرت لقب داد؛ جمشید آموزگار ثروت و قدرت کشور را ناشی از نبوغ شخص شاه تلقی می­کرد، و مطبوعات نیز به ترویج و تبلیغ «شخصیت استثنایی شاه و نبوغ منحصر به فردش» قلم می­زدند. پس از آن، لقب آریامهر برای شاه برگزیده شد تا در کنار القاب دیگری چون اعلیحضرت همایونی و بزرگ ارتش داران و شاهنشاه آریامهر ... عظمت شاه را بنمایانند. شاه که علاقه عجیبی به تملق داشت، همه این بزرگ نمایی­ها را باور می­کرد، تا اینکه به تدریج به خود بزرگ­بینی و توهّم دچار شد.» 4

پس از طرح انقلاب سفید، به مرور که تجربه و اعتماد به نفس شاه افزایش می­یافت، رفتار او هم شکل مستبدانه­ای به خود گرفته، مشاورین ارشد خود را کنار می­گذاشت. در این رابطه می­توان به برکناری تیمسار یزدان­پناه اشاره کرد که نشانگر تقویت روش شخصی تصمیم­گیری می­باشد؛ به عبارت دیگر، شاه سعی نمود تا با خارج سازی نخبگان برجسته، قدرت را به حالت شخصی درآورد. به تدریج که فاصله میان شاه و مردم به فزونی می­گرایید احاطه درباریان و نخبگان سیاسی فاقد قدرت موثر او نیز بیشتر می­شد. در این راستا بود که نقش فرح در ساخت قدرت افزایش یافته و به صورت تنها کانال ارتباطی مردم و شاه درآمد، و این موضوع، انزجار بسیاری از نزدیکان شاه و رؤسای ساواک را باعث شد.

محمدرضا پهلوی

شاه در روغن کاری سیستم سیاسی، روش خاصی داشت. او می­بایست جزئیات بیش از یکصد شخصیت و روابط متغیر آنها را به خاطر داشته و آنها را در رقابت دائمی با یکدیگر نگه دارد. هدف شاه، این بود که بی­اعتمادی افراد را افزایش دهد؛ اما در مقابل می­خواست که آنها را نسبت به خویش وفادار سازد. در این میان، نقش مشاورین و سفرای خارجی بسیار مهم است؛ زیرا آنها در عقاید شاه تا اندازه­ای اعمال نفوذ کرده، مانع تنگ­نظری او می­شدند. افرادی که جهت دستیابی به شاه در رقابت بودند، سعی داشتند تا از طریق پرداخت رشوه و دادن امتیاز به اطرافیان شاه، منافع شخصی خویش را تحصیل نمایند.

در این زمان، میزان اعتقاد شاه به قدرت شخصی بطور فزاینده­ای افزایش یافته و او توانایی سیاسی خود را به نحوی نشان می­داد که «وزیران، استانداران، کارمندان اداری ـ امنیتی، فرماندهان نظامی، گردانندگان امور مالی، دیپلمات­های خارجی، نمایندگان مطبوعات و سران بخش خصوصی را مستقیماً به حضور می­پذیرفت.» 5 وی اجازه نمی­داد که کسی مستقیماً با نظریات او مخالفت ورزد و هنگامی که اسدالله علم، وزیر دربار، در اواسط دهه 1350 توصیه­های ناخوشایندی به او کرد، شاه در جواب این مسئله واکنش نشان داد و گفت که علم دارد پیر و خرفت می­شود. با مشاهده این وضعیت، افرادی مانند هویدا نتیجه گرفته بودند که بایستی در برابر نیاز دائمی شاه (اطاعت محض) با قوت قلب سر فرود آورد.

از آنجا كه انگیزه اصلی شاه، حفظ و تقویت قدرت بود، نهایت تلاش او معطوف به ایجاد سیستمی بود كه هم وفاداری كامل به شاهنشاه را ترویج نموده و هم بطور موثر، به اهداف تشكیلاتی خود برسد

به هر حال، در دهه 40 و 50 قدرت آن چنان در دست «شخص» و نه حتی «دربار» بود که دولت و مجلسین ابزار کار شاه شدند. شاه برای تحکیم قدرت شخصی­اش ضمن به کارگیری ابزارهای کارآمد همچون نیروهای امنیتی و دیوانسالاری اداری با آگاهی کامل از تجربیات و توانمندی­ها، تلاش مداومی را برای احیای کامل قدرت شخصی و به دست آوردن نقش مسلط در دستگاه حکومت صورت داد.

فهرست منابع :

1-پیتر آوری، تاریخ معاصر ایران، ترجمه محمد رفیعی مهرآبادی، جلد سوم، تهران: موسسه مطبوعاتی عطایی، 1369، ص97.

2-عبدالامیر فولادزاده، شاهنشاهی پهلوی در ایران، جلد دوم، قم: کانون نشر اندیشه­های اسلامی، 1369، ص85-84.

3-اسکندر دلدم، زندگی و خاطرات امیرعباس هویدا، تهران: گلفام، 1372، ص429.

4-جمعی از نویسندگان، انقلاب اسلامی (ویراست چهارم)، چاپ بیست و دوم، تهران: دفتر نشر معارف، 1385، ص116.

5-مایکل لدین و ویلیام لوئیس، هزیمت یا شکست رسوای آمریکا، ترجمه احمد سمیعی گیلانی، تهران: نشر ناشر، 1362، ص46.

علی جان مرادی جو

بخش تاریخ ایران و جهان تبیان