تبیان، دستیار زندگی
روزی امام علی( ع ) با حدود نود هزار نفر از سپاهیان عراق برای جنگ صفین (جنگ با معاویه) از مركز سرزمین بزرگ اسلامی خارج شدند. آنها پس از مدتی به شهر مرزی ایران یعنی «انبار» كه سر راه قرار گرفته بود رسیدند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

فرمایش فرمانده پاكی ها

فرمایش فرمانده پاکی ها

روزی امام علی( ع ) با حدود نود هزار نفر از سپاهیان عراق برای جنگ صفین (جنگ با معاویه) از مركز سرزمین بزرگ اسلامی خارج  شدند.آنها پس از مدتی به شهر مرزی ایران یعنی «انبار»  كه سر راه قرار گرفته بود رسیدند. كدخدایان و دهقانانی كه ازاطراف جمع شده بودند و سپاهیان را می نگریستند جلو آمدند و در برابر اسب امام (ع) از اسب های خود پایین آمدند و دست به سینه به تعظیم ایستادند. امام علی (ع) از آنان پرسیدند: این چه كاری است كه می كنید؟

در جواب گفتند: این رفتار، خوی و روش ما برای تعظیم بزرگانمان و زمامداران است.

امام فرمود: به خدا سوگند، امُرا و سران شما از اینگونه رفتار سودی نمی برند، و شما خود را در دنیا به مشقت و زحمت دچار می سازید و در آخرت هم به زحمت و شقاوت دچار می شوید.

امام پارسایان

امام علی (ع) در هنگام ورود به شهری فرمود: من با همین لباسهای كهنه و با همین مركب وارد شهر شما شدم؛ اگر با چیزی بیش از این از شهر شما بیرون رفتم بدانید كه در اموال خیانت كرده ام.

بی تفاوت به مال دنیا

ابی اسحاق سبیعی می گوید: روز جمعه ای بر دوش پدرم سوار بودم و امیرالمؤمنین علی (ع) بر منبر خطبه می خواند و پیراهنش را تكان می داد. به پدرم گفتم: آیا امیرالمؤمنین گرمش است؟

پدرم جواب داد: گرما و سرما در كار نیست. پیراهنش را شسته و چون پیراهن دیگری نداشته، آن را تكان می دهد تا زودتر خشك شود.

مردی از جنس نور

زره امیرالمؤمنین علی (ع) گم شده بود. روزی آن زره را در دست یک یهودی دید. او را گفت كه این زره من است. یهودی گفت: ثابت كن و آن را بگیر. در آن ایام امیرالمؤمنین علی علیه السلام خلیفه بود؛ فرمود: من هم خلیفه هستم و هم مدعی. این دعوی چگونه ثابت شود؟

فرمود پیش شُرَیح قاضی برویم تا او بر ما قضاوت كند. همچنان كردند. چون پیش شریح رسیدند و دعوی زره آغاز شد، شریح روی سوی امیرالمؤمنین علی علیه السلام كرد و گفت: اگر چه خلیفه ی ما شما هستید، اما این ساعت به حكم نیابت، حاكم منم. چون به دعوی آمده ای، تو با این یهودی یكجا بایست. امیرالمؤمنین همچنان كرد؛ برابر یهودی بایستاد و گفت: آن زره من است و به دست آن یهودی، ناحق است.

شریح پرسید: می توانی ثابت كنی؟ علی علیه السلام فرمود: چگونه؟ شریح جواب داد: با آوردن گواه! حضرت علی علیه السلام امام حسن (ع) را و غلامش قنبر را گواه آورد. شریح گفت :حسن پسر تو است و قنبر غلام تو؛ من گواهی ایشان را نخواهم شنید. امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمود: من گواه دیگر ندارم.

شریح یهودی را گفت : زره بردار و ببر! اگر دو گواه بیاورد میتواند زره را بگیرد.

فرمایش فرمانده پاکی ها

یهودی چون این معامله بدید حیرتی در باطن او ظاهر گشت و با خود گفت: دین محمد (صلی الله علیه و آله) چنین دینی است؟

پس اسلام آورد و زره به امیرالمؤمنین علی علیه السلام داد و گفت: این حق و ملك تو است؛ به دست من، ناحق است.امیرالمؤمنین نیز آن زره بدو بخشید.

بخش کودک و نوجوان تبیان


منبع:شاهد نوجوان

مطالب مرتبط:

زندگانی امام حسین (ع)

زندگی امام موسی بن جعفر ( ع )

روایاتی از حضرت فاطمه (س)

داستان زندگی حضرت زینب (س)

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.