چرا به فرد دو چهره منافق گویند؟
شکی نیست که بیماری «نفاق» بدترین بیماریها و کانون انواع پلیدیها و ذمایم اخلاقی است، در میان آثار روانی نفاق، «حیرت» و «سر گردانی» بیش از صفات دیگر، چشم گیرتر است و پیوسته خود را از لابلای افعال و حرکات آنها نشان میدهد زیرا از آنجا که منافق دو رو و دو چهره است و پیوسته میخواهد کسی از درون او آگاه نگردد، به خاطر تضاد درون با برون پیوسته، «حیرت» و «سرگردانی» آنگاه «اضطراب» و «دلهره» سراسر زندگی او را فرا میگیرد و قرآن در مثالی روی این دو صفت که دو می زائیده اولی است، تاکید میکند .
واژههای «نفاق» و «منافق» واژههای عربی هستند که بر اثر فزونی استعمال جزو زبان فارسی درآمده و همگی با این دو لف1 و معنی و مفهوم آنها آشنایی داریم.
نویسندگان فرهنگهای عربی چنین میگویند:
نفاق از کلمه «نافقا» گرفته شده که به یکی از دو سوراخ لانه موش صحرایی گفته میشود، زیرا این حیوان برای ساختن لانه، زمین را سوراخ میکند و به حدی پیش میرود که به قشر زمین میرسد و آن را نازک میسازد ولی از بین نمیبرد، هر موقع خوف و ترس برای آن در لانه رخ داد، فـوراً پـوسته را بر انـداخته و از آن درب فرارمی کنـد، سوراخ نخست را «نافقـا» و دومی را «قاصعـا» میگویند، قسمـت دوم از لانـه آن، به ظاهر خاک است ولی درون آن، گودی و فرورفتگی است بسان منافق که ظاهر او ایمان و در درون او کفر است.([1])
شکی نیست که بیماری «نفاق» بدترین بیماریها و کانون انواع پلیدیها و ذمایم اخلاقی است، در میان آثار روانی نفاق، «حیرت» و «سر گردانی» بیش از صفات دیگر، چشم گیرتر است و پیوسته خود را از لابلای افعال و حرکات آنها نشان میدهد زیرا از آنجا که منافق دو رو و دو چهره است و پیوسته میخواهد کسی از درون او آگاه نگردد، به خاطر تضاد درون با برون پیوسته، «حیرت» و «سرگردانی» آنگاه «اضطراب» و «دلهره» سراسر زندگی او را فرا میگیرد و قرآن در مثالی روی این دو صفت که دو می زائیده اولی است، تاکید میکند و میفرماید:
(مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ ناراّ فَلَمّا اَضاعَتْ ما حَوْلَهُ ذَهَبَ اللّه بِنُورِهِمْ وَ تَرَکَهُمْ فی ظُلُمات لایُبْصِرُون).([2])
«منافق» همان کسی است که (در بیابان تاریک) آتشی بر افروخته، هنگامی آتش اطراف او را روشن ساخت، خداوند (طوفانی میفرستد) و آن را خاموش میکند و در تاریکی وحشتناکی که چشمان آنان چیزی را نمیبیند آنها را رها میسازد».
فرض کنید: ظلمت و تاریکی شب، محیط زندگی کسی را در بیابان که مملو از درنده گزنده است فرا گیرد، و آن شخص برای دیدن اطراف خود، آتشی را بر افروزد تا در پرتو آتش هر نوع آسیب را از خود دفع کند، ناگهان طوفانی فرا رسد، آتش او را خاموش و نابود کند، در این صورت چه حالتی برای این شخص رخ میدهد، جز حیرت و سرگردانی، جز اضطراب و دلهره.
وضع منافق درست وضع همین شخص طوفان زده است زیرا همانطور که حیرت و سرگردانی توأم با اضطراب و دلهره، چنین فردی را فرا میگیرد و حتی پریشانی چنین شخصی بیش از اضطراب کسی است که از اول فاقد نور بوده و پیوسته در ظلمت به سر میبرد، همچنین است وضع منافق، زیرا نور اسلام و ایمان، نخست محیط زندگی منافقان را بر اثر پذیرش روشن کرد و به حکم (ذلک بانهم آمنوا) ایمان آورند ولی بر اثر در پیش گرفتن «نفاق» و دو رویی و تبدیل ایمان به کفر، آن نور به خاموشی گرائیده و مایه خاموشی آن گردید و همگان را در یک تاریکی سر در گمی رها ساخت از این جهت وضع آن فرد طوفان زده با این افراد نفاق زده یکسان است.
در این تفسیر: گرایش به اسلام و ایمان به منزله آتشی است که بر افروخته شده، و اختراع نفاق و دو چهرگی بعدی، طوفانی است که آن را خاموش نموده و هرگز در دنیا آخرت از این آتش سودی نمیبرند.
و لذا قرآن درباره منافقان میفرماید:
(ذلِکَ بِاَنَّهُمْ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا فَطُبِعَ عَلی قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا یفْقَهُون).([3])
«نخست ایمان آوردند، آنگاه کافر شدند، بر قلوب آنها مهر خورده و دیگر ایمان نمیآورند».([4])
پی نوشت ها :
[1] . لسان العرب، ماده «نفق».
[2] . بقره/17.
[3] . منافقون/3.
[4] . منشور جاوید، ج4، ص 9، 132، 133، 171.
بخش قرآن تبیان
منبع :
سایت آیت الله سبحانی