تبیان، دستیار زندگی
خمیرگیر عادت داشت، درحالی كه خمیرها را برای داخل تنور رفتن آماده می كرد، با آنها صحبت كند! یكی از خمیرها به خمیرگیر گفت: «تورو خدا! خواهش می كنم! اگه می شه منو اول آماده كن، تا برم داخل تنور! من دوست دارم اول باشم... می فهمی اول...!»
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

نان اول

نان اول

خمیرگیر عادت داشت، درحالی كه خمیرها را برای داخل تنور رفتن آماده می كرد، با آنها صحبت كند! یكی از خمیرها به خمیرگیر گفت: «تورو خدا! خواهش می كنم! اگه می شه منو اول آماده كن، تا برم داخل تنور! من دوست دارم اول باشم... می فهمی اول...!»

خمیرگیر كه آدم باتجربه ای بود گفت: «خمیر عزیز! اول بودن خیلی مهم نیست، مهم اینه كه مفیدباشی.» اما خمیرگوشش به این حرفها بدهكار نبود و اصرار می كرد كه نفر اول باشد. خمیرگیر هم قبول كرد و به عنوان اولین خمیر، آن را به شاطر سپرد تا داخل تنور برود. بعد از اینكه حسابی پخته و آماده شد، شاطر آن را از تنور بیرون آورد.

خمیركه اكنون به نان برشته ای تبدیل شده بود، از اینكه به عنوان اولین نان تنور خارج می شد، بسیار خوشحال بود.

اما از بخت بد، شاطر به جای اینكه آن را برای فروش بگذارد، به جلوی در نانوایی برد و از میخی كه جلو در بود آویزان كرد، تا مشتریان با دیدن آن به نانوایی بیایند و خرید كنند.

نان اول

نان از این قضیه خیلی ناراحت شد. زیرا می دانست در آنجا سرد و خشك شده و كسی آن را نمی خرد. و درنهایت به نان خشك تبدیل خواهدشد.

نان در حالی كه می دید بقیه نانها با خوشحالی در دستان مردم به سمت خانه هایشان می روند، به یاد حرف خمیرگیر افتاد كه می گفت: «اول بودن خیلی مهم نیست، مهم اینه كه مفید باشی!»

بخش کودک و نوجوان تبیان


منبع:کیهان

مطالب مرتبط:

 تولد آدم

عید ختم ناامیدی

مادرم تو را دوست خواهم داشت

  بخشى از خطبه حضرت زهرا (س)

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.