تبیان، دستیار زندگی
زیر درخت گیلاس، خرگوش کوچولو با سنجاب بازی می کرد. مامان خرگوش صدایش کرد:کوچولوی من، وقت خواب است. زود بیا، زود زود زود!
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

زود زود زود!

زود زود زود!

زیر درخت گیلاس، خرگوش کوچولو با سنجاب بازی می کرد.

مامان خرگوش صدایش کرد:"کوچولوی من، وقت خواب است. زود بیا، زود زود زود!"

خرگوش کوچولو یواش یواش آمد، چون دلش نمی خواست بخوابد.

خرگوش کوچولو چشم هایش را بست، اما خوابش نبرد. فکری کرد و گفت:"مامانی، اجازه می دهی به سنجاب، شب به خیر بگویم؟ زود می آیم."

مامان خرگوش آهی کشید و گفت:"باشد. برو. اما زود بیا. زود زود زود.

خرگوش کوچولو رفت و زود برگشت. ولی هنوز خوابش نمی آمد. فکری کرد و گفت:"مامانی، اجازه می دهی به درخت گیلاس شب به خیر بگویم؟ زود می آیم."

مامان خرگوش آهی کشید و گفت:"باشد. برو. اما زود بیا. زود زود زود."

خرگوش کوچولو رفت و زود برگشت.

ولی هنوز خوابش نمی آمد. فکری کرد و گفت:"مامانی، می خواهم بروم جایی. زود می آیم. زود زود زود."

مامان خرگوش آهی کشید و گفت:"وای از دست تو! باز کجا می خواهی بروی؟"

خرگوش کوچولو جواب نداد، چون دیگر دور شده بود.

کمی بعد، خرگوش کوچولو برگشت. مامان خرگوش پرسید:"کجا رفته بودی؟"

خرگوش کوچولو خمیازه ای کشید و گفت:"رفته بودم بالای تپه به خدا شب به خیر بگویم."

مامان خرگوش، بغلش کرد و گفت:"همین جا می توانستی به خدا شب به خیر بگویی."

زود زود زود!

خرگوش کوچولو دراز کشید و گفت:"مامانی، خسته شدم. می خواهم زود بخوابم. زود زود زود!"

مامان خرگوش او را بوسید و پرسید:"پس من چی؟ به من شب به خیر نمی گویی؟"

هیس، خانم خرگوش! بیدارش نکن! مگر دنبال دردسر می گردی؟

بخش کودک و نوجوان تبیان


منبع:سروش خردسالان

مطالب مرتبط:

جوجه های نرگس

جیکو و قارقاری

قصه ی موش كوچولو و مادرش

آرزوی صورتی

قورباغه ای به نام سبزک

قور قوری و استخر بزرگ

وینی کوچولو و یک روز زمستانی

مرغک کوچولو

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.