فقط امروز، روز ساختن فرداست! (قسمت 2)
از دیگر دغدغههای فكری والدین فقدان مسئولیت پذیری فرزندان است. اما این مشكل از آنجا ناشی می شود كه متأسفانه خانواده نقش اساسی خود را كه همانا فراهم كردن مكانی برای توسعه و هدایت است ایفا نمی كند. در بعضی خانوادهها والدین می خواهند همه چیز را به زور تحمیل كنند، حتی موفقیت را؛ در این نوع خانوادهها شاهدیم كه فرزند را با انواع روشها و اهرمهای مداخله وادار به درس خواندن می كنند یا حتی مجبور به انجام ورزشی خاص. در این شرایط فرزند طبعاً از مسئولیت آفریده شده توسط والدین فرار می كند.
لازم است بدانید انسان هنگامی مسئولیت می پذیرد كه احساس كند خود در به وجود آوردن چنین مسئولیتی نقش دارد. والدین می توانند با اعتبار بخشیدن بیشتر به فرزندان و دادن نقشی مستقیم تر به آنان در امور خانواده، در سنین مختلف رشد، حس مسئولیت را در آنها رشد و پرورش دهند.
به عهده گرفتن همه كارها از طرف پدر و مادر نتیجه ای جز مسئولیت گریزی فرزندان ندارد. مثلاً وقتی فرزند توانایی پوشیدن لباسهای خود را پیدا كرد، دیگر دخالت شما در این كار بی مورد است؛ وقتی فرزند می تواند خود صبحانه اش را آماده كند و یا با شما در چیدن میز همكاری نماید، دیگر چیدن میز و دعوت از او برای صرف صبحانه بی مورد است؛ همچنین وقتی فرزند می تواند بخشی از خرید مایحتاج خانه را به عهده گیرد، شما باید حضورتان را در آن بخش به مرور كمرنگ كنید؛ كارهایی از قبیل خرید نان و میوه.
والدین با این شیوه در واقع بخشی از اختیارات خود را به فرزند می سپارند. به این ترتیب پدر و مادر قادر خواهند شد عملكرد و رشد واقعی فرزند را به لحاظ اجتماعی در عمل مشاهده كنند و فرزندان نیز به تدریج به اهمیت وظایف و نقشهایی كه به عهده آنهاست پی خواهند برد. بنابراین رشد و تربیت فقط با حرف و نصیحت و بكن - نكن امكانپذیر نیست، بلكه لازم است فرزندان مستقیماً وارد عرصه مناسبات اجتماعی شوند.
خانوادهها باید توجه داشته باشند كه وجه منفی نسل امروز برچسبهای غلطی كه بر آنها خورده، نیست، بلكه وجه منفی نسل امروز تنها ناآگاهی است.
فرزند در خانواده براساس اطلاعات و تجربههای محدود خود كارها را انجام می دهد؛ و اگر نمی تواند كاری را آن گونه كه شما می خواهید به انجام برساند، راهش شماتت و سرزنش به مفهوم زدن برچسبهایی از قبیل «خنگ»، «گیج»، «لجباز»، «شرور» و «آدم نمی شی» نیست. از جمله راههایی كه می توان این ناآگاهیها را در خانواده ترمیم كرد و نیازهای فكری و مهارتهای اجتماعی را پرورش داد تكنیك «حل مسئله» است. در این تكنیك تصمیم گیری در كل خانواده توزیع می شود؛ به این معنا كه والدین به تنهایی تصمیم نمی گیرند، بلكه فرزندان را هم در تصمیم گیریها دخالت می دهند. اتفاقاً در این روش و در پارهای موارد، والدین از فرزندانشان روشها و راهحلهای جدیدی می آموزند.
مثال: می خواهید برای فرزند خود لباسی بخرید. این خرید چگونه انجام می شود؟ آیا دست او را می گیرید، به بازار می روید و هر لباسی كه شما خوشتان آمد برایش می خرید؛ بدون توجه به خواست و سلیقه او؟ اگر چنین می كنید به فرزندتان یاد می دهید كه سر رشته زندگی اش در دست دیگران است. ممكن است بگویید لباسی كه او انتخاب می كند به دردش نمی خورد، یا این كه او نمی داند این لباس بعد از مدتی غیرقابل پوشیدن می شود.
مفهوم هدایت این است كه او خود تجربه كند. او باید معنای دوام و یا جنس خوب و بد را در تن خود بیازماید؛ و اگر شما نظر خودتان را به این شكل تحمیل می كنید كه «هر چی من می گم باید بپوشی»، منتظر واكنشهای منفی او هم باشید؛ واكنشهایی كه معمولاً خود را به شكل شورش نمایان میسازد.
مثالی دیگر: پدر و مادری برای تابستان برنامه ریزی می كنند كه به مسافرت بروند. در آخرین لحظات پسرشان كه روزهای پایان هجده سالگی را می گذراند، می گوید كه با آنها نمی رود. اولین واكنش پدر و مادری كه شیوه «كنترل» در تربیت را انتخاب كردهاند چیست؟ قهر و اجبار، تهدید و دعوا، ترشرویی و اخم؛ و به عبارتی استفاده از اهرمهای قدرت. در نهایت او به این مسافرت می رود، اما مسافرت تفریحی تبدیل به مسافرت... می شود.
اما شیوه رهبری و هدایت چه می گوید؟ در درجه اول لازم است شرایط سنی فرزند را در نظر بگیرید. جوانان معمولاً در این سن و سال با خانواده به هیجان نمی رسند. بنابراین اصرار بیش از حد والدین در این موقعیت، منجر به مقاومت فرزند می شود. هر چه آنها بیشتر اصرار كنند، شاهد مقاومت بیشتری از طرف فرزند خواهند بود؛ مقاومتی كه معمولاً نام آن را لجبازی می گذارند. والدین باید دلایل او را بشنوند. متأسفانه در این گونه مواقع، گاهی والدین حتی حاضر به شنیدن حرفهای فرزندشان نیستند.
گام بعدی پرسیدن سؤالهای باز از اوست؛ سؤالهایی كه از مسائل زیربنایی پرده برداری كند و به علتها برسد؛ سؤالهایی نظیر «نظرت راجع به گروهی مسافرت كردن چیست؟» (با همسنهایش)؛ فكر می كنی مسافرت با ما چه مشكلاتی را برایت به وجود می آورد؟ یا نظرت درباره آمدن پسرخالههایت چیست؟
قدم بعد این است كه برداشت خود از صحبتهای فرزندتان را با او در میان بگذارید؛ مثلاً اگر درست فهمیده باشم، ترجیح می دهی این مسافرت را با دوستانت باشی. لازم است بدانید خانواده توسعه یافته خانوادهای است كه توان برنامه ریزی مجدد، یافتن راهحلهای متعدد، دور اندیشی، توصیف موقعیت، تجزیه و تحلیل و استدلال منطقی را داشته باشد. او این بار با دوستانش به مسافرت می رود و البته با بسیاری از مفاهیم اجتماعی، ارتباطی، برنامه ریزی سفر، مدیریت هزینه و... آشنا میشود و مطمئناً در این سفر خطاهایی هم خواهد داشت. به این ترتیب فرزندان می فهمند كه پدر و مادر در برابر آنها نیستند، بلكه هدفشان این است كه به آنها راهی برای زندگی بهتر نشان دهند و بستر رشد اجتماعی و مهارتهای فكری آنان را فراهم سازند. دیگر این كه والدین به فرزندان می فهمانند كه به تواناییهای آنان اعتماد دارند و برای احساسات آنها اعتبار قائلند.
منبع: ماموریت ممكن.، نوشتهِ كن بلانچارد، ترجمهِ محمود طلوع
لینک ها
بحران و نابسامانی در خانوداه امروزی
مدیریت خانواده؛ برنامه ای مدون برای زندگی
مهمترین عوامل تهدید کننده پایداری خانواده
خانواده از خداوند اعتبار می گیرد
کتاب های « روان شناسی »، « خانواده »، « زنان » و « متفرقه » در فروشگاه اینترنتی تبیان