تبیان، دستیار زندگی
پس آنچه ملاک ارزش افعال انسانی است، اختیار است، انسان نیرویی دارد که با آن می‌تواند از حالت انفعالی خارج شود و پا فراتر نهد و حاکم بر غرایز و جاذبه‌های مختلف شود و خواسته‌ای را فدای خواسته دیگر کند و این جاست که با همین ترجیحِ یکی بر دیگری، کار آدمی ارزش
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

اختیار، ملاک ارزش افعال انسان


در قرآن کریم آیاتی وجود دارد که به صراحت بر موضوع اختیار انسان در انتخاب راه و افعال زندگی خود تأکید کرده است . اختیاری که ملاک تکلیف ماست و موجب می‌شود که انسان بر سایر حیوانات امتیاز پیدا کند، چه اختیاری است؟ بدون شک، هر انسانی دارای فعل ارادی است، البتّه کار جبری و طبیعی نیز دارد؛ ولی آن‌ها مورد بحث ما نیست.


مغز انسان

کارهای ارادی انسان با مبادی خاصّی از ادراکات و تمایلات نفسانی وی به مدد دستگاه‌های تمایلات، ادراکات و نیروهایی که خدا در او قرار داده است، اعمّ از نیروهای روانی یا بدنی و حتّی به کمک اشیای خارجی انجام می‌شود.

آنچه موجب ارزش انسان می‌شود، این است که کارهای وی گزیده یک راه از چند راه است.

در درون انسان، گرایش‌های مختلفی وجود دارد که معمولاً در مقام عمل با هم تزاحم می‌یابند؛ شبیه نیروهای مختلفی که از جهات مختلف در یک جسم اثر می‌کنند؛ جاذبه‌ای آن را به راست می‌کشاند و جاذبه دیگر به چپ، مثل آهنی که بین دو آهن‌ربا قرار گرفته باشد.

در طبیعت وقتی بدین گونه، نیروها جهات مختلفی داشته باشند، آنچه در خارج تحقّق می‌یابد، برآیند نیروهاست؛ ولی در انسان این‌طور نیست که هر جاذبه‌ای قوی‌تر باشد، خودبه‌خود تأثیر صددرصد در انسان بگذارد؛ مگر انسان‌هایی که نیروی اختیار و تصمیم را به کار نمی‌گیرند و تسلیم غرایز می‌شوند. انسان‌ها نیرویی دارند که می‌توانند در برابر جاذبه‌های قوی نیز مقاومت کنند و این‌گونه نیست که در مقابل کشش‌های طبیعی، صرفاً حالت انفعالی داشته باشند و همین است که به کار انسان ارزش می‌بخشد.

اختیار، ملاک ارزش افعال انسان

پس آنچه ملاک ارزش افعال انسانی است، اختیار است، انسان نیرویی دارد که با آن می‌تواند از حالت انفعالی خارج شود و پا فراتر نهد و حاکم بر غرایز و جاذبه‌های مختلف شود و خواسته‌ای را فدای خواسته دیگر کند و این جاست که با همین ترجیحِ یکی بر دیگری، کار آدمی ارزش می‌یابد.

چنین ارزشی، تنها در مورد موجودی صدق می‌کند که دارای گرایش‌های متضادّ باشد؛ یعنی گرایش‌هایی که تنها در مقام عمل و ارضا قابل جمع نیستند و با هم تزاحم می‌یابند؛ ولی هر یک ذاتاً دافع دیگری نیست؛ بدین معنا که انگیزه‌هایی در انسان به وجود می‌آید که ارضای همه آن‌ها در یک آن و یک‌جا امکان ندارد و باید یکی را انتخاب کند؛ نمی‌توان هم خدا را راضی کرد و هم شیطان و دل را.

بگو: این حق است از سوی پروردگارتان، هر کس می‌خواهد ایمان بیاورد و هر کس می‌خواهد کافر شود

البتّه گاهی امکان دارد انسان به کاری که مورد رضای خداست، میل هم داشته باشد؛ مثل سحری خوردن و یا افطار کردن که هم مستحب است (یعنی خدا از آن خشنود می‌شود) و هم نفس به آن تمایل دارد و اگر قصد قربت کند، عبادت کرده است؛ ولی گاهی تزاحم ایجاد می‌شود؛ مثلاً آدم گرسنه است و غذای لذیذ، امّا حرامی در دسترس است.

در این‌گونه موارد جمع بین دو خواسته و ارضای آن، ممکن نیست و باید یکی را انتخاب کرد، حال اگر موجودی تنها دارای یک نوع تمایل باشد (مثل فرشتگان که لذّت آنان در عبادت خداست و اصولاً لذّت شیطانی در آنان نیست) در نتیجه انتخاب هم برای آن‌ها مطرح نیست؛ زیرا میل دیگری جز عبادت خدا ندارند، البته مجبور هم نیستند، اختیار دارند و به میل خود کاری را انجام می‌دهند؛ امّا جز این میل، میل دیگری ندارند، به دیگر سخن، مختارند ولی انتخاب گر نیستند، پس تنها یک راه پیش رو دارند؛ امّا انسان دارای خواسته‌های متضاد است و علاوه بر این که مختار است، باید انتخاب هم بکند و این منشأ ارزش است.

اختیار در میان آیات قرآن کریم

در قرآن کریم آیاتی داریم که با صراحت بر اختیار انسان دلالت می‌کند: «قُلِ الْحَقُّ مِن رَّبِّکُمْ فَمَن شَاء فَلْیُؤْمِن وَمَن شَاء فَلْیَکْفُرْ؛ بگو: این حق است از سوی پروردگارتان، هر کس می‌خواهد ایمان بیاورد و هر کس می‌خواهد کافر شود.» (کهف، 29)

کلامی صریح‌تر از این آیه در مورد اختیار نمی‌توان یافت. خدا حجّت را بر مردم تمام کرده، راه‌ها را به آنان نشان داده و پیامبران را فرستاده است: «لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ؛ تا بعد از این پیامبران، حجتی برای مردم بر خدا باقی نماند». (نساء، 165)

و اینک نوبت مردم است که: «فَمَن شَاء فَلْیُؤْمِن وَمَن شَاء فَلْیَکْفُرْ؛ هر کس می‌خواهد ایمان بیاورد و هر کس می‌خواهد کافر شود». (کهف، 29)

«لِّیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَن بَیِّنَةٍ وَیَحْیَی مَنْ حَیَّ عَن بَیِّنَةٍ؛ تا آن‌ها که هلاک (و گمراه) می‌شوند، از روی اتمام حجت باشد و آن‌ها که زنده می‌شوند (و هدایت می‌یابند) از روی دلیل روشن باشد». (انفال، 42)

نشانه‌های اختیار انسان در قرآن کریم

خلقت انسان

در قرآن کریم در آیاتی به صراحت در مورد مختار بودن آدمی صحبت به میان آورده شده است که این امر نشان از توجه خداوند به موضوع اختیار انسانی و متعاقب آن اهمیت انجام اعمال از طرف وی دارد که در یادداشت پیش رو به این بحث نگاهی اجمالی انداخته شده است.

با نگاهی اجمالی به قرآن کریم، در می‌یابیم که به نظر قرآن، انسان موجودی مختار است. اصولاً آمدن پیامبران و نزول کتب آسمانی، بی‌آن‌که انسان مختار باشد، کاری بیهوده است؛ بنابراین همین امر دلالت دارد بر این که خدا و پیامبران، آدمی را مختار می‌دانند.

از نشانه‌های اختیار در آیات قرآن می‌توان به این موارد اشاره کرد:

1. ابتلا و آزمایش نشانه اختیار

آیاتی که در زمینه‌ی ابتلا و آزمایش انسان وارد شده است، دلالت بر همین امر دارند:

"إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن نُّطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَّبْتَلِیهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِیعًا بَصِیرًا؛ ما انسان را از نطفه مختلطی آفریدیم و او را می‌آزماییم. (بدین جهت) او را شنوا و بینا قرار دادیم"؛ (دهر، 2)

"إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَی الْأَرْضِ زِینَةً لَّهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا؛ ما آنچه را روی زمین است، زینت آن قرار دادیم، تا آن‌ها را بیازماییم که کدامشان بهتر عمل می‌کنند". (کهف، 7)

2. وعد و وعید

از اوصافی که خدا به پیامبران داده است "مبشّر" و "منذر" است:

"کَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ؛ مردم یک دسته بودند، خداوند پیامبران را مبعوث کرد تا مردم را بشارت و بیم دهند." (بقره، 213)

تبشیر این است که پیامبران به بشر، وعده‌های نیکو برای انجام کارهای خوب بدهند و انذار آن است که آدمی را از عواقب کارهای بد بهراسانند; چه از عواقب دنیوی و چه اخروی. گاهی قرآن، حتّی به جای آن که بگوید: پیامبر فرستادیم؛ می‌فرماید: "نذیر" گسیل داشتیم:

"وَإِن مِّنْ أُمَّةٍ إِلَّا خلَا فِیهَا نَذِیرٌ؛ هیچ اُمتی نیست مگر آن که در آن انذار کننده‌ای است." (فاطر، 24)

آیا با شما عهد نکردم ای فرزندان آدم که شیطان را نپرستید که او برای شما دشمن آشکاری است؟ و این‌که مرا بپرستید که راه مستقیم این است

یا در قیامت به مؤمنان می‌فرماید:

"أَلَمْ یَأْتِکُمْ نَذِیرٌ؛ آیا انذار کننده‌ای بر شما نیامد." (ملک، 8)

همه‌ی این امور از وعد و وعید و بشارت و انذار، تنها در مورد موجود مختار معنا دارد.

3. عهد و میثاق

دسته‌ای دیگر از آیاتی که باز نشانگر اختیار انسان است، آیات عهد و میثاق خدا با عموم یا دسته‌های خاصّی از انسان‌ها است که در قرآن به آن اشاره دارد:

"أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ * وَأَنْ اعْبُدُونِی هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ؛ آیا با شما عهد نکردم ای فرزندان آدم که شیطان را نپرستید که او برای شما دشمن آشکاری است؟ و این‌که مرا بپرستید که راه مستقیم این است." (یس، 60 و 61)

اگر انسان مجبور باشد و از خود اختیاری نداشته باشد، عهد خدا با وی، کار لغوی است.

"وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ لاَ تَعْبُدُونَ إِلاَّ اللّهَ ...؛ (به یاد آور) زمانی را که از بنی‌اسرائیل پیمان گرفتیم که جز خداوند یگانه را پرستش نکنید و..."؛ (بقره، 83)

"وَ إِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِیِّینَ مِیثَاقَهُمْ وَمِنکَ وَ مِن نُّوحٍ ...؛ و آن هنگام که از پیامبران و از تو و از نوح ... پیمان گرفتم." (احزاب، 7)

این دو مورد، میثاقِ خاص است. همه‌ی این آیات اعمّ از میثاق عام یا خاص نشانه‌ی اختیار انسان است.

علاوه بر دلیل‌های نقلی و عقلی، آدمی با علم حضوری نیز در می‌یابد که مختار است.

تردید پذیر نیست که در بسیاری از موارد، انسان وقتی بر سر دوراهی قرار می‌گیرد، بدون این که جبری در کار باشد، با اختیار خود یکی از دو راه را انتخاب می‌کند.

بخش قرآن تبیان


منبع : ایکنا