بهاری و اولتیماتوم
قسمت اول را اینجا بخوانید
آیتالله بهاری که در تمام عرصهها آماده دفاع از دین مبین اسلام و مشروطیت بود، در اوایل سال 1329.ق که دولتین روسیه و انگلستان به بهانه فقدان امنیت در ایران نیروهای خود را از شمال و جنوب وارد خاک کشور کردند ــ البته نیروهای روسی قبلاً به آذربایجان و جاهای دیگر وارد شده بودند ــ وی بار دیگر رهبری مردم را به دست گرفت و نسبت به این رفتار و بهانهجویی دو دولت طی یادداشتی، که تمام مردم همدان، اعم از مسلمان، یهودی و نصاری، آن را امضا کرده بودند، به سفرای خارجی در تهران اعتراض کرد.[37]
آیتالله بهاری شخصاً در مخابرات حضور یافت و مراتب اعتراض و انزجار خود و مردم همدان را به همه جا اعلام نمود و به دنبال آن بنا به دستور علمای نجف در همدان «هیأت علمیه اتحادیه» را در محرم 1329.ق تشکیل داد و خود ریاست آن را بر عهده گرفت تا بدین وسیله با علما و سایر مردم ایران ارتباط داشته باشد تا همگی با وحدت و یکپاэگی در کل کشور بتوانند با اجانب مقابله نمایند. در این هیأت شصت الی هفتاد نفر از علمای همدان شرکت داشتند. در اتحادنامه علما و مردم همدان در این خصوص در 18 محرم 1329.ق چنین آمده است: «... هذا ما اهالی همدان از تاریخ ذیل با هم متفق و متحدیم که تبعاً لآیات الله فی الانام در موجبات امنیت و آسایش که بالاخره حفظ بیضه اسلام است ساعی و جاهد بوده و به آواز بلند برادران ساکنین ولایات را به همراهی و اتحاد با یکدیگر در این مقصد مشروع دعوت مینماییم.»[38]
آیتالله خراسانی با ارسال تلگرافی به آیتالله بهاری از این اتحاد و اتفاق اظهار امتنان نمود و از وی و مردم همدان خواست که با اتحاد کلمه به تکلیف خود عمل کنند و در حفظ دین و وطن اسلامی کوشا باشند.[39] در این زمان آیتالله بهاری ریاست انجمن ولایتی را به امامجمعه همدان واگذاشت و درگیر مسائل هیأت علمیه اتحادیه همدان شد.
دولت روسیه در ذیقعده 1329.ق شفاهی و سپس در 7 ذیحجه همان سال کتباً به دولت ایران اولتیماتوم نمود که مورگان شوستر را از ایران اخراج کند. به دنبال آن نیروهای روس به تبریز، قزوین و مشهد تجاوز کردند و تعدیات بیحد و حصری مرتکب شدند. در پی انتشار این خبر مردم و روحانیان همدان به مبارزه علیه روسها برخاستند. این مبارزه زمانی ابعاد گستردهتری پیدا کرد که علمای نجف اشرف تلگرافی مبنی بر مبارزه با روسها به روحانیان ایران از جمله آیتالله شیخ محمدباقر بهاری مخابره کردند.[40]
شیخ محمدباقر بهاری با توجه به اعلام خبر اولتیماتوم و دستور علمای نجف اشرف به فعالیت برخاست و مردم و طلاب را آماده هر گونه مقابله با نیروهای روسیه که به همدان نزدیک میشدند، کرد. فرزند وی محمدحسین در اینباره مینویسد: مرحوم مخبر فرهمند، که رئیس اداره کل مخابرات همدان بود، صورت تلگرافی را به پدرم داد و منتظر جواب ماند. پدرم آن را گرفت و مشغول مطالعه آن شد، ما هم به صورت پدر نگاه میکردیم، دیدم وی رنگ صورتش تغییر پیدا کرد. پس از لحظاتی به رئیس مخابرات گفت: به آنها بگو چیزی که شما میگویید، هرگز نمیشود، ولی مرحوم فرهمند مکرراً به پدرمان میگفت: آن امپراتوری روسیه کبیر است و پدر گفت: جواب همان است که به شما گفتم ... . وقتی طلاب برای درس حاضر شدند، پدر فرمود قصد دارد که در مسجد جامع سخنرانی بنماید. فوراً این خبر در شهر پخش شد، تا آنکه مسجد از جمعیت پر شد. پس شیخ بر روی منبر جا گرفت، بعد از خطبهای حکم جهاد صادر کرد. برای همه مردم حتی غیر مسلمانها و بعد کالاهای روسیه را تماماً حرام اعلام کرد و به کلنل محمدتقی که در آن زمان فرمانده پادگان (آتریاد) همدان بود دستور داد که میدان مسجد شاه قدیم را برای تمرین کسانی که آمادگی دفاع را دارند خالی و آماده نماید.[41]آیتالله بهاری پس از صدور فرمان جهاد علیه روسها خود پیشاپیش مردم حرکت نمود و با سلاحهایی که در زرادخانه شهر موجود بود، مردم را مسلح کرد و همگی مشغول مشق نظامی و تیراندازی شدند و بنا به دستور شیخ نیز علما و طلاب عبا و عمامهها را کنار گذاشتند و در میدانهای خارج شهر برای مدتی مشغول تمرین نظامی شدند، تا هر گاه سربازان روس خواستند وارد شهر شوند به مقابله با آنها برخیزند.[42] بنا به دستور وی طلاب همدان تلگرافی مبنی بر آمادگی در دفاع از کشور و مشروطیت به مجلس شورای ملّی و مدارس عالیه مرکز مخابره کردند.[43] این حرکت و قیام شیخ با پذیرش اولتیماتوم روسیه توسط دولت ایران فروکش نمود و بحران موقتاً خاتمه یافت.
حمله سالارالدوله و دفاع از مشروطیت
آخرین دفاع شیخ محمدباقر از مشروطیت در زمان شورش ابوالفتحمیرزا سالارالدوله، پسر سوم مظفرالدینشاه برای تصاحب تاج و تخت همراه محمدعلیشاه مخلوق در 1329 الی 1331.ق بود. سالارالدوله در این زمان غرب ایران را محل تاخت و تاز خود ساخته بود و شهرهای این منطقه را یکی پس از دیگری تصرف میکرد.[44]
در همدان نیز گروهی از سالارالدوله حمایت کردند و زمینههای ورود سپاهیان او را به شهر فراهم آوردند. تا جایی که عدهای در روز سهشنبه 6 شعبان 1329.ق طی تلگرافی به سالارالدوله اعلام حمایت و اطاعت کردند.[45]
در مقابل مشروطهخواهان به رهبری آیتالله بهاری در مقابل جاهطلبیهای او به مبارزه و مقاومت دست زدند. سالارالدوله برای رسمیت بخشیدن به ادعای سلطنت خود نامههایی در این خصوص برای مراجع مختلف شهرهای ایران، از جمله شیخ محمدباقر بهاری نوشت. این تلگراف زمانی به دست شیخ رسید که مجتهد مقتدر همدان برای رفع خطر سالارالدوله جمعی از طبقات شهر و علما را به منزل خود فرا خوانده بود تا برای مقابله با سالارالدوله و جلوگیری از ورود او به شهر دستههای نظامی تشکیل دهند برای اینکه تا رسیدن نیروهای دولتی و مجاهدان از تهران بتوانند ایستادگی نمایند. سالارالدوله در این تلگراف به شیخ خاطرنشان ساخته بود: «... از طرف ما برای به دست گرفتن امور سلطنت اقدام به عمل آمده است، از آنجایی که شما را پدر روحانی خود میدانیم، انتظار داریم که در تشدید مبانی قدرت ما نهایت کوشش را مبذول دارید. آنچه لازم باشد از طرف ما مجاهدت به عمل خواهد آمد.»[46]
شیخ محمدباقر با مشاهده تلگراف دچار حیرت شد و آن را به حضار نشان داد و از آنها خواست که جواب تندی برای سالارالدوله فرستاده شود. اما از آنجایی که عموم آقایان مرعوب اقدامات مسلحانه سالارالدوله بودند، از پذیرش این خواسته شانه خالی کردند. ناگزیر خود شیخ تلگراف تندی مبنی بر مخالفت با شورش سالار، که با این بیت آغاز میشد، به او مخابره کرد:
«ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست
عرض خود میبری و زحمت ما میداری»[47]
علاوه بر این تلگراف، شیخ محمدباقر بهاری از مردم خواست هیچگونه همراهی با سالارالدوله نداشته باشند و به او کمک نکنند. تلگراف تند و اقدامات شیخ چنان بر روحیه سالارالدوله تأثیر نهاد که وقتی از کرمانشاه به قصد تصرف همدان نیروهای خود را رهبری میکرد، جرأت نکرد مستقیماً وارد همدان شود. اما بهرغم این تلاشها سپاهیان عشایری سالارالدوله همدان را تصرف و غارت کردند و انجمن ولایتی و دوایر دولتی را به آتش کشیدند.[48] برای مقابله با اقدامات آیتالله بهاری، یک گروهان توپدار روی تپه مصلا به سرکردگی فتحعلی توپچی مستقر شدند و قصد به توپ بستن خانه شیخ واقع در کوچه ذوالریاستین را داشتند، که مریدان شیخ و مردم شهر به رهبری شیخ محمدرضا، برادر شیخ محمدباقر بهاری، و صفدر بهاری مانع از این اقدام شدند و سربازان را خلع سلاح کردند.[49]
آرای بهاری در مورد مشروطه
فعالیتهای سیاسی، دینی و نظامی شیخ محمدباقر در انقلاب مشروطه در دو قالب نظری و عملی شایان توجه است. وی با تشکیل اردوی ملّی و مجاهدین، در استبداد صغیر، هدایت انجمن ولایتی، اعتراض به اولتیماتوم روسیه و مبارزه با سالارالدوله در عمل به انقلاب مشروطه کمک کرد. در زمینه نظری نیز با نگاشتن رساله «ایضاح الخطاء» مبنی بر نکوهش استبداد در مقام پاسخگویی به آیتالله شیخ فضلالله نوری برآمد. بهاری که بین مشروعه و مشروطه هیچ تعارض و تخالفی نمیدید در این رساله کوشیده است این موضوع را به اثبات برساند. وی درباره علت نوشتن رساله چنین اظهار کرده است: «کلماتی که از ... دیده شد که اجله علمای اسلام را در باب مشروطیت تخطئه نمود و ایضاح خطای شخصی لازم گردید.»[50]
بهاری در خصوص معنی و مفهوم مشروطیت نوشته است: «موصوف این کلمه که مؤنث است، دولت و سلطنت است نه چیز دیگر و نظر در او هم به تصرفات مملکتی سلطان و معنای مشروطیت آنها توقف داشتن آنهاست و مشروطه به امضاست و رضای امنا و خیرخواهان ملت است و حاصل آن میشود که تصرفات شخص سلطنت و منصوبین او و اتباع آنها در تحت این قاعده درآید و منحصر در صوابدید امنا رعیت شده، تجاوز از او ننماید.»[51]
شیخ در این تعریف مشروطیت را اصلی میداند که طبق آن باید کارها و امور کشور با مشورت منتخبان مردم انجام شود و هدف خیر و صلاح ملّت باشد و در صورت تصویب امنای ملّت، سلطان و ماموران وی حق اجرا و دخل و تصرف پیدا میکنند.
آیتالله بهاری راجع به فواید و اهداف مشروطیت، نوشته است: «اگэه از واضحات است که اقدام به مشروطیت برای فرار از ضرر استبداد است و حس علاحده در خود او معتبر نیست و فرار از مضرات استبداد در حس اقدام به او نسبی است از جمله فواید مشروطیت اتحاد و موافقت میان سلطان و رعیت است که موجب تعاضد در موارد حاجت میگردد و رفاه رعیت و ایمنی آنها از ظلم فوقالعاده میشود.»[52] و در جای دیگر نوشته است: «مشروطه میگوید که سلطان را در تصرفات مملکتی حدی باشد که انتظام و استقامت و استقلال مملکت از دست نرود و ملّت هم آسوده باشد از تعدیات زایده رفاه شوند و نتایج و فواید دیگر که اهل دول مشروطه دریافتهاند، ملّت ایران هم به او برسند.»[53]
شیخ محمدباقر در مورد سلطنت معتقد است: «همچنان که یک گله باید دارای یک شبان باشد تا آن را از شرّ گرگ حفظ کند، مردم نیز باید سرور و سلطانی داشته باشند که آنان را از ظلم رهایی بخشد و عدالت را برقرار نماید. تا جایی که خداوند آنان را مورد خطاب قرار داده و فرموده است: قرار نبود که به جمعآوری مال بپردازید، بلکه قرار بود که ناله مظلوم را از درگاهم برگردانی، به عبارتی ثمره سلطنت غیر معصوم، همان حفظ نظم و معاش دنیاست و این فقره قدر جامع میان سلاطین روی زمین است و میگوید: «اسلام سلطان را به جو و عدل تقسیم کرده و سلطان عدل در غیبتِ ولی امر برای حفظ بیضه اسلام لازم است. اما لوازماتی و شرایطی دارد و در اسلام تکلیف مردم و سلطان نیز متقابلاً مشخص شده است. سلطان نباید ظالم بوده و از دین خدا خارج باشد و اگر از شرایط عدل[54] اسلامی عدول کرد و مردم برای جلوگیری او شرایط گذاشته امضای امنای مردم را پیش آوردند، برای فرار از تهدید و ظلم است نه اینکه دین خداوند ناقص است.» وی در مورد مشروطه مشروعه گفته است: «اگر مشروعیت را وصف سلطنت قرار میدهد که به وجهی مشروعیت نخواهد داشت و محل رخصت شرع نمیگردد و از وصف به خداست که بگویی نجس پاک و حرام و حلال و تلخ و شیرین و سیاه و سفید الی غیر ذلک، و اگر وصف مشروعیت است که شرعیت به غیر ظلم جایی جائر شبهه در او نیست و ابداً غیر مشروح ندارد خوب بیان میکرد که همه بدانند.»[55]
او در مورد درخواست مجاهدان مشروطهخواه چنین اظهار کرده است: «آنها خواهان اعاده مشروطیت هستند که دارای مقدماتی است که مقدمهاش همراهی و مساعدت سلطان و اگر این حالت پیش بیاید مقصود حاصل شده است. تلاش مشروطهخواهان محدود بودن ظلم و بالسویه بودن آن است، در حالی كه استبداد هیچ چاэوبی را نمیپذیرد.»[56] از سوی دیگر دفاع مشروطهخواهان از شهر و دیار خود و حفظ امنیت آن را در مقابل سلطان جور، گناه خوانده میشود و این اقدام را خارج از دین میدانند، درحالیکه خرابکاری و خلاف شرع همه در رفتار و حرکات سلطان و اتباع سلطان است.[57] بهاری در جواب کسانی که مشروطیت را بدعت در مقابل سنّت میدانستند چنین بیان کرده است: «بعضیها هر آنچه در زمان حضرت رسول نبوده حتی از کیفیات لباس و خوراک بدعت میدانند، درحالیکه واضح است که نمیشود مطلق غیر متداول آن زمان، آخرش به آتش رسد، و آنچه راجع به مشروطیت قرار برای او داده میشود امورات اضطراریه و تهدید و تقلیل ظلم است، بعد از آنکه عمل به سنّت اولیه حضرت رسول(ص) در آن مورد به واسطه عصیان جماعتی از تحت قدرت مسلمین بیرون رفته و در ترک آن معذور گردیدهاند و اضطراریات منقول نیست که غیر مباح باشد پس آن تهدیدات را نمیتوان بدعت شمرد. به عبارت دیگر اگر تهدید تصرفات جائر به علت باشد، لازم میآید که رهایی و بیحدی جائر در موارد تصرفاتش ــ العیاذهالله ــ سنّت نبویه باشد و لازم آن میل به کثرت ظلم و تعدیات و رضا به آن مغضوبیت شدید است و اعمال خلفای جور و گماشتگان آنها تماماً موافق سنّت و رضای پیغمبر(ص) باشد و این مطلب خلاف ضرورت اسلام است.»[58]
بدین ترتیب بهاری نهتنها مشروطیت را بدعت ندانسته، بلکه احیای سنّت نبویه به شمار آورده و در پایان مردم را برای احیای مشروطیت و آشنایی با اصول آن و مغایرت نداشتن آن با شرع به پیروی کردن از نظریات و دستورات علمای نجف اشرف دعوت کرده و آنها را مرجع صلاحیت در امور دینی و اعلام نظر شرع دانسته است.[59]
آیتالله شیخ محمدباقر بهاری پس از عمری تلاش در عرصه مسائل سیاسی، دینی و اجتماعی در سال 1333.ق در شهر همدان به رحمت ایزدی پیوست.
پینوشتها
[37]ــ محمد ترکمان، اسنادی درباره هجوم انگلیس و روس به ایران (1278 تا 1291.ش)، تهران، دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی، 1370، ص203
[38]ــ همانجا.
[39]ــ اسناد خانوادگی باقر نوری محمدی، از نوادگان آیتالله بهاری.
[40]ــ حسن نظامالدینزاده، هجوم روس و اقدامات رؤسای دین برای حفظ اطران، به کوشش نصرالله صالح، تهران، شیراز، 1377، ص123
[41]ــ محمدباقر بهاری، القضاء و الشهادت من فقه الباقر، مقدمه.
[42]ــ ناصر نجمی، همان، ص53
[43]ــ محمد ترکمان، اسنادی درباره هجوم انگلیس و روس به ایران، همان، ص362
[44]ــ ابوالفتح مؤمن، «عباسخان سرتیپ چناری»، گنجینه اسناد، س10، ش38ــ37 (بهار و تابستان 1379)، ص34؛ مهدی ملکزاده، همان، ج7، ص1516
[45]ــ محمدعلی فریدالملک، خاطرات فرید، به کوشش مسعود فرید، تهران، زوار، 1354، ص377
[46]ــ ناصر نجمی، همان، ص42
[47]ــ همانجا.
[48]ــ مدرس و مجلس (نامهها و اسناد)، تهران، مؤسسه پژوهش و مطالعات فرهنگی، 1373، ص
[49]ــ پرویز اИایی، «بهار و بهاری»، همان، ص8
[50]ــ محمدباقر بهاری، ایضاح الخطاء، همان، ص241
[51]ــ همانجا.
[52]ــ همانجا.
[53]ــ همان، ص248
[54]ــ همان، ص241
[55]ــ همان، ص245
[56]ــ همان، ص247
[57]ــ همانجا.
[58]ــ همان، ص251
[59]ــ همان، ص253
نوشته : ابوالفتح مؤمن
تهیه و تنظیم : گروه حوزه علمیه تبیان